گنجور

بخش ۴۴ - سرانجام دمنه

و مرا چون افتاب روشن است که از ظلمت بدکرداری و غدر تو پرهیز می‌باید کرد. که صحبت اشرار مایه شقاوت است و مخالطت اخیار کیمیای سعادت. و مثل آن چون باد سحری است که اگر بر ریاحین بزد نسیم آن بدماغ برساند، و اگر بر پارگین گذرد بوی آن حکایت کند. و می‌توان شناخت که این سخن برتو گران می‌آید. و سخن حق تلخ باشد و اثر آن در مسامح مستبدان ناخوش.

چون مفاوضت ایشان بدین کلمت رسید شیر از گاو فارغ شده بود و کار او تمام بپرداخته. و چندانکه او را افگنده دید و در خون غلتیده، و فورت خشم تسکینی یافت، تاملی کرد و با خود گفت: دریغ شنزبه با چندان عقل و کیاست و رای و هنر. نمی دانم که در این کار مصیب بودم و در آنچه ازو رسانیدند حق راستی و امانت گزاردند یا طریق خائنان بی باک سپردند. من باری خود را مصیبت زده کردم و توجع و تحسر سود نخواهد داشت.

چون آثار پشیمانی در وی ظاهر گشت و دلایل آن واضح وبی شبهت شد و دمنه آن بدید سخن کلیله قطع کرد و پیش رفت. گفت: موجب فکرت چیست؟ وقتی ازین خرم تر و روزی ازین مبارک تر چگونه تواند بود؟ملک در مقام پیروزی و نصرت خرامان و دشمن در خوابگاه ناکامی و مذلت غلطان، صبح ظفرت تیغ برآورده، روز عداوت بشام رسانیده. شیر گفت:هرگاه که از صحبت و خدمت و دانش و کفایت شنزبه یاد کنم رقت و شفقت بر من غالب و حسرت و ضجرت مستولی گردد، و الحق پشت و پناه سپاه و روی بازار اتباع من بود، در دیده دشمنان خار و بر روی دوستان خال.

دمنه گفت: ملک را بر آن کافر نعمت غدار جای ترحم نیست، و بدین ظفری که روی نمود و نصرتی که دست داد شادمانگی و ارتیاح و مسرت و اعتداد افزاید، و آن را از قلاید روزگار و مفاخر و مآثر شمرد، که روزنامه اقبال بدین معانی آراسته شود و کارنامه سعادت بامثال آن مطرز گردد. در خرد نخورد بر کسی بخشودن که بجان بر وی ایمن نتوان بود. و خصم ملک را هیچ زندن چون گور و هیچ تازیانه چون شمشیر نیست. و پادشاهان خردمند بسیار کس را که با ایشان الف بیشتر ندارند برای هنر و اخلاص چنانکه داروهای زفت و ناخوش برای فایده و منفعت، نه بآرزو و شهوت، خوش بخورند، و انگشت که زینت دست است و آلت قبض و بسط، اگر مار بران بگزد، برای بقای باقی جثه آن را ببرند، و مشقت مباینت آن را عین راحت شمرند.

شیر حالی بدین سخن اندکی بیارامید، اما روزگار انصاف گاو بستد و دمنه را رسوا و فضیحت گردانید، و زور و افترا و زرق و افتعال او شیر را معلوم گشت، و بقصاص گاو بزاریان زارش بکشت، چه نهال کردار و تخم گفتار چنانکه پرورده و کاشته شود بثمرت و ریع رسد.

من یزرع الشوک لایحصد به عنبا

و عواقب مکر و غدر همیشه نامحمود بوده ست و خواتم بدسگالی و کید نامبارک. و هرکه دران قدمی گزارد و بدان دستی دراز کند آخر رنج آن بروی او رسد و پشت او بزمین آرد.

و البغی یصرع اهله
و الظلم مرتعه وخیم

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و مرا چون افتاب روشن است که از ظلمت بدکرداری و غدر تو پرهیز می‌باید کرد. که صحبت اشرار مایه شقاوت است و مخالطت اخیار کیمیای سعادت. و مثل آن چون باد سحری است که اگر بر ریاحین بزد نسیم آن بدماغ برساند، و اگر بر پارگین گذرد بوی آن حکایت کند. و می‌توان شناخت که این سخن برتو گران می‌آید. و سخن حق تلخ باشد و اثر آن در مسامح مستبدان ناخوش.
هوش مصنوعی: من همچون آفتاب روشن هستم که باید از تاریکی کردار ناپسند و خیانت تو دوری کرد. صحبت با اشرار باعث بدبختی می‌شود و همراهی با نیکان، راهی به سوی سعادت است. این مانند بادی لطیف است که اگر به گل‌ها بوزد، عطرشان را به مشام می‌آورد و اگر به جاهای ناپسند برخورد کند، بوی بد آن را منتقل می‌کند. می‌دانم که شنیدن این سخنان برای تو دشوار است و کلام حق اگرچه تلخ باشد، اما اثر آن بر افراد سهل‌انگار و مستبد خوشایند نیست.
چون مفاوضت ایشان بدین کلمت رسید شیر از گاو فارغ شده بود و کار او تمام بپرداخته. و چندانکه او را افگنده دید و در خون غلتیده، و فورت خشم تسکینی یافت، تاملی کرد و با خود گفت: دریغ شنزبه با چندان عقل و کیاست و رای و هنر. نمی دانم که در این کار مصیب بودم و در آنچه ازو رسانیدند حق راستی و امانت گزاردند یا طریق خائنان بی باک سپردند. من باری خود را مصیبت زده کردم و توجع و تحسر سود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در حینی که آنها به گفتگو مشغول بودند، شیر از گاو جدا شده و کارش تمام شده بود. وقتی شیر را دید که در خونش غوطه‌ور است، کمی متوقف شد و به فکر فرو رفت. با خود گفت: چقدر حیف است که با این همه عقل و تدبیر و هنر گرفتار چنین وضعیتی شده. نمی‌دانم آیا در این ماجرا دچار مصیبت شده‌ام و آیا راست و امانت را رعایت کرده‌اند یا اینکه به راه خیانت و بی‌ باکی رفته‌اند. در نهایت، من خود را دراین مشکل انداخته‌ام و هیچ تاسف یا نگرانی‌ای به حال من سودی نخواهد داشت.
چون آثار پشیمانی در وی ظاهر گشت و دلایل آن واضح وبی شبهت شد و دمنه آن بدید سخن کلیله قطع کرد و پیش رفت. گفت: موجب فکرت چیست؟ وقتی ازین خرم تر و روزی ازین مبارک تر چگونه تواند بود؟ملک در مقام پیروزی و نصرت خرامان و دشمن در خوابگاه ناکامی و مذلت غلطان، صبح ظفرت تیغ برآورده، روز عداوت بشام رسانیده. شیر گفت:هرگاه که از صحبت و خدمت و دانش و کفایت شنزبه یاد کنم رقت و شفقت بر من غالب و حسرت و ضجرت مستولی گردد، و الحق پشت و پناه سپاه و روی بازار اتباع من بود، در دیده دشمنان خار و بر روی دوستان خال.
هوش مصنوعی: وقتی نشانه‌های پشیمانی در او نمایان شد و دلایل آن غیرقابل انکار گردید، دمنه آن را دید و سخن کلیله را قطع کرده و به جلو رفت. او گفت: چه چیزی تو را به فکر وادار کرده است؟ هنگامی که این روز خوش و خرم را داریم، چگونه ممکن است روزی بهتر از این باشد؟ در این حال، پادشاه در پیروزی و افتخار است و دشمن در خوابگاه شکست و ذلت، در حالی‌که صبح با شمشیر پیروزی به میدان آمده و شب را در دشمنی گذرانده است. شیر پاسخ داد: هر بار که به یاد صحبت، خدمت، دانش و کفایت شنبال می‌آورم، احساس رقت و شفقت بر من غلبه می‌کند و حسرت و ناراحتی در وجودم مستولی می‌شود. واقعاً، من پشت و پناه سپاه خود و افتخار پیروزی‌ام هستم، اما در نظر دشمنانم مانند خار و در نظر دوستانم مانند لکه‌ای نازیبا جلوه می‌کنم.
دمنه گفت: ملک را بر آن کافر نعمت غدار جای ترحم نیست، و بدین ظفری که روی نمود و نصرتی که دست داد شادمانگی و ارتیاح و مسرت و اعتداد افزاید، و آن را از قلاید روزگار و مفاخر و مآثر شمرد، که روزنامه اقبال بدین معانی آراسته شود و کارنامه سعادت بامثال آن مطرز گردد. در خرد نخورد بر کسی بخشودن که بجان بر وی ایمن نتوان بود. و خصم ملک را هیچ زندن چون گور و هیچ تازیانه چون شمشیر نیست. و پادشاهان خردمند بسیار کس را که با ایشان الف بیشتر ندارند برای هنر و اخلاص چنانکه داروهای زفت و ناخوش برای فایده و منفعت، نه بآرزو و شهوت، خوش بخورند، و انگشت که زینت دست است و آلت قبض و بسط، اگر مار بران بگزد، برای بقای باقی جثه آن را ببرند، و مشقت مباینت آن را عین راحت شمرند.
هوش مصنوعی: دمنه بیان کرد که پادشاه نباید نسبت به آن کافر نعمت غدار رحمت نشان دهد، زیرا با پیروزی و کمکی که نشان داد، باید خوشحالی و آرامش بیشتری بگیرد و آن را به عنوان یکی از افتخارات روزگار و نشانه‌های سعادت در نظر بگیرد. در عقل نمی‌گنجد که به کسی رحم شود که نسبت به او احساس امنیت نمی‌شود. دشمن پادشاه را هیچ چیز مانند گور و هیچ تازیانه‌ای مانند شمشیر تهدید نمی‌کند. پادشاهان دانا افرادی را که با آن‌ها رابطه چندانی ندارند، به خاطر استعداد و صداقتشان مانند داروهای تلخ می‌پذیرند، به شرطی که به نفع و منفعت باشد، نه بر اساس آرزو و خواستن. همچنین اگر انگشت که زینت دست است مورد حمله مار قرار گیرد، برای حفظ بدن آن را قطع می‌کنند و سختی جدایی از آن را به عنوان راحتی در نظر می‌گیرند.
شیر حالی بدین سخن اندکی بیارامید، اما روزگار انصاف گاو بستد و دمنه را رسوا و فضیحت گردانید، و زور و افترا و زرق و افتعال او شیر را معلوم گشت، و بقصاص گاو بزاریان زارش بکشت، چه نهال کردار و تخم گفتار چنانکه پرورده و کاشته شود بثمرت و ریع رسد.
هوش مصنوعی: شیر لحظه‌ای در برابر این سخن آرامی یافت، اما سرنوشت به گوساله انصاف نداد و دمنه را مورد تمسخر و فضاحت قرار داد. زور و تهمت‌های او برای شیر آشکار شد و به زشتکاری‌های او پی برد. به همین دلیل، شیر به انتقام گوساله پرداخت و او را نابود کرد، زیرا هر عملی و هر گفتاری که انجام شود، مانند دانه‌ای است که کاشته می‌شود و در نتیجه‌اش برداشت خواهد شد.
من یزرع الشوک لایحصد به عنبا
هوش مصنوعی: کسی که خار می‌کارد، نمی‌تواند عرق و برکت برداشت کند.
و عواقب مکر و غدر همیشه نامحمود بوده ست و خواتم بدسگالی و کید نامبارک. و هرکه دران قدمی گزارد و بدان دستی دراز کند آخر رنج آن بروی او رسد و پشت او بزمین آرد.
هوش مصنوعی: عواقب خیانت و نیرنگ همیشه نامطلوب بوده و نتایج منفی به دنبال دارد. هر کسی که به چنین کارهایی دست بزند خود در نهایت رنج می‌کشد و عاقبت بدی برایش رقم می‌خورد.
و البغی یصرع اهله
و الظلم مرتعه وخیم
هوش مصنوعی: ظلم و ستم به خودی خود انسان‌ها را به ورطه نابودی می‌کشاند و عاقبت بدی برای کسانی که به این کارها روی می‌آورند به ارمغان می‌آورد.