گنجور

شمارهٔ ۱ - در مدح علی بن ابیطالب(ع)

ای زرافشان پنجه‌ات پیوسته همچون آفتاب
وی دل و دست تو از جود و کرم بحر و سحاب
موکب جاه ترا چون توسن چرخ آمده
آفتاب و ماه نو آن طبل بازو این رکاب
بر تو ختم است از جهان‌داران جهانداری که تو
هم به تدبیر آسمانی هم بشمشیر آفتاب
دست احسان تو از ریزش نیاساید دمی
ای سخایت بیشمار و وی عطایت بی‌حساب
همچو مهر و مه دو کف دارای که در دامان خاک
آن زر خالص فشاند دم‌بدم این سیم ناب
گویدار با کوه از قهرت سخن‌گو یک سخن
ور کند با بحر از حلمت مخاطب یکخطاب
کوه چون ریک روان ریزد فرو از یکدگر
بحر چون آب گهر آسوده گردد ز انقلاب
داد مظلوم ار چنین گیری ز ظالم بعد از این
میشود آسوده‌تر زآسودگان مهد خواب
شیشه از خارا و نخل از تیشه و شمع از نسیم
خار از آتش خرمن از برق و کتان از ماهتاب
آنچه باشد لازم فرمان‌روائی آمده
در تو جمع ای کامجوی کامکار کامیاب
در سخاوت حاتمی در معدلت نوشیروان
در شجاعت رستمی در سلطنت افراسیاب
ایکه با مظلوم و ظالم زاقتضای مهر و کین
جمله لطف و مرحمت باشی همه خشم و عتاب
بسکه در عهد تو عالم گیر شد این رسم و راه
وقت آن باشد بگیتی کز سکون و انقلاب
کشور ویران عدل و خانه آباد ظلم
آن چو این آباد و این مانند آن گردد خراب
روز و شب در کوه و صحرا فارغ و آسوده‌اند
وحش وطیر از لطفت ای زورآوران را پنجه تاب
گوسفند از گرگ و گور از ضیغم آهو از پلنک
صعوه از شاهین و کبک از بازو کنجشک از عقاب
خواهد از لطف تو محنت دیدگان دهر را
غم بعشرت رنج با راحت شود تبدیل مآب
خلق را در کام کام و ساغر مینا شود
نیش نوش و خارگل زهرا نگبین و خون شراب
بکسه چو باد بهاری از دم جانبخش تو
برک و بار آورد هر نخلی درین باغ خراب
وقت آن آمد که گردد عالم فرتوت را
آخر دوران پیری اول عهد شباب
گاه ریزش چون برون آری دو دست از آستین
ای ز گوهر ریزی ابر کفت دریا سراب
باشد آن تاج و کمر چون موج دریا بیشمار
ریزد این لعل و گهر چون ریک صحرا بیحساب
در حضیض خاک و اوج چرخ نبود آنکه نیست
از عطایت بهره‌مند و از سخایت کامیاب
از نم فیض تو دارند و فروغ لطف تو
گوهر سیراب آب و اختر شب تاب تاب
افکنی چون طرح بزم عیش فرماید قضا
کاورد دوران برای محفلت با آب و تاب
شیشه فیروزه از چرخ و می لعل از شفق
ساغر سیمین ز ماه و جام زرین ز آفتاب
بسکه عالم از تو لبریز سرود عشرتست
آید از هرسو درین کشور به گوش شیخ و شاب
نغمه طنبور و صوت بربط و آواز نی
ناله چنگ و نوای عود و آهنگ رباب
کوه‌پیکرا برشی داری که چون جنبد ز جای
هفت اندام زمین را آورد در اضطراب
خاک پایت چرخ سیار از ازل آورده‌اند
از سکون و جنبش او این درنگ و آن شتاب
گیرد از پستی اگر راه بلندی یکنفس
بگذرد از نه فلک همچون دعای مستجاب
ور کند میل حضیض از اوج آید در زمان
