گنجور

بخش ۲۰

و بشارت خلاص و مثال حضور بهم برسانید. مستوره برفور ساخته و پسیجیده بخدمت، شتافت و هر دو بهم پیش ملک درآمدند. پس ایران دخت زمین ببوسید و گفت: شکر پادشاه را بر این بخشایش که فرمود چگونه توانم گزارد؟ و اگر بلار بکمال حلم و رافت و فرط کرم و رحمت ملکانه ثقت مستحکم نداشتی هرگز آن تانی و تامل نیارستی کرد. ملک بلار را گفت: بزرگ منتی متوجه گردانیدی، و من همیشه بمناصحت تو واثق بوده ام لکن امروز زیادت گشت. قوی دل باش که دست تو در مملکت ما گشاده است و فرمان تو بر فرمان برداران نافذ است، و بر استصواب تو در حل و عقد وصرف و تقریر اعتراضی نخواهد رفت. بلارد گفت: دولت ملک در مزید بسطت و دوام قدرت دایم و پاینده باد ! بر بندگان تقدیم لوازم عبودیت و ادای فرایض طاعت، واجب است، وا گر توفیقی یابند بران محمدت چشم ندارند، با آنکه سوابق کرامات و سوالف عواطف پادشاهانه برخدمت بندگان رجحان پیدا و روشن دارد، و اگر هزار سال عمر باشد و در طلب رضا و تحری فراغ، مستغرق گردانند هزار یک آن را شکر نتوانند گزارد. اما حاجت ببنده نوازی ملک آنست که پس ازین در کارها تعجیل نفرماید تا عواقب آن از ندامت و حسرت مسلم ماند.

ملک گفت این مناصحت را بسمع قبول اصغا فرمودیم و در مستقبل بی تامل و مشاورت و تدبر و استخاره مثالی ندهیم. و صلتی گران ایران دخت را و بلار را ارزانی داشت.

هر دو شرط خدمت بجای آوردند و در معنی کشتن آن طایفه از براهمه که خوابها را بران نمط تعبیر کرده بودن بران رای قرار دادند، و ملک مثالی داد تاایشان رانکال کردند، و بعضی را بردار کشیدند. و کار ایدون حکیم را حاضر خواست و بمواهب خطیر مستغنی گردانید، و مثال داد تا براهمه را بران حال بدو نمودند، گفت: جزای خائنان و سزای غادران اینست. روی بپادشاه آورد و آفرینها کرد و بر لفظ راند:

رضا ندادی جز صبح در جهان نمام
رها نکردی جز مشک بر زمین غماز

او برفت. ملک بلار را فرمودکه: باز باید گشت و آسایشی داد تا ماهم بمجلس انس خرامیم، که راست نیاید چنین.

در جهان شاهدی و ما فارغ
در قدح جرعه ای و ما هشیار
خیز تا زاب روی بنشانیم
باد این خاک، توده غدار
ترک تازی کنیم و برشکنیم
نفس، زنگی مزاج را بازار

اینست داستان فضیلت حلم و ترجیح آن بردیگر اخلاق ملوک و عادات پادشاهان، بر خردمندان پوشیده نماند که فایده بیان این مثال اعتبار خوانندگان و انتباه مستعمان است. و هر که بعنایت ازلی مخصوص گشت نمودار او تجارب متقدمان و اشارت حکیمان باشد و بنای کارهای حال و استقبال و مصالح امروز و فردا بر قاعده حکمت و بنلاد حصافت نهد.

والله الموفق لما ینفع فی العاجل و الآجل.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و بشارت خلاص و مثال حضور بهم برسانید. مستوره برفور ساخته و پسیجیده بخدمت، شتافت و هر دو بهم پیش ملک درآمدند. پس ایران دخت زمین ببوسید و گفت: شکر پادشاه را بر این بخشایش که فرمود چگونه توانم گزارد؟ و اگر بلار بکمال حلم و رافت و فرط کرم و رحمت ملکانه ثقت مستحکم نداشتی هرگز آن تانی و تامل نیارستی کرد. ملک بلار را گفت: بزرگ منتی متوجه گردانیدی، و من همیشه بمناصحت تو واثق بوده ام لکن امروز زیادت گشت. قوی دل باش که دست تو در مملکت ما گشاده است و فرمان تو بر فرمان برداران نافذ است، و بر استصواب تو در حل و عقد وصرف و تقریر اعتراضی نخواهد رفت. بلارد گفت: دولت ملک در مزید بسطت و دوام قدرت دایم و پاینده باد ! بر بندگان تقدیم لوازم عبودیت و ادای فرایض طاعت، واجب است، وا گر توفیقی یابند بران محمدت چشم ندارند، با آنکه سوابق کرامات و سوالف عواطف پادشاهانه برخدمت بندگان رجحان پیدا و روشن دارد، و اگر هزار سال عمر باشد و در طلب رضا و تحری فراغ، مستغرق گردانند هزار یک آن را شکر نتوانند گزارد. اما حاجت ببنده نوازی ملک آنست که پس ازین در کارها تعجیل نفرماید تا عواقب آن از ندامت و حسرت مسلم ماند.
هوش مصنوعی: و خبر از رهایی و حضور همیشگی به ما دهید. آن زن با شتاب به خدمت رسید و هر دو به حضور پادشاه رفتند. پس دختر ایران زمین را بوسید و گفت: شکرگزار پادشاه هستم که چنین لطفی کرد. چگونه می‌توانم این نعمت را جبران کنم؟ اگر اعتماد تو به حکمت و رحمت ملک نبود، هرگز نمی‌توانستم در این حال تنفس کنم و تردید کنم. پادشاه به بلار گفت: تو بر من بزرگی کرده‌ای و من همیشه به مشاوره تو اعتماد داشته‌ام ولی امروز این اعتماد بیشتر شده است. دلیر باش، زیرا در مملکت ما دست تو باز است و فرمان تو بر فرمانبرداران معتبر است و کسی نمی‌تواند در تصمیمات تو اعتراضی کند. بلار گفت: امیدوارم سرزمین پادشاهی‌ات بیشتر گسترش یابد و قدرت دائم و پایدار بماند! بر ماست که نسبت به بندگان، وظایف عبودیت و طاعت را انجام دهیم و اگر توفیق یابند، نمی‌توانند بر نعمت‌های تو چشم دوخته و قدردانی کنند، با وجود اینکه کرامات و محبت‌های شاهانه همیشه بر بندگان برتری دارد. حتی اگر هزار سال زندگی کنند و در طلب رضایت و آرامش باشند، هرگز نمی‌توانند این نعمت را به درستی شکر بگذرانند. اما درخواست من از پادشاه این است که از این پس در امور تعجیل نکند تا نتایج آن به حسرت و پشیمانی نرسد.
ملک گفت این مناصحت را بسمع قبول اصغا فرمودیم و در مستقبل بی تامل و مشاورت و تدبر و استخاره مثالی ندهیم. و صلتی گران ایران دخت را و بلار را ارزانی داشت.
هوش مصنوعی: ملک گفت ما این نصیحت را با دقت شنیدیم و در آینده بدون فکر، مشورت، تدبر و استخاره اقدام نخواهیم کرد. همچنین، هدیه‌ای گرانبها به دختر ایران و بلار ارائه داد.
هر دو شرط خدمت بجای آوردند و در معنی کشتن آن طایفه از براهمه که خوابها را بران نمط تعبیر کرده بودن بران رای قرار دادند، و ملک مثالی داد تاایشان رانکال کردند، و بعضی را بردار کشیدند. و کار ایدون حکیم را حاضر خواست و بمواهب خطیر مستغنی گردانید، و مثال داد تا براهمه را بران حال بدو نمودند، گفت: جزای خائنان و سزای غادران اینست. روی بپادشاه آورد و آفرینها کرد و بر لفظ راند:
هوش مصنوعی: هر دو طرف به توافق رسیدند و درباره کشتن آن گروه از براهمه که خواب‌ها را به شکلی خاص تعبیر کرده بودند، تصمیم‌گیری کردند. پادشاه مثالی آورد تا آنها را به حرکت درآورد و برخی از افراد را به مجازات رساند. سپس، حکیم را فراخواند و او را از موهبت‌های بزرگ بی‌نیاز کرد و مثالی برای براهمه ارائه داد. او گفت: این جزای خیانتکاران و سزای وفاداران است. سپس به پادشاه نگاه کرد و به او تبریک گفت و مطلبی را بیان کرد.
رضا ندادی جز صبح در جهان نمام
رها نکردی جز مشک بر زمین غماز
هوش مصنوعی: تو در این دنیا فقط صبح را به خوشحالی پذیرفتی و از همه چیز جز مشک (عطر) بر زمین نشانه‌ای باقی نگذاشتی.
او برفت. ملک بلار را فرمودکه: باز باید گشت و آسایشی داد تا ماهم بمجلس انس خرامیم، که راست نیاید چنین.
هوش مصنوعی: او رفت و به ملک بلار دستور داد که باید دوباره برگردیم و زمانی را برای استراحت در نظر بگیریم تا ما نیز به مجلس انس بپیوندیم، زیرا این وضعیت مناسب نیست.
در جهان شاهدی و ما فارغ
در قدح جرعه ای و ما هشیار
هوش مصنوعی: در این دنیا تو شاهدی، اما ما به خاطر نوشیدنی در لیوان خود غرق در خوشی هستیم و کاملاً هشیاریم.
خیز تا زاب روی بنشانیم
باد این خاک، توده غدار
هوش مصنوعی: بلند شو که بر روی زاب نشسته‌ایم، بادی که این خاک را به حرکت درمی‌آورد، به زمین می‌زند.
ترک تازی کنیم و برشکنیم
نفس، زنگی مزاج را بازار
هوش مصنوعی: ما با ترک کبر و خودخواهی، تلاش می‌کنیم که نفس و تمایلات نفسانی‌مان را از بین ببریم و به بازار زندگی، حالتی جدید و شیرین ببخشیم.
اینست داستان فضیلت حلم و ترجیح آن بردیگر اخلاق ملوک و عادات پادشاهان، بر خردمندان پوشیده نماند که فایده بیان این مثال اعتبار خوانندگان و انتباه مستعمان است. و هر که بعنایت ازلی مخصوص گشت نمودار او تجارب متقدمان و اشارت حکیمان باشد و بنای کارهای حال و استقبال و مصالح امروز و فردا بر قاعده حکمت و بنلاد حصافت نهد.
هوش مصنوعی: این داستان درباره فضیلت صبر و برتری آن نسبت به دیگر ویژگی‌ها و رفتارهای پادشاهان است. خردمندان به خوبی می‌دانند که بیان این مثال برای ایجاد اعتبار در خوانندگان و جلب توجه شنوندگان اهمیت دارد. هر کس که با لطف و هدایت الهی مخصوص شده، باید از تجربیات گذشتگان و نکات حکمت‌آمیز آنها بهره‌مند باشد و بر اساس قاعده حکمت و بصیرت، تصمیمات و اقدامات روز و آینده‌اش را پایه‌گذاری کند.
والله الموفق لما ینفع فی العاجل و الآجل.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، اوست که راهی را نشان می‌دهد که در حال و آینده به نفع انسان باشد.