گنجور

شمارهٔ ۳۱۰

در هیچ‌جا هرگز نشد بیند ترا تنها کسی
یا تو در آغوش کسی یا در بر تو ناکسی
خاکیست دشت عشق را کز طبع شورانگیز آن
مجنون‌صفت پیدا شود هر دم درین صحرا کسی
دادند از مهر تو جهان عشاق و تو نامهربان
هرگز نگفتی زین کسان آیا بود بر جا کسی
پیک تو رفت و از پیش بیخود دل ما شد روان
ما را نیاید دل بجا زآن کو نیاید تا کسی
از قلزم عشق اهل دل پیوسته گوهر جو ولی
کی ره به غواصی برد در قعر این دریا کسی
پاس دل پرخون خود داریم در دیر مغان
شاید کند می در قدح روزی ازین مینا کسی
ما را به دل نبود چسان گرد غم از خاک چهان
هر مشت گل زین خاکدان بود است مثل ما کسی
شادم به کوی نیستی کافکنده عشق آخر مرا
در عالمی کآنجا کسی کاری ندارد با کسی
باشد شرابی عشق را در خم که تا روز جزا
ناید به خود نوشد اگر یک جرعه زین صهبا کسی
مشتاق چون خود را ز عشق افشا شود زین ماجرا
نبود تفاوت گر بود خاموش یا گویا کسی

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در هیچ‌جا هرگز نشد بیند ترا تنها کسی
یا تو در آغوش کسی یا در بر تو ناکسی
هوش مصنوعی: هرگز ندیدم تو را در جایی که تنها باشی؛ یا در آغوش کسی هستی یا کسی در آغوش توست.
خاکیست دشت عشق را کز طبع شورانگیز آن
مجنون‌صفت پیدا شود هر دم درین صحرا کسی
هوش مصنوعی: این دشت عشق، در نتیجه‌ی روحیه شاداب و پرشور خود، هر لحظه به ظهور کسی می‌انجامد که به آن محبت و عشق وابسته است.
دادند از مهر تو جهان عشاق و تو نامهربان
هرگز نگفتی زین کسان آیا بود بر جا کسی
هوش مصنوعی: عشاق به خاطر مهرت به این دنیا داده شدند، اما تو که بی‌محبت هستی هرگز از این افراد نگفتی که آیا کسی در این دنیا باقی مانده است.
پیک تو رفت و از پیش بیخود دل ما شد روان
ما را نیاید دل بجا زآن کو نیاید تا کسی
هوش مصنوعی: پیام تو رفت و دل ما بی‌خبر و آشفته شد. ما در حالتی هستیم که دل‌مان نمی‌خواهد به جایی برگردد، چون کسی نیست که به ما توجه کند.
از قلزم عشق اهل دل پیوسته گوهر جو ولی
کی ره به غواصی برد در قعر این دریا کسی
هوش مصنوعی: در دریای عشق، کسانی که دل‌های روشن دارند همواره در جستجوی گوهر و حقیقت هستند، اما به راستی چه کسی می‌تواند در عمق این دریا به جستجوی غواصی بپردازد؟
پاس دل پرخون خود داریم در دیر مغان
شاید کند می در قدح روزی ازین مینا کسی
هوش مصنوعی: ما همیشه قلب زخم‌دار خود را در میخانه نگه می‌داریم، شاید روزی کسی با شراب در کوزه، به یاد این بزم، دل ما را شاد کند.
ما را به دل نبود چسان گرد غم از خاک چهان
هر مشت گل زین خاکدان بود است مثل ما کسی
هوش مصنوعی: ما به دل خود نمی‌فهمیم که چرا غم و غصه از دنیای خاکی وجود دارد. هر گل و زیبایی که از این خاک به دست می‌آید، نمونه‌ای از ماست و نشان‌دهنده‌ی حقیقت ماست.
شادم به کوی نیستی کافکنده عشق آخر مرا
در عالمی کآنجا کسی کاری ندارد با کسی
هوش مصنوعی: من در کوی عدم، یعنی در جایی که عشق مرا به آنجا کشانده، خوشحالم. در این عالم، هیچ‌کس به کار هیچ‌کس ندارد و همه در حالتی از بی‌تفاوتی به سر می‌برند.
باشد شرابی عشق را در خم که تا روز جزا
ناید به خود نوشد اگر یک جرعه زین صهبا کسی
هوش مصنوعی: در این دنیا، عشق چون شرابی است که در ظرفی نگهداری می‌شود. تا روزی که حساب و کتاب خوبی و بدی انجام شود، اگر کسی فقط یک جرعه از این عشق بنوشد، خودش را شاداب و سرزنده می‌یابد.
مشتاق چون خود را ز عشق افشا شود زین ماجرا
نبود تفاوت گر بود خاموش یا گویا کسی
هوش مصنوعی: اگر کسی که مشتاق عشق است، به عشق خود اعتراف کند، فرقی نمی‌کند که او در این باره سخن بگوید یا سکوت کند؛ در هر حال، احساسات او آشکار خواهد شد.