گنجور

شمارهٔ ۲۹۵

چه شد کآتش به جانم از غضب انداختی رفتی
ز چشم افروختی رخ قد به ناز افراختی رفتی
که اندازد به خاکم گوهر تاج وفا باشم
چه نقصان من ار قدر مرا نشناختی رفتی
چه شد گر رخصت همراهیم دادی که بر خاکم
به گام اولین چون نقش پا انداختی رفتی
تو چون سیل بهاران خانه‌پردازی که از هر ره
خرامان آمدی بس خانه ویران ساختی رفتی
جهان می‌شد ز هستی بی‌تو در چشمم سیه شادم
که از آیینه‌ام این زنگ را پرداختی رفتی
چه می‌دانی نیازم را که گر یک دم به دلجویی
نشستی در برم قامت به ناز افراختی رفتی
چه گویم بر من از جورت چه‌ها ای شهسوار آمد
زدی کشتی به تیغم توسن کین تاختی رفتی
چه داری تا کنی مشتاق دیگر رو به کوی او
که نقد دین و دل در عشقبازی باختی رفتی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شد کآتش به جانم از غضب انداختی رفتی
ز چشم افروختی رخ قد به ناز افراختی رفتی
هوش مصنوعی: چه شد که با غم و خشم، آرامش را از من گرفتـی؟ در حالی که زیبایی‌ات مانند آتش در جانم شعله‌ور است، تو با ناز و دلربایی‌ات از پیش من رفتی.
که اندازد به خاکم گوهر تاج وفا باشم
چه نقصان من ار قدر مرا نشناختی رفتی
هوش مصنوعی: خود را مثل الماس ارزشمند می‌دانم، اما اگر کسی ارزش من را ندانست و از کنارم رفت، چه چیزی از من کم کرده است؟
چه شد گر رخصت همراهیم دادی که بر خاکم
به گام اولین چون نقش پا انداختی رفتی
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر به من اجازه بدهی که در کنارت باشم، در حالی که تو با اولین قدم‌هایت بر روی زمین آثار پایت را به جا گذاشتی و رفتی؟
تو چون سیل بهاران خانه‌پردازی که از هر ره
خرامان آمدی بس خانه ویران ساختی رفتی
هوش مصنوعی: تو مانند سیل بهاری هستی که با شتاب می‌آیی و ویرانی به بار می‌آوری و در نهایت می‌روی.
جهان می‌شد ز هستی بی‌تو در چشمم سیه شادم
که از آیینه‌ام این زنگ را پرداختی رفتی
هوش مصنوعی: بدون تو، دنیا برایم تاریک و بی‌روح می‌شد. خوشحالم که تو از دلم این بار سنگین را برداشت و رفتی.
چه می‌دانی نیازم را که گر یک دم به دلجویی
نشستی در برم قامت به ناز افراختی رفتی
هوش مصنوعی: تو از نیاز من چه باک داری، اگر لحظه‌ای برای دلجویی کنارم بنشینی و با طرز ناز به من نگاه کنی، بعد از آن می‌روی و می‌روی.
چه گویم بر من از جورت چه‌ها ای شهسوار آمد
زدی کشتی به تیغم توسن کین تاختی رفتی
هوش مصنوعی: چه بگویم از درد و رنجی که بر من می‌گذرد، ای پنجه‌دار بی‌نظیر! تو با ضربه‌ای سخت و تند، کشتی وجودم را در هم شکستی و با شتاب بسیار به حرکت درآمدی.
چه داری تا کنی مشتاق دیگر رو به کوی او
که نقد دین و دل در عشقبازی باختی رفتی
هوش مصنوعی: چه چیزی داری که دیگران را به سمت خود جذب کنی، در حالی که برای عشق او جان و ایمان خود را در بازی عشق از دست داده‌ای و رفته‌ای؟