گنجور

بخش ۲۴ - حکایت آن سه ماهی

آورده‌اند که در آبگیری از راه دور و از تعرض گذریان مصون سه ماهی بود‌، دو حازم و یکی عاجز. از قضا روزی دو صیاد بران گذشتند‌، با یک‌دیگر میعاد نهادند که جال بیارند و هر سه ماهی بگیرند. ماهیان این سخن بشنودند‌؛ آنکه حزم زیادت داشت و بارها دستبرد زمانهٔ جافی دیده بود و شوخ‌چشمی سپهر‌ِ غدار معاینه‌کرده و بر بساط خرد و تجربت ثابت قدم شده، سبک، روی به‌کار آورد و از آن جانب که آب درآمدی بر فور بیرون رفت. در این میان صیادان برسیدند و هر دو جوانب (جانب؟) آب‌گیر محکم ببستند.

دیگری هم غوری داشت، نه از پیرایه خرد عاطل بود و نه از ذخیرت تجربت بی‌بهر‌؛ با خود گفت: «غفلت کردم و فرجامِ کارِ غافلان چنین باشد و اکنون وقتِ حیلت است‌، هرچند تدبیر در هنگام بلا فایده بیشتر ندهد، و از ثمرات رای در وقت آفت تمتع زیادت نتوان یافت. و با این همه عاقل از منافع دانش هرگز نومید نگردد، و در دفع مکاید دشمن تاخیر صواب نبیند. وقت ثبات مردان و روز مکر خردمندان است» پس خویشتن مرده ساخت و بر روی آب‌، سِتان می‌رفت. صیاد او را برداشت و چون صورت‌شد که مرده است بینداخت‌؛ به‌حیلت خویشتن در جوی انداخت و جان به‌سلامت ببرد.

و آنکه غفلت بر احوال وی غالب و عجز در افعال وی ظاهر بود حیران و سرگردان و مدهوش و پای‌کشان، چپ و راست می‌رفت و در فراز و نشیب می‌دوید تا گرفتار شد.