بر زمین از آسمان همچون فروغ آفتاب
سرورا عمریست پرخون باشدم از دور چرخ
چشم و دل چون ساغر صهبا و مینای شراب
دایم از شوق طواف مرقد شاه نجف
سینه دارم پرآتش دیده‌ای دارم پر آب
باشدم ز اندیشه ساز ره و برک سفر
رشته جانی چو زلف دلبران پرپیچ و تاب
دارم استدعا که لطفت شامل حالم شود
تا رسانم خویش را بر آستان بوتراب
وز سر اخلاص خواهم از خداوند جلیل
زیر عالی قبه آن خسرو گردون جناب
کاسمان در بدو فطرت در کمند حکم او
هر طرف باشد سرصد خسرو مالک رقاب
آورد طوق اطاعت بر گلو چون چاکران
سرورانرا در عنایت مهتران را در رکاب
برق تا از خنده افشاند گل آتش بخاک
ابر تا از گریه ریزد بر زمین در خوشاب
دوست را از لطف و دشمن را بودار قهر تو
خنده عشرت چو برق و گریه غم چون سحاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای زرافشان پنجه‌ات پیوسته همچون آفتاب
وی دل و دست تو از جود و کرم بحر و سحاب
هوش مصنوعی: ای کسی که دستت مانند آفتاب درخشنده و پربار است، دل و دستانت سرشار از نعمت و بخشش است، مانند دریا و ابرهای پربرکت.
موکب جاه ترا چون توسن چرخ آمده
آفتاب و ماه نو آن طبل بازو این رکاب
هوش مصنوعی: تو را چون رکاب تند و تیز، بر اسب جلال نشسته‌ای که آفتاب و ماه نو به نواختن طبل می‌پردازند.
بر تو ختم است از جهان‌داران جهانداری که تو
هم به تدبیر آسمانی هم بشمشیر آفتاب
هوش مصنوعی: تو آخرین کسی هستی که در عرصهٔ سلطنت و دارایی‌های جهانی قدرت داری. هم به لطف تدبیر آسمانی و هم با توانمندی و شجاعت همچون شمشیر آفتاب، بر این دنیا حاکم خواهی بود.
دست احسان تو از ریزش نیاساید دمی
ای سخایت بیشمار و وی عطایت بی‌حساب
هوش مصنوعی: دست مهربانی تو هرگز از بخشش و کمک کردن خسته نخواهد شد، ای سخاوت تو بی‌نهایت و ای عطای تو بی‌حساب و اندازه.
همچو مهر و مه دو کف دارای که در دامان خاک
آن زر خالص فشاند دم‌بدم این سیم ناب
هوش مصنوعی: مانند خورشید و ماه که دو دست را در آغوش خاک قرار داده‌اند، در هر لحظه این طلا و نقره ناب را می‌پاشند.
گویدار با کوه از قهرت سخن‌گو یک سخن
ور کند با بحر از حلمت مخاطب یکخطاب
هوش مصنوعی: کسی که با کوه از روی خشم صحبت می‌کند، یک حرف خواهد گفت و اگر با دریا از روی صبر و آرامش سخن بگوید، یک پیام متفاوت خواهد داشت.
کوه چون ریک روان ریزد فرو از یکدگر
بحر چون آب گهر آسوده گردد ز انقلاب
هوش مصنوعی: کوه مانند ریگی که از هم پاشیده می‌شود، به سمت پایین می‌ریزد و دریا هم مانند آب، در آرامش خواهد بود و از تکان‌های ناگهانی دور خواهد شد.
داد مظلوم ار چنین گیری ز ظالم بعد از این
میشود آسوده‌تر زآسودگان مهد خواب
هوش مصنوعی: اگر مظلوم بتواند حق خود را از ظالم بگیرد، پس بعد از این راحت‌تر خواهد بود از کسانی که در آرامش خواب به سر می‌برند.
