شمارهٔ ۱۹۴
من آن صیدم که گفت آهسته چون میبست صیادش
که خون میریزمش اما نخواهم کرد آزادش
من آن صید به خون غلتیدهام کز تیر بیدادش
زد و کشت و به خاک ره فکند و رفت صیادش
نمیآرد به حکم ناز با من سر فرو ورنه
چو من مرغ گرفتاری ندارد سرو آزادش
ز دل بود آنچه دیدم شکر کز سیل غمت آخر
چنان این خانه ویران شد که نتوان کرد آبادش
ز رسم و راه یاری نگذرد بر کوهکن شیرین
فلک گاهی بر غم خسرو آرد سوی فرهادش
کجا مشتاق جویای طرب گردد که خود دارد
به درد و غم دل اندوهناک و جان ناشادش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من آن صیدم که گفت آهسته چون میبست صیادش
که خون میریزمش اما نخواهم کرد آزادش
هوش مصنوعی: من شکارچیام که به آرامی میگوید: چون کمندش را میبندم، او به خونریزیاش ادامه میدهد، اما هرگز او را رها نخواهم کرد.
من آن صید به خون غلتیدهام کز تیر بیدادش
زد و کشت و به خاک ره فکند و رفت صیادش
هوش مصنوعی: من شکار بیچارهای هستم که به خاطر تیر ظلم یک شکارچی، به خاک افتاده و جان دادهام، در حالی که او بدون هیچگونه نگرانی، مرا رها کرده و رفته است.
نمیآرد به حکم ناز با من سر فرو ورنه
چو من مرغ گرفتاری ندارد سرو آزادش
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و ناز خود مغرور باشد، نمیتواند به من توجه کند؛ چرا که من مانند پرندهای در قفس هستم و او، مانند یک درخت آزاد، هیچ دغدغهای ندارد.
ز دل بود آنچه دیدم شکر کز سیل غمت آخر
چنان این خانه ویران شد که نتوان کرد آبادش
هوش مصنوعی: آنچه که من دیدم از دل برخاسته است، شکر که به خاطر سیل غمت، این خانه به قدری ویران شد که دیگر نمیتوان آن را آباد کرد.
ز رسم و راه یاری نگذرد بر کوهکن شیرین
فلک گاهی بر غم خسرو آرد سوی فرهادش
هوش مصنوعی: گاه پیش میآید که آسمان، با ایجاد تغییراتی در سرنوشت، به کوهنوردی دلسوز و مهربان، نقشی از غم و اندوه خسرو را به فرهاد میآورد.
کجا مشتاق جویای طرب گردد که خود دارد
به درد و غم دل اندوهناک و جان ناشادش
هوش مصنوعی: کجا کسی که به شوق شادی و خوشی است، جستجو کند، در حالی که خود در غم و درد دل غمگینی به سر میبرد و جانش شاد نیست؟