شمارهٔ ۴۰ - تاریخ جلوس نادرشاه
هزار شکر که آمد بهار و رفت خزان
ز فیض مقدم گل شد جهان پیر جوان
ز پرده رخ به صفایی نمود ابر بهار
که هرگز آینه ناید برون ز آینهدان
دمید لاله و گل صدهزار رنگ ز خاک
شد آشکار زمین در دل آنچه داشت نهان
زمین به جوش طراوت که همچو گل بر شاخ
شکفته شد به سر تیر غنچهٔ پیکان
ز فیض ابر بهاری دمید سبزه ز خاک
بدان صفت که خط از سبزهٔ عذار بتان
به هر قدم ز دل خاک سبزهای زد جوش
حیاتبخشتر آبش ز چشمهٔ حیوان
چمن ز جوش صفا شد به آن صفت کامد
به دیده قطرهٔ شبنم چو گوهر غلتان
ز بس که موج طراوت از این چمن برخاست
فتاد آب فلک را به جوی کاهکشان
صفاپذیر چنان شد زمین ز صیقل ابر
که گشت آینه از حیرتش چو آب روان
چمن ز لاله و گل شد به آن صفت لبریز
که همچو غنچه فراهم نیامدش دامان
چنین که جلوهٔ موج هواست هستیبخش
درین بهار چو جام سبک ز رطل گران
رواج کار به جایی رسیده مستان را
که شیشه گر شکند محتسب دهد تاوان
بدان صفت که کند اقتضای بادهکشی
درین بهار ز کیفیت هواداران
عجب نباشد اگر جام میشود در بزم
به رنگ ساغر خورشید خود به خود گردان
درین حدیقه که با صد زبان نمیآید
ز کس شمارهٔ آمد شدِ بهار و خزان
نیامدست بهاری بدین خوشی هرگز
کز او شکفته گل انتفاش پیر و جوان
اگر غلط نکنم این سروش عیش و نشاط
بود ز فیض جلوس شهنشه دوران
جناب شاه ملایکسپاه نادرشاه
خدیوِ جمعظمت خسروِ سکندرشان
شهی که پایهٔ قدر رفع دربانش
قدم گذاشته برتر از این بلند ایوان
شهی که کشتی نه چرخ را به هم شکند
چو آب تیغ جهانگیر او کند طوفان
شهی که ناخن مشکلگشای همت او
هزار عقدهٔ دشوار را کند آسان
شهی که گاه گهرپاشی حساب کرم
بر آب از کف جودش رود چه بحر و چه کان
شهی که هیبت او بانگ اگر زند بر کوه
به لرزه آید و گردن به سان آب روان
به تخت سلطنت این خسرو بلند اقبال
که پیش رفعت جاهش خجل بود کیوان
جلوس کرد به روز خجستهٔ نوروز
ز یاری فلک و نصرت خدای جهان
دگر برای چه زین باغ هر کف خاکی
ز خرمی نشود رشک روضهٔ رضوان
خلاصه از مدد بخت تکیه زد مشتاق
چو بر سریر شهنشاهی آن رفیعمکان
نوشت خامه دو مصرع که سال تاریخش
ز هر یکیش شود بیکم و زیاد عیان
رساند مژدهٔ شاهی به گوش اهل جهان
جلوس نادر آفاق شاه جم دربان
شمارهٔ ۳۹ - در فتح هندوستان: نادر دوران شه گیتیستان کاورده استشمارهٔ ۴۱ - فتح قلعه ایروان: شکرلله گشت از عون حق و امداد بخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هزار شکر که آمد بهار و رفت خزان
ز فیض مقدم گل شد جهان پیر جوان
هوش مصنوعی: خوشحالیم که بهار آمد و پاییز رفت، با حضور گلها دنیا برای همه، چه پیر و چه جوان، تازه و شاداب شده است.
ز پرده رخ به صفایی نمود ابر بهار
که هرگز آینه ناید برون ز آینهدان
هوش مصنوعی: از پس پرده زیبایی، بهار مانند ابرهایی را نمایش میدهد که هیچگاه آینهای نمیتواند زیبایی آن را به تصویر بکشد.