شیشه از خارا و نخل از تیشه و شمع از نسیم
خار از آتش خرمن از برق و کتان از ماهتاب
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به تفاوت و ویژگی‌های مختلف اشیاء و پدیده‌ها دارد. شیشه از سنگ ساخته می‌شود، نخل با تیشه شکل می‌گیرد، شمع تحت تأثیر نسیم می‌سوزد، خار در اثر آتش به وجود می‌آید، خرمن با برق تابناک می‌شود و کتان در نور مهتاب رشد می‌کند. به طور کلی، این اشیاء هر یک به نوعی تحت تأثیر عوامل طبیعی و انسانی قرار دارند و وجودشان به این عوامل وابسته است.
آنچه باشد لازم فرمان‌روائی آمده
در تو جمع ای کامجوی کامکار کامیاب
هوش مصنوعی: هر آنچه برای رهبری و فرمانروایی لازم است، در وجود تو جمع شده است ای کسی که در آرزوی کامیابی و موفقیت هستی.
در سخاوت حاتمی در معدلت نوشیروان
در شجاعت رستمی در سلطنت افراسیاب
هوش مصنوعی: در این بیت به ویژگی‌های بارز چهار شخصیت اشاره شده است. حاتم به خاطر سخاوتش شناخته می‌شود، نوشیروان به دلیل انصاف و عدالتش، رستم به خاطر شجاعت و勇مندی‌اش، و افراسیاب به عنوان یک پادشاه قدرتمند و با نفوذ. هر کدام از این افراد نماد یک فضیلت خاص هستند که در اینجا به زیبایی و در قالب مقایسه بیان شده‌اند.
ایکه با مظلوم و ظالم زاقتضای مهر و کین
جمله لطف و مرحمت باشی همه خشم و عتاب
هوش مصنوعی: ای که با وجود محبت و دشمنی، همیشه مهربان و خوب هستی، اما در عین حال، همواره خشن و عصبانی به نظر می‌رسی.
بسکه در عهد تو عالم گیر شد این رسم و راه
وقت آن باشد بگیتی کز سکون و انقلاب
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر عمیق و گسترده‌ای که تو بر جهان گذاشتی، زمان آن رسیده که دنیا از این آرامش و بی‌تحرکی خارج شود و به تغییر و تحول برسد.
کشور ویران عدل و خانه آباد ظلم
آن چو این آباد و این مانند آن گردد خراب
هوش مصنوعی: کشوری که در آن عدالت حاکم باشد و خانه‌ای که در آن ظلم وجود داشته باشد، اگر این آباد باشد، آن هم به همین شکل ویران خواهد شد.
روز و شب در کوه و صحرا فارغ و آسوده‌اند
وحش وطیر از لطفت ای زورآوران را پنجه تاب
هوش مصنوعی: در روز و شب، حیوانات و پرندگان در کوه‌ها و دشت‌ها به آرامش مشغولند و از قدرت تو بهره‌مندند.
گوسفند از گرگ و گور از ضیغم آهو از پلنک
صعوه از شاهین و کبک از بازو کنجشک از عقاب
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به روابط پرخطر و شکارچی و شکار شده است. هر حیوانی، دشمن خاص خود را دارد؛ گوسفند از گرگ می‌ترسد، گورخر از شیر، آهو از پلنگ، و پرندگان نیز هرکدام با دشمنان خود مواجه هستند. این شعر به نوعی نشان‌دهنده چرخه طبیعت و جنگل و نیز آسیب‌پذیری موجودات در برابر شکارچیانشان است.
خواهد از لطف تو محنت دیدگان دهر را
غم بعشرت رنج با راحت شود تبدیل مآب
هوش مصنوعی: با لطف و محبت تو، ناملایمات و مشکلات زندگی به شادی و آسایش تبدیل می‌شوند.
خلق را در کام کام و ساغر مینا شود
نیش نوش و خارگل زهرا نگبین و خون شراب
هوش مصنوعی: مردم در لذت酒 و می زندگی می‌کنند و از زیبایی‌های عالم بهره‌مند می‌شوند، انگار که نوشیدن شراب مانند نیشی شیرین و پر از شادی است.
بکسه چو باد بهاری از دم جانبخش تو
برک و بار آورد هر نخلی درین باغ خراب
هوش مصنوعی: وقتی نسیم بهاری از جانب تو می‌وزد، هر درختی در این باغ خرابه به شکوفایی و باروری می‌رسد.
وقت آن آمد که گردد عالم فرتوت را
آخر دوران پیری اول عهد شباب
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده است که دنیای کهنسال در پایان دوران پیری، به آغاز جوانی خود بازگردد.
گاه ریزش چون برون آری دو دست از آستین
ای ز گوهر ریزی ابر کفت دریا سراب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات باران به قدری شدید می‌بارد که انگار دو دست از آستین بیرون می‌آید و مانند دریا با قدرت می‌ریزد، در حالی که دریا در واقع سراب است.
باشد آن تاج و کمر چون موج دریا بیشمار
ریزد این لعل و گهر چون ریک صحرا بیحساب
هوش مصنوعی: تاج و کمر مانند موج‌های بی‌شمار دریا باشد، که این لعل و گوهر مانند ریگ‌های بی‌حساب صحرا به زمین می‌ریزد.
در حضیض خاک و اوج چرخ نبود آنکه نیست
از عطایت بهره‌مند و از سخایت کامیاب
هوش مصنوعی: در پایین‌ترین نقطه زمین و بالاترین نقطه آسمان، هیچ‌کس نیست که از بخشندگی و سخاوت تو بهره‌مند نباشد و موفق نشود.
از نم فیض تو دارند و فروغ لطف تو
گوهر سیراب آب و اختر شب تاب تاب
هوش مصنوعی: از لطف و رحمت تو، مرواریدها در آب سیراب می‌شوند و ستاره‌های شب به دلیل درخشندگی تو نورانی می‌گردند.
افکنی چون طرح بزم عیش فرماید قضا
کاورد دوران برای محفلت با آب و تاب
هوش مصنوعی: وقتی قضا و تقدیر بخواهد، مانند طرحی که برای مهمانی شادی ریخته شده، دوران به زیباترین شکل برای جشن و سرور شما فراهم می‌شود.
شیشه فیروزه از چرخ و می لعل از شفق
ساغر سیمین ز ماه و جام زرین ز آفتاب
هوش مصنوعی: در این جمله از زیبایی‌ها و جلوه‌های مختلف طبیعی و هنری صحبت می‌شود. شیشه‌ای به رنگ فیروزه‌ای از چرخ زمان، می‌گون لعل درخشان از نور صبح، و ساغری نقره‌ای که از ماه نور می‌گیرد، و جامی طلایی که از تابش خورشید ساخته شده، توصیف می‌شود. این تصویرسازی نشان‌دهنده زیبایی‌های پیچیده و تماشایی جهان است.
بسکه عالم از تو لبریز سرود عشرتست
آید از هرسو درین کشور به گوش شیخ و شاب
هوش مصنوعی: دنیا پر از شادی و خوشی‌هایی است که ناشی از وجود توست. این خوشی‌ها از هر سو به گوش جوانان و پیران این دیار می‌رسد.
نغمه طنبور و صوت بربط و آواز نی
ناله چنگ و نوای عود و آهنگ رباب
هوش مصنوعی: آوای خوش سازهای مختلف مانند طنبور، بربط، نی، چنگ، عود و رباب به زیبایی در هم می‌آمیزد و فضایی پر از موسیقی و احساس را ایجاد می‌کند.
کوه‌پیکرا برشی داری که چون جنبد ز جای
هفت اندام زمین را آورد در اضطراب
هوش مصنوعی: کوه‌پیکر تو ویژگی خاصی داری که وقتی حرکت کنی، هفت اندام زمین را به حرکت درمی‌آوری و باعث نگرانی و اضطراب آن‌ها می‌شوی.
خاک پایت چرخ سیار از ازل آورده‌اند
از سکون و جنبش او این درنگ و آن شتاب
هوش مصنوعی: خاک پایت از آغاز آفرینش توسط چرخ زمان به زمین آمده است. سکون و حرکت او باعث شده است هم برای تو تأمل باشد و هم شتاب.
گیرد از پستی اگر راه بلندی یکنفس
بگذرد از نه فلک همچون دعای مستجاب
هوش مصنوعی: اگر کسی از پایین‌ترین مرتبه‌ها به سمت ارتفاعات برود و یک نفس از هفت آسمان عبور کند، مانند دعای مستجاب خواهد بود.
ور کند میل حضیض از اوج آید در زمان
بر زمین از آسمان همچون فروغ آفتاب
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به پایین بیفتد، در زمان مقرر مانند نور آفتاب از آسمان به زمین می‌افتد.
سرورا عمریست پرخون باشدم از دور چرخ
چشم و دل چون ساغر صهبا و مینای شراب
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به شدت در رنج و اندوه به سر می‌برم. چشمانم و دلِ پر از احساساتم مانند جامی پر از شراب و شیشه‌ای زعفرانی است.
دایم از شوق طواف مرقد شاه نجف
سینه دارم پرآتش دیده‌ای دارم پر آب
هوش مصنوعی: همیشه به خاطر عشق به زیارت مرقد امام علی (ع) در نجف، سینه‌ام پر از اشتیاق و آتش است و چشمانم پر از اشک و ترس است.
باشدم ز اندیشه ساز ره و برک سفر
رشته جانی چو زلف دلبران پرپیچ و تاب
هوش مصنوعی: من به فکر و اندیشه مشغول شدم و راهی را برای خود برگزیدم، سفری آغاز کردم. جانم مانند زلف‌های پیچ و تاب‌دار محبوبان، پر از پیچیدگی و زیبایی است.
دارم استدعا که لطفت شامل حالم شود
تا رسانم خویش را بر آستان بوتراب
هوش مصنوعی: از خدا می‌خواهم که لطفش شامل حال من شود تا بتوانم خود را به درگاه بوتراب برسانم.
وز سر اخلاص خواهم از خداوند جلیل
زیر عالی قبه آن خسرو گردون جناب
هوش مصنوعی: از روی اخلاص از خداوند بزرگ می‌خواهم که در زیر گنبد بلند آن پادشاه آسمانی قرار بگیرم.
کاسمان در بدو فطرت در کمند حکم او
هر طرف باشد سرصد خسرو مالک رقاب
هوش مصنوعی: آسمان ما در آغاز خلقت در دام اراده‌ی اوست و در هر سوی آن، صدها پادشاه در تسلط او قرار دارند.
آورد طوق اطاعت بر گلو چون چاکران
سرورانرا در عنایت مهتران را در رکاب
هوش مصنوعی: به گردن خود بندگی و اطاعت را به مانند خدمتگزاران سروران، به خاطر لطف و عنایت بزرگ‌ترها، به دوش می‌کشم.
برق تا از خنده افشاند گل آتش بخاک
ابر تا از گریه ریزد بر زمین در خوشاب
هوش مصنوعی: وقتی که گل به خاطر خوشحالی می‌خندد، برق شادی از آن ساطع می‌شود و در زمانی که ابرها غمگین هستند و از گریه‌هایشان به زمین باران میریزد، زمین را با زیبایی خود آبیاری می‌کنند.
دوست را از لطف و دشمن را بودار قهر تو
خنده عشرت چو برق و گریه غم چون سحاب
هوش مصنوعی: دوستت با مهربانی و محبت به تو نزدیک می‌شود و دشمن با قهر و مخالفت. شادی و خوشحالی تو همانند درخشش یک برق و اندوه و گریه‌ات شبیه به باران است.