گنجور

شمارهٔ ۲۸۳

بهر پرسیدنم ای مایهٔ ناز آمده‌ای
بنده‌ات من که عجب بنده‌نواز آمده‌ای
تا به گنجشک دل ما چه رسد آه که تو
مژه گیرنده‌تر از چنگل باز آمده‌ای
سرو من اینقدر این سرکشی و ناز چرا
گر به دلجویی ارباب نیاز آمده‌ای
چه به جا از من غارت‌زده مانده است که تو
رفته و دین و دلم برده و باز آمده‌ای
چه غم از عجز و نیاز منت ای سرو روان
که ز سر تا به قدم عشوه و ناز آمده‌ای
آشکارا نشود چون ز دلم سر غمت
که درین خانه به جاسوسی راز آمده‌ای
نرسد آفت گلچین به تو ای گلبن ناز
که ز خوبی همه برگ و همه ساز آمده‌ای
بیندت گر به برم غیر به خون چون نتپد
که عجب خصم‌کش و دوست‌نواز آمده‌ای
زآتش عشق سزد لاف خلوصت مشتاق
تو که در بوتهٔ محنت به گداز آمده‌ای

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهر پرسیدنم ای مایهٔ ناز آمده‌ای
بنده‌ات من که عجب بنده‌نواز آمده‌ای
هوش مصنوعی: ای محبوب نازنین، برای پرسیدن حال من آمده‌ای. من بنده‌ای هستم که شگفت‌انگیز است که تو تا این حد محبت‌نما آمده‌ای.
تا به گنجشک دل ما چه رسد آه که تو
مژه گیرنده‌تر از چنگل باز آمده‌ای
هوش مصنوعی: دل ما به اندازه‌ای کوچک و ناچیز است که به گنجشک هم نمی‌رسد؛ آه، چقدر تو زیبا و دلربا آمده‌ای، مثل یک پرنده شکاری که با چشمان تیزبینش همه‌چیز را می‌بیند.
سرو من اینقدر این سرکشی و ناز چرا
گر به دلجویی ارباب نیاز آمده‌ای
هوش مصنوعی: سرو من! چرا این قدر سرکش و ناز می‌کنی، اگر به دلجویی و تسلای من نیاز داری؟
چه به جا از من غارت‌زده مانده است که تو
رفته و دین و دلم برده و باز آمده‌ای
هوش مصنوعی: پس از رفتن تو، چه چیز از منِ به شدت آسیب‌دیده باقی مانده است؟ تو تمام ایمان و احساساتم را دزدیده‌ای و حالا دوباره بازگشته‌ای.
چه غم از عجز و نیاز منت ای سرو روان
که ز سر تا به قدم عشوه و ناز آمده‌ای
هوش مصنوعی: نگران نباش، حتی اگر نیاز و ناتوانی من زیاد باشد، تو ای محبوب زیبا که از سر تا پای خود با جذابیت و ناز آمده‌ای، به من امید می‌دهی.
آشکارا نشود چون ز دلم سر غمت
که درین خانه به جاسوسی راز آمده‌ای
هوش مصنوعی: دل‌تنگی و غم من را به کسی نگو، چرا که تو با نیت جاسوسی و کشف رازها به اینجا آمده‌ای و من نمی‌خواهم که درد و ناراحتی‌ام مشخص شود.
نرسد آفت گلچین به تو ای گلبن ناز
که ز خوبی همه برگ و همه ساز آمده‌ای
هوش مصنوعی: آفتی که گلچین را می‌زند به تو نمی‌رسد، ای گلستان زیبا! زیرا تو از خوبی‌ها به وجود آمده‌ای و همه برگ‌ها و سازها به خاطر تو آمده‌اند.
بیندت گر به برم غیر به خون چون نتپد
که عجب خصم‌کش و دوست‌نواز آمده‌ای
هوش مصنوعی: اگر تو را در این نزدیکی ببینم، چه جای تعجب که دشمنی که به خون‌ریزی معروف است، اکنون با مهربانی و دوستی نزد من آمده است.
زآتش عشق سزد لاف خلوصت مشتاق
تو که در بوتهٔ محنت به گداز آمده‌ای
هوش مصنوعی: از آتش عشق، شایسته است که به پاکی و صداقت خود ببالیم، چون تو که در سختی‌ها و مشکل‌ها، در حال آزمون و تحمل هستی.

حاشیه ها

1401/07/26 06:09
حفیظ احمدی

با سلام و خسته نباشید.

زنده یاد رحیم مهریار غزلخوان پرآوازه افغانستان این شعر مشتاق را در قالب آهنگی خوانده است.