ملک گفت: میخواهی تا مارا ملک تلقین کنی و کفایت مموه و مزور خود بر مردمان عرض دهی؟ گفت: سه تن بر خود گمان مهارت دارند و هنوز در مقام جهالت باشند: مطربی نوآموز که هرچند کوشد زخمهٔ او با ساز و الحان یاران نسازد و نیامیزد، و تمزیج زیر و بم، برابر، در صعود و نزول نشناسد، و نقاش بیتجربت که دعوی صورتگری پیوندد و رنگ آمیزی نداند؛ و شوخی بیمایه که در محافل لاف کارگزاری زند و چون در معرض مهمی آید از زیردستان در چند و چگونه سفته خواهد.
ملک گفت: به ناحق کشتی ایراندخت را، ای بلار! گفت: سه تن به ناحق در کارها شرع کنند: آنکه تصلف دروغ بسیار کند، و فعل و قول را به تحقیق نرساند، و کاهلی که بر خشم قادر نباشد؛ و پادشاهی که هرکسی را بر عزایم خاصه در کارهای بزرگ اطلاع دهد. ملک گفت: ما از تو ترسانیم. ای بلار! گفت: غلبهٔ هراس بی موجبی بر چهار کس معهود است: آن مرغی خُرد که بر شاخ باریک نشسته باشد و میترسد از آنچه آسمان بر وی افتد، و از برای دفع آن پای در هوا میدارد، و کلنگ که هردو پای از برای گرانی جسم خود بر زمین ننهد، و کرمی که غذای او خاک است و او ترسان از آنچه نماند، و خفاش که روز بیرون نیاید تا مردمان به جمال او مفتون نگردند و همچون دیگر مرغان اسیر دام و محبوس قفص نشود.
ملک گفت: راحت دل و خرمی عیش را پدرود باید کرد به فقد ایراندخت. گفت: دو تن همیشه از شادکامی بی نصیب باشند: عاقلی که به صحبت جاهلان مبتلا گردد، و بدخویی که از اخلاق ناپسندیدهٔ خود به هیچ تأویل خلاص نیابد.
ملک گفت: مزد از بزه و نیک از بد نمیشناسی، ای بلار! گفت: چهارکس بدین معانی محیط نگردند: آنکه به دردی دایم و علتی هایل مبتلا باشد و به اندیشهای دیگر نپردازد، و بندهٔ خائنِ گناهکار که در مواجههٔ مخدوم کامگار افتد؛ و آنکه با دشمن شجاع در کارزار آید و ذهن او از تمامی کار منقطع شود؛ و ستمگاری بیباک که در دست ظالمی از خود قویتر درمانَد و در انتظار بلاهای بزرگ بنشیند.
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ملک گفت: میخواهی تا مارا ملک تلقین کنی و کفایت مموه و مزور خود بر مردمان عرض دهی؟ گفت: سه تن بر خود گمان مهارت دارند و هنوز در مقام جهالت باشند: مطربی نوآموز که هرچند کوشد زخمهٔ او با ساز و الحان یاران نسازد و نیامیزد، و تمزیج زیر و بم، برابر، در صعود و نزول نشناسد، و نقاش بیتجربت که دعوی صورتگری پیوندد و رنگ آمیزی نداند؛ و شوخی بیمایه که در محافل لاف کارگزاری زند و چون در معرض مهمی آید از زیردستان در چند و چگونه سفته خواهد.
هوش مصنوعی: ملک گفت: آیا میخواهی ما را به عنوان ملک معرفی کنی و نیرنگ و فریب خود را به مردم نشان دهی؟ سپس پاسخ داد: سه نفر هستند که درباره مهارت خود گمان دارند اما هنوز در جهل به سر میبرند: یکی نوازندهای تازهکار است که هرچقدر هم تلاش کند، نواهای او با ساز و آواز دوستانش هماهنگ نمیشود و نتواند در فهم زیر و بم و حرکتهای موسیقی درست عمل کند؛ دیگری نقاشی نابلد است که خود را به عنوان هنرمند معرفی میکند اما از رنگآمیزی بیخبر است؛ و سومی فردی است که در محافل به خود brag میکند و وقتی در موقعیت مهمی قرار میگیرد، از زیر دستانش در موضوعاتی مختلف درخواست توضیح میکند.
ملک گفت: به ناحق کشتی ایراندخت را، ای بلار! گفت: سه تن به ناحق در کارها شرع کنند: آنکه تصلف دروغ بسیار کند، و فعل و قول را به تحقیق نرساند، و کاهلی که بر خشم قادر نباشد؛ و پادشاهی که هرکسی را بر عزایم خاصه در کارