گنجور

بخش ۱۶

چون بنزدیک او رسیدند گاو را گرم بپرسید و گفت: بدین نواحی کی آمده ای و موجب آمدن چه بوده است؟ گاو قصه خود را باز گفت. شیر فرمود که: اینجا مقام کن که از شفقت و اکرام و مبرت و انعام ما نصیبی تمام یاوی. گاو دعا و ثنا گفت و کمر خدمت بطوع و رغبت ببست. شیر او را بخویشتن نزدیک گردانید و در اعزاز و ملاطفت اطناب و مبالغت نمود، و روی بتفحص حال و استکشاف کار او آورد، و اندازه رای و خرد او بامتحان و تجربت بشناخت، و پس از تامل و مشاورت و تدبر و استخارت او را امکان اعتماد و محرم اسرار خویش گردانید. و هرچند اخلاق و عادات او را بیشتر آزمود ثقت او بوفور داشن و کفایت و کیاست و شمول فهم و حذاقت وی زیادت گشت، و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می‌شد، تا از جملگی لشکر و کافه نزدیکان درگذشت.

بخش ۱۵: دمنه گفت: ملک کار او را چندین وزن نهند، و اگر فرماید بروم و او را بیارم تا ملک را بنده ای مطیع و چاکری فرمان بردار باشد. شیر از این سخن شاد شد و بآوردن او مثال داد. دمنه بنزدیک گاو آمد و بادل قوی بی تردد و تحیر باوی سخن گفتن آغاز کرد و گفت: مرا شیر فرستاده است و فرموده که ترا بنزدیک او برم، و مثال داده که اگر مسارعت نمائی امانی هم بر تقصیری که تا این غایت روا داشته ای و از خدمت و دیدار او تقاعدی نموده، و اگر توفقی کنی بالفوربازگردم و آنچه رفته باشد باز نمایم. گاو گفت: کیست این شیر؟ دمنه گفت: ملک سباع. گاو که ذکر ملک سباع شنودم بترسید، دمنه را گفت: اگر مرا قوی دل گردانی و از باس او ایمن کنی با تو بیایم. دمنه با او وثیقتی کرد و شرایط تاکید و احکام اندران بجای آورد و هر دو روی بجانب شیر نهادند. بخش ۱۷: چون دمنه بدید که شیر در تقریب گاو چه ترحیب می‌نماید و هر ساعت در اصطفا و اجتبای وی می‌افزاید دست حسد سرمه بیداری در چشم وی کشید و فروغ خشم آتش غیرت در مفروش وی پراگند تا خواب و قرار از وی بشد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون بنزدیک او رسیدند گاو را گرم بپرسید و گفت: بدین نواحی کی آمده ای و موجب آمدن چه بوده است؟ گاو قصه خود را باز گفت. شیر فرمود که: اینجا مقام کن که از شفقت و اکرام و مبرت و انعام ما نصیبی تمام یاوی. گاو دعا و ثنا گفت و کمر خدمت بطوع و رغبت ببست. شیر او را بخویشتن نزدیک گردانید و در اعزاز و ملاطفت اطناب و مبالغت نمود، و روی بتفحص حال و استکشاف کار او آورد، و اندازه رای و خرد او بامتحان و تجربت بشناخت، و پس از تامل و مشاورت و تدبر و استخارت او را امکان اعتماد و محرم اسرار خویش گردانید. و هرچند اخلاق و عادات او را بیشتر آزمود ثقت او بوفور داشن و کفایت و کیاست و شمول فهم و حذاقت وی زیادت گشت، و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می‌شد، تا از جملگی لشکر و کافه نزدیکان درگذشت.
هوش مصنوعی: هنگامی که به نزد او رسیدند، شیر از گاو درباره دلیل حضورش در آنجا پرسید. گاو داستان خود را تعریف کرد. شیر به گاو گفت که باید در آنجا بماند تا از محبت و احترام آن‌ها بهره‌مند شود. گاو با شکرگزاری و دعا برای شیر، آماده خدمت شد. شیر او را نزد خود آورد و با احترام و محبت با او رفتار کرد، و به بررسی وضعیت و شخصیتش پرداخت. پس از مدتی فکر و مشورت، به او اعتماد کرد و او را به جمع خود راه داد. هر چه بیشتر با اخلاق و کردار او آشنا شد، به اعتمادش افزوده شد و استعداد و فهم او بیشتر نمایان شد. به تدریج مقام او در نظر دیگران بالاتر رفت و مورد توجه بیشتری قرار گرفت، تا جایی که از تمام سربازان و نزدیکان فراتر رفت.