گنجور

شمارهٔ ۲۶۸

ای صبا صبحدم چون‌رسی سوی او
حال من عرضه ده با سگ کوی او
مدتی شد که من از آن گلم بی‌خبر
تا رسد غافلم از کجا بوی او
از خطش شد مرا دوخته چاک دل
بخیه زد آخر این چاک را موی او
آگهی کز مژه خون دل جوشدم
گرزمی دیده لاله‌گون روی او

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صبا صبحدم چون‌رسی سوی او
حال من عرضه ده با سگ کوی او
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، هنگامی که به سوی او می‌رسی، حال و روز من را به او برسان و از عشق و وفاداری‌ام به او بگو، حتی اگر به سگ درگاه او نیز اشاره کنی.
مدتی شد که من از آن گلم بی‌خبر
تا رسد غافلم از کجا بوی او
هوش مصنوعی: مدتی است که من از آن گل عزیز خود بی‌خبر هستم، تا اینکه ناگهان بوی او به مشامم رسید و متوجه شدم که از کجا می‌آید.
از خطش شد مرا دوخته چاک دل
بخیه زد آخر این چاک را موی او
هوش مصنوعی: چشم و جذبه ی او چنان بر من تاثیر گذاشته که انگار دل من به خاطر آن خط دلربایش دچار زخم شده و حالا این زخم را با محبت او دوخته‌ام.
آگهی کز مژه خون دل جوشدم
گرزمی دیده لاله‌گون روی او
هوش مصنوعی: خبر از اشک‌ها و دردهایی که از دل می‌جوشند دارم، وقتی که در چشمانم، رنگ سرخ لاله‌ای را می‌بینم که نشانه‌ای از زیبایی اوست.