بخش ۲۳: کلیله گفت: اگر گاو را هلاک توانی کرد چنانکه رنج آن بشیر بازنگردد وجهی دارد و در احکام خرد تاویلی یافته شود، و اگر بی ازانچه مضرتی بدو پیوندد دست ندهد زینهار تا آسیب بران نزنی، چه هیچ خردمند برای آسایش خویش رنج مخدوم اختیار نکند. سخن بر این کلمه بآخر رسانیدند و دمنه از زیارت شیر تقاعد نمود، تا روزی فرصت جست و در خلا پیش او رفت چون دژمی. شیر گفت: روزهاست که ندیده ام، خیر هست؟ گفت: خیر باشد. از جای بشد. بپرسید که: چیزی حادث شده است؟ گفت: آزی. فرمود که: بازگوی. گفت: در حال فراغ و خلا راست آید. گفت: این ساعت وقت است. زودتر باید باز نمود که مهمات تاخیر برندارد، و خردمند مقبل کار امروز بفردا نیفگند. دمنه گفت: هر سخن که از سماع آن شنونده را کراهیت آید بر ادای آن دلیری نتوان کرد مگر که بعقل و تمییز شنونده ثقتی تمام باشد، خاصه که منافع و فواید آن بدو بازگردد. چه گوینده را دران ورای گزارد حقوق تربیت و تقریر لوازم مناصحت فایده ای دیگر نتواند بود. و اگر از تبعت آن بسلامت بجهد کار تمام بل فتح با نام باشد. و رخصت این اقدام نمودن بدان می‌توان یافت که ملک بفضیلت رای و مزیت خرد از ملوک مستثنی است، و هراینه در استماع آن تمییز ملکانه در میان خواهد بود. و نیز پوشیده نخواهد ماند که سخن من از محض شفقت و امانت رود، و از غرض و ریبت منزه باشد. چه گفته اند: الرائد لایکذب اهله. و بقای کافه وحوش بدوام عمر ملک باز بسته است. و خردمند و حلال زاده را چاره نباشد از گزارد حق و تقریر صدق، چه هر که برپادشاه نصیحتی بپوشاند، و، ناتوانی از طبیب پنهان دارد، و اظهار درویشی و فاقه بر دوستان جایز نبیند. خود را خیانت کرده باشد. بخش ۲۵: و این مثل بدان آوردم تا ملک را مقرر شود که در کار شنزبه تعجیل واجب است. و پادشاه کامگار آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوت فرصت و عدم مکنت بفرماید، و ضربت شمشیر آب دارش خاک از زاد و بود دشمن برآرد، و شعله عزم جهان سوزش دود از خان و مان خصم بآسمان برساند. شیر گفت: معلوم شد. لکن گمانی نمی باشد که شنزبه خیانتی اندیشد و سوابق تربیت را بلواحق کفران خویش مقابله روا دارد، که در باب وی تا این غایت جز نیکویی و خوبی جایز نداشته ام.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آورده‌اند که در آبگیری از راه دور و از تعرض گذریان مصون سه ماهی بود‌، دو حازم و یکی عاجز. از قضا روزی دو صیاد بران گذشتند‌، با یک‌دیگر میعاد نهادند که جال بیارند و هر سه ماهی بگیرند. ماهیان این سخن بشنودند‌؛ آنکه حزم زیادت داشت و بارها دستبرد زمانهٔ جافی دیده بود و شوخ‌چشمی سپهر‌ِ غدار معاینه‌کرده و بر بساط خرد و تجربت ثابت قدم شده، سبک، روی به‌کار آورد و از آن جانب که آب درآمدی بر فور بیرون رفت. در این میان صیادان برسیدند و هر دو جوانب (جانب؟) آب‌گیر محکم ببستند.
گفته‌اند که در یک برکه که در جایی دور از مسیر رفت و آمد آدم‌ها بود‌، سه ماهی بودند‌، دوتا دوراندیش و یکی نادان. از قضا‌، روزی دو ماهی‌گیر از نزدیک آن برکه عبور می‌کردند و با هر قرار گذاشتند که دام بیاورند و آن سه ماهی را بگیرند. ماهی‌ها حرف‌هایشان را شنیدند‌؛ آن‌ماهی که دوراندیش‌تر بود و بارها سختی‌ها دیده‌بود و بی‌رحمی روزگار را درک‌کرده بود، سریعا دست‌به‌کار شد و از طرفی که آب‌ وارد برکه می‌شد فورا بیرون رفت؛ در این لحظه صیادها رسیدند و دو طرف آبگیر را بند آوردند.
دیگری هم غوری داشت، نه از پیرایه خرد عاطل بود و نه از ذخیرت تجربت بی‌بهر‌؛ با خود گفت: «غفلت کردم و فرجامِ کارِ غافلان چنین باشد و اکنون وقتِ حیلت است‌، هرچند تدبیر در هنگام بلا فایده بیشتر ندهد، و از ثمرات رای در وقت آفت تمتع زیادت نتوان یافت. و با این همه عاقل از منافع دانش هرگز نومید نگردد، و در دفع مکاید دشمن تاخیر صواب نبیند. وقت ثبات مردان و روز مکر خردمندان است» پس خویشتن مرده ساخت و بر روی آب‌، سِتان می‌رفت. صیاد او را برداشت و چون صورت‌شد که مرده است بینداخت‌؛ به‌حیلت خویشتن در جوی انداخت و جان به‌سلامت ببرد.
دیگر ماهی هم که تا حدی اندیشمند بود؛ نه بی‌خرد بود و نه بی‌تجربه؛ با خود گفت: «هرچند غفلت کردم و سرانجام غافلان اینچنین است اما الان وقت چاره‌اندیشی است، اگرچه چاره‌اندیشی پس از وقوع بلا زیاد سودمند نیست و وقتی که آفت فرا برسد‌، دانایی نیز سودی ندارد؛ با این وجود‌، آدم عاقل به‌طور مطلق از فواید دانش خود بی‌بهره نمی‌شود و در خنثی کردن حیله‌های دشمن درنگ نمی‌کند‌؛ امروز، روز تلاش و روز چاره‌اندیشی است» پس خود را به مردن زد و به‌پشت خوابیده بر روی آب می‌رفت. صیاد او را برداشت و وقتی که مشخص شد که مرده است‌، او را انداخت، (ماهی) با ترفندی خود را در جوی آب انداخت و نجات یافت.
و آنکه غفلت بر احوال وی غالب و عجز در افعال وی ظاهر بود حیران و سرگردان و مدهوش و پای‌کشان، چپ و راست می‌رفت و در فراز و نشیب می‌دوید تا گرفتار شد.
و آن‌که غفلت و نادانی در رفتار او و ناتوانی در کارهایش پیدا بود‌، مضطرب و سرگردان و گیج به این‌سو و آن‌سو و بالا و پایین می‌دوید تا وقتی‌که در دام افتاد.

حاشیه ها

1391/03/09 13:06
try

فراز

1392/04/09 19:07
فائزه

در کلمه جانب غلط تایپی وجود دارد و به صورت جحانب نوشته شده است

1392/04/09 19:07
فائزه

این متن نثر است نه شعر

1396/09/23 06:11
میرزابنویس

قسمتی از متن جا افتاده است:
با خود گفت: غفلت کردم و فرجامِ کارِ غافلان چنین باشد. و اکنون وقتِ حیلت است هرچند تدبیر در هنگام بلافایده بیشتر ندهد، و از ثمرات رای در وقت آفت تمتع زیادت نتوان یافت.

1403/07/09 15:10
Afsaneh Saadati

بین بلا و فایده باید فاصله بیاید.

1403/08/16 20:11
فرهود

جال‌: دام‌.

جافی‌: ستمکار‌، جفاکار.

سِتان‌: به‌پشت خوابیده‌.

چون صورت شد‌: وقتی مشخص شد