دمید لاله و گل صدهزار رنگ ز خاک
شد آشکار زمین در دل آنچه داشت نهان
هوش مصنوعی: با آمدن بهار، لاله و گل با رنگهای مختلف از خاک بیرون آمدند و آنچه که در دل زمین پنهان بود، آشکار شد.
زمین به جوش طراوت که همچو گل بر شاخ
شکفته شد به سر تیر غنچهٔ پیکان
هوش مصنوعی: زمین به طراوت و زندگی برخاسته است، مانند گلی که بر روی ساقهاش شکوفا شده و به سمت آسمان رسته، گویی تیرکمانی برای پرتاب گلها در انتظار است.
ز فیض ابر بهاری دمید سبزه ز خاک
بدان صفت که خط از سبزهٔ عذار بتان
هوش مصنوعی: از برکت باران بهاری، سبزه از خاک روید و به قدری زیبا و دلربا باشد که با زیبایی چهرهی شما مقایسه شود.
به هر قدم ز دل خاک سبزهای زد جوش
حیاتبخشتر آبش ز چشمهٔ حیوان
هوش مصنوعی: هر لحظه که دل زمین به حرکت درمیآید، سبزهای رشد میکند و زندگی بخشتر از آب آن، از چشمهای زنده و سرشار بیرون میجوشد.
چمن ز جوش صفا شد به آن صفت کامد
به دیده قطرهٔ شبنم چو گوهر غلتان
هوش مصنوعی: چمن به خاطر پاکی و زیباییاش شاداب و سرزنده شده است و قطرههای شبنم مانند جواهرهایی درخشان بر روی آن نشستهاند.
ز بس که موج طراوت از این چمن برخاست
فتاد آب فلک را به جوی کاهکشان
هوش مصنوعی: به دلیل طراوت و زیبایی این چمن، موجهایی بهوجود آمده و باعث شده که آب آسمان نیز به سمت سمت زمین و رودخانهها روانه شود.
صفاپذیر چنان شد زمین ز صیقل ابر
که گشت آینه از حیرتش چو آب روان
هوش مصنوعی: زمین به قدری از باران صاف و شفاف شده بود که مانند آینهای درخشان به نظر میرسید و آب روان را نیز به حیرت و زیبایی خود میکشاند.
چمن ز لاله و گل شد به آن صفت لبریز
که همچو غنچه فراهم نیامدش دامان
هوش مصنوعی: چمن به قدری پر از لاله و گل شده که دیگر جایی برای غنچهها ندارد و به همین خاطر، غنچهها نتوانستهاند به طور کامل رشد کنند و به گل بنشینند.
چنین که جلوهٔ موج هواست هستیبخش
درین بهار چو جام سبک ز رطل گران
هوش مصنوعی: در این بهار، وجود و حیات مانند موجی که در هوا جلوهگر است، نمایان میشود؛ همچون جامی سبک و گرانبها که زیبایی و ارزش خاصی دارد.
رواج کار به جایی رسیده مستان را
که شیشه گر شکند محتسب دهد تاوان
هوش مصنوعی: وضعیت به جایی رسیده است که وقتی مستان شیشههای خود را میشکنند، محتسب به آنها پاسخگو میشود و مجازات میکند.
بدان صفت که کند اقتضای بادهکشی
درین بهار ز کیفیت هواداران
هوش مصنوعی: بدان که ویژگی بادهنوشی در این بهار، به نوع کسانی که به آن علاقهمند هستند، وابسته است.
عجب نباشد اگر جام میشود در بزم
به رنگ ساغر خورشید خود به خود گردان
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر در میخانه، جام شراب به رنگ خورشید خودبهخود میچرخد.
درین حدیقه که با صد زبان نمیآید
ز کس شمارهٔ آمد شدِ بهار و خزان
هوش مصنوعی: در این باغی که هیچکس نمیتواند با هزار زبان از آن صحبت کند، فصل بهار و پاییز به صورت شمارشی ناگفته و پردهنشین وارد میشوند.
نیامدست بهاری بدین خوشی هرگز
کز او شکفته گل انتفاش پیر و جوان
هوش مصنوعی: بهار خوشی مانند امسال هرگز نیامده است که در آن گلها برای همه، چه جوان و چه پیر، شکفته شده باشند.
اگر غلط نکنم این سروش عیش و نشاط
بود ز فیض جلوس شهنشه دوران
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این صدا و پیام شادی و خوشحالی ناشی از حضور و نشستن در کنار پادشاه زمانه است.
جناب شاه ملایکسپاه نادرشاه
خدیوِ جمعظمت خسروِ سکندرشان
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش مقام و بزرگی نادرشاه میپردازد، او را به عنوان یک رهبر بزرگ و برجسته معرفی میکند و او را در مقام شاهی مشابه به شخصیتهای تاریخی و اسطورهای مانند خسرو و سکندر قرار میدهد. این جمله نشاندهنده عظمت و اعتبار نادرشاه و مقام او در تاریخ است.
شهی که پایهٔ قدر رفع دربانش
قدم گذاشته برتر از این بلند ایوان
هوش مصنوعی: شاهی که همتای قدرش، دربانش را به همه برتری داده، بالاتر از این ایوان با شکوه است.
شهی که کشتی نه چرخ را به هم شکند
چو آب تیغ جهانگیر او کند طوفان
هوش مصنوعی: شاهی که توانایی داشته باشد چرخش دنیا را مختل کند، مانند آب طوفانی است که میتواند همه چیز را تحت تأثیر قرار دهد.
شهی که ناخن مشکلگشای همت او
هزار عقدهٔ دشوار را کند آسان
هوش مصنوعی: سلطانی که با اراده و تواناییاش میتواند هزاران مشکل و پیچیدگی را حل کرده و آسان کند.
شهی که گاه گهرپاشی حساب کرم
بر آب از کف جودش رود چه بحر و چه کان
هوش مصنوعی: پادشاهی که گاه به گاه از دست سخاوتش جواهر پخش میکند، حساب کرمش را نمیتوان بر آب (یعنی بر چیزهای بیارزش) گذاشت؛ چه دریا باشد و چه معدنی.
شهی که هیبت او بانگ اگر زند بر کوه
به لرزه آید و گردن به سان آب روان
هوش مصنوعی: شاهی که قدرت و عظمت او به اندازهای است که اگر صدایش را در کوهها طنینانداز کند، همه جا به لرزه درمیآید و زیباییاش همچون آبی روان و زلال است.
به تخت سلطنت این خسرو بلند اقبال
که پیش رفعت جاهش خجل بود کیوان
هوش مصنوعی: به تخت پادشاهی این خسرو با اقبال و موفقیت نشستهای که ستارهی مخصوصش در برابر عظمت او شرمنده و خجل است.
جلوس کرد به روز خجستهٔ نوروز
ز یاری فلک و نصرت خدای جهان
هوش مصنوعی: بهار به سراغ ما آمده و روز خوبی آغاز شده است، این اتفاق نتیجهی کمکهای آسمانی و یاری خداوند است.
دگر برای چه زین باغ هر کف خاکی
ز خرمی نشود رشک روضهٔ رضوان
هوش مصنوعی: چرا دیگر باید از این باغ و از هر تکه خاکی که با سرسبزیاش بهشت را به حسادت وامیدارد، ناراضی باشیم؟
خلاصه از مدد بخت تکیه زد مشتاق
چو بر سریر شهنشاهی آن رفیعمکان
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه به لطف سرنوشت، عاشق بر تخت پادشاهی که جایگاه بسیار بلندی دارد تکیه زده است.
نوشت خامه دو مصرع که سال تاریخش
ز هر یکیش شود بیکم و زیاد عیان
هوش مصنوعی: محیطی را تصور کن که در آن یک نویسنده با قلم خود دو مصراع شعر مینویسد و تاریخ نگارش این شعر بهگونهای است که از هر دو مصراع بهوضوح قابل شناسایی و استخراج باشد، بدون اینکه هیچ چیزی کم و یا زیاد شود.
رساند مژدهٔ شاهی به گوش اهل جهان
جلوس نادر آفاق شاه جم دربان
هوش مصنوعی: خبر خوشی از سمت شاه به گوش مردم دنیا رسید که نادر، شاه بزرگ، بر تخت سلطنت نشسته است.