گنجور

بخش ۳۱

دمنه گفت: آنچه شیر برای تو می‌سگالد از این معانی که برشمردی چون تضریب خصوم ملال ملوک و دیگر ابواب نیست، لکن کمال بی وفایی و غدر او را بران میدارد، که جباری است. کامگار و غداریست مکار. اویل صحبت او را حلاوت زندگانیست و اواخر آن را تلخی مرگ. شنزبه گفت:طعم نوش چشیده ام، نوبت زخم نیش است. و بحقیقت مرا اجل اینجا آورد، و الا من چه مانم بصحبت شیر؟ من او را طعمه و او در من طامع. اما تقدیر ازلی و غلبه حرص و اومید مرا در این ورطه افگند.

و امروز تدبیر از تدارک آن قاصر است و رای در تلافی آن عاجز، و زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند و برایحت معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشعوف گردد تا بوقت برنخیزد، و چون برگهای نیلوفر پیش آید در میان آن هلاک شود. و هرکه از دنیا بکفاف قانع نباشد و در طلب فضول ایستد چون مگس است که بمرغزارهای خویش پرریاحین و درختان سبز پرشکوفه راضی نگردد و برآبی نشیند که از گوش پیل مست دود تا بیک حرکت گوش پیل کشته شود. و هرکه نصیحت و خدمت کسی را کند که قدر آن نداند چنانست که بر اومید ریع در شوره ستان تخم پراگند و، با مرده مشاورت پیوندد و، در گوش کرمادرزاد غم و شادی گوید و، بر روی آب روان معما نویسد و، بر صورت گرمابه بهوس تناسل عشق بازد. دمنه گفت:از این سخن درگذر و تدبیر کار خود کن. شنزبه گفت: چه تدبیر دانم کرد؟و من اخلاق شیر را آزموده ام، در حق من جز خیر و خوبی نخواهد بود، لکن نزدیکان او در هلاک من می‌کوشند، و اگر چنین است بس آسان نباشد، چه ظالمان مکار چون هم پشت شوند و دست در دست دهند و یک رویه قصد کسی کنند زود ظفر یابند و او را از پای درارند، چنانکه گرگ و زاغ و شگال قصد اشتر کردند و پیروز آمدند. دمنه گفت:چگونه بود آن؟

گفت:

بخش ۳۰ - باقی سخنان شنزبه: و اگر شیر را از من شنوانیده‌اند و باور داشته است موجب آزمایش دیگران بوده است و مصداق تهمت من خیانت ایشان است. بخش ۳۲ - حکایت گرگ و زاغ و شغال: آورده‌اند که زاغی و گرگی و شگالی در خدمت شیری بودند و مسکن ایشان نزدیک شارعی عامر. اشتربازرگانی در آن حوالی بماند بطلب چراخور در بیشه آمد. چون نزدیک شیر رسید از تواضع و خدمت چاره ندید شیر او را استمالت نمود و از حال او استکشافی کرد و پرسید: عزیمت در مقام و حرکت چیست؟ جواب داد که:آنچه ملک فرماید. شیر گفت:اگر رغبت نمایی در صحبت من مرفه و ایمن بباش. اشتر شاد شد و دران بیشه ببود. و مدتی بران گذشت. روزی شیر در طلب شکاری می‌گشت پیلی مست با او دوچهار شد، و میان ایشان جنگ عظیم افتاد و از هر دو جاب مقومت رفت، و شیر مجروح ونالان باز آمد؛ و روزها از شکار بماند. و گرگ و زاغ و شگال بی برگ می‌بودند. شیر اثر آن بدید و گفت: می‌بینید در این نزدیکی صیدی تا من بیرون روم و کار شما ساخته گردانم؟

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دمنه گفت: آنچه شیر برای تو می‌سگالد از این معانی که برشمردی چون تضریب خصوم ملال ملوک و دیگر ابواب نیست، لکن کمال بی وفایی و غدر او را بران میدارد، که جباری است. کامگار و غداریست مکار. اویل صحبت او را حلاوت زندگانیست و اواخر آن را تلخی مرگ. شنزبه گفت:طعم نوش چشیده ام، نوبت زخم نیش است. و بحقیقت مرا اجل اینجا آورد، و الا من چه مانم بصحبت شیر؟ من او را طعمه و او در من طامع. اما تقدیر ازلی و غلبه حرص و اومید مرا در این ورطه افگند.
هوش مصنوعی: دمنه گفت: آنچه شیر برای تو می‌سگالد، در مقایسه با مشکلاتی که به آن‌ها اشاره کردی، نیست. بلکه این موضوع نشان‌دهنده‌ی بی‌وفایی و خیانت اوست. او قدرت‌مند و در عین حال خیانت‌کاری ماهر است. در آغاز صحبتش شیرینی زندگی را می‌چشانی، اما در انتها تلخی مرگ را به سراغت می‌آورد. شنزبه گفت: من طعم شیرینی را چشیده‌ام، حالا نوبت به زخم نیش می‌رسد. واقعاً به سرنوشت محتوم من اینجا آورده است وگرنه من چه‌کار دارم با صحبت‌های شیر؟ او به من به‌عنوان طعمه نگاه می‌کند و من نیز به او به‌عنوان طمعی. اما تقدیر ازلی و غلبه‌ی حرص و امید من را به این ورطه کشانده است.
و امروز تدبیر از تدارک آن قاصر است و رای در تلافی آن عاجز، و زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند و برایحت معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشعوف گردد تا بوقت برنخیزد، و چون برگهای نیلوفر پیش آید در میان آن هلاک شود. و هرکه از دنیا بکفاف قانع نباشد و در طلب فضول ایستد چون مگس است که بمرغزارهای خویش پرریاحین و درختان سبز پرشکوفه راضی نگردد و برآبی نشیند که از گوش پیل مست دود تا بیک حرکت گوش پیل کشته شود. و هرکه نصیحت و خدمت کسی را کند که قدر آن نداند چنانست که بر اومید ریع در شوره ستان تخم پراگند و، با مرده مشاورت پیوندد و، در گوش کرمادرزاد غم و شادی گوید و، بر روی آب روان معما نویسد و، بر صورت گرمابه بهوس تناسل عشق بازد. دمنه گفت:از این سخن درگذر و تدبیر کار خود کن. شنزبه گفت: چه تدبیر دانم کرد؟و من اخلاق شیر را آزموده ام، در حق من جز خیر و خوبی نخواهد بود، لکن نزدیکان او در هلاک من می‌کوشند، و اگر چنین است بس آسان نباشد، چه ظالمان مکار چون هم پشت شوند و دست در دست دهند و یک رویه قصد کسی کنند زود ظفر یابند و او را از پای درارند، چنانکه گرگ و زاغ و شگال قصد اشتر کردند و پیروز آمدند. دمنه گفت:چگونه بود آن؟
هوش مصنوعی: امروز تدبیر نمی‌تواند چاره‌ای برای آن بیاندیشد و نظر برای جبران آن ناتوان است. زنبور عسل بر نیلوفر نشسته و از عطر و نسیم خوش آن مسرور است تا زمانی که برنخیزد. اما وقتی که گل‌های نیلوفر شکوفا می‌شوند، زنبور به هلاکت می‌افتد. هر کسی که از زندگی به اندازه کافی راضی نباشد و در پی چیزهای اضافی باشد، مانند مگسی است که به باغ‌های پر از گل و درختان سبز افتاده و هیچ‌گاه راضی نمی‌شود بلکه به آبی می‌نشیند که ممکن است او را از پای درآورد. کسی که نصیحت و خدمت مایه‌ی خیر را به کسی برساند که به آن ارزش نمی‌دهد، مانند کشیدن تخم در شوره‌زار است یا مشاوره دادن به فردی که نمی‌تواند بشنود، یا نوشتن معما بر روی آب روان و پرده‌پوشی در گرمابه عشق. دمنه به شنزبه می‌گوید که از این صحبت‌ها بگذرد و به تدبیر کار خود بپردازد. شنزبه می‌پرسد چه تدبیری می‌تواند بیندیشد، زیرا او آزموده است که شیر تنها خیر و خوبی برای او خواهد داشت، اما نزدیکان شیر در تلاش برای نابودی او هستند. او می‌گوید چنانچه مکاران با هم متحد شوند و قصد کسی را کنند، به راحتی پیروز خواهند شد، همانطور که گرگ، زاغ و شغال بر شتر قصد کردند و موفق شدند. دمنه می‌خواهد بداند چگونه این رخداد پیش آمد.