شمارهٔ ۱۸۴
آن خط چون سبزه به بین آن رخ چون لاله نگر
هاله نگر ماه ببین ماه ببین هاله نگر
ژاله فشان از عرق آن عارض چون لاله نگر
ژاله نگر لاله ببین لاله ببین ژاله نگر
رفت و کنون شام و سحر تا در او از دل من
آه پی آه روان ناله پی ناله نگر
گرشب غم زانچه کشم آگهیت نیست بیا
شمع صفت آه مرا اشک ز دنبال نگر
گریه من زهر چکان ناله من شعله فشان
ناله نگر گریه ببین گریه ببین ناله نگر
دوش گرفتم از لبت بوسی و امروز بیا
بر لبم از گرمی آن جوشش تبخاله نگر
شمارهٔ ۱۸۳: جهان را سیل اشکم گر برد ویرانهای کمترشمارهٔ ۱۸۵: به عاشق مژدهٔ کامی صبا از وصل جانان بر
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن خط چون سبزه به بین آن رخ چون لاله نگر
هاله نگر ماه ببین ماه ببین هاله نگر
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و ظرافت میپردازد. در آن، به مقایسهی خطی شگفتانگیز و سبز مانند چمن با چهرهای زیبا همانند لاله اشاره میشود. همچنین، به درخشش صورت مقابل که همچون ماه میدرخشد، توجه میکند و از تماشای آن لذت میبرد. شاعر با وصف این زیباییها، احساسی عمیق از شگفتی و تحسین را منتقل میکند.
ژاله فشان از عرق آن عارض چون لاله نگر
ژاله نگر لاله ببین لاله ببین ژاله نگر
هوش مصنوعی: نماد باران و شبنم بر روی رخسار زیبا مانند گل لاله، نشاندهندهی لطافت و جذابیت اوست. به زیبایی و جلوهی هر دو، باران و گل توجه کن و از تماشای آنها لذت ببر.
رفت و کنون شام و سحر تا در او از دل من
آه پی آه روان ناله پی ناله نگر
هوش مصنوعی: او رفته است و اکنون در هر صبح و شب، آواهایی از دل من به صورت آه و ناله جاری است. تنها کافیست به این صداها دقت کنی.
گرشب غم زانچه کشم آگهیت نیست بیا
شمع صفت آه مرا اشک ز دنبال نگر
هوش مصنوعی: اگر شبها از غمهایی که میکشم خبر نداری، بیا و ببین چگونه با درد و ناراحتیام مثل شمع میسوزم، و اشکهایم را که از پشت سرم میریزد، تماشا کن.
گریه من زهر چکان ناله من شعله فشان
ناله نگر گریه ببین گریه ببین ناله نگر
هوش مصنوعی: گریه من مثل زهر است و نالهام همچون شعلهای میسوزد. به گریهام نگاه کن، به نالم توجه کن.
دوش گرفتم از لبت بوسی و امروز بیا
بر لبم از گرمی آن جوشش تبخاله نگر
هوش مصنوعی: دیشب از لب تو بوسهای گرفتم و امروز بیا و ببین چگونه آن گرمای عشق هنوز بر روی لبم باقی مانده و مرا داغ کرده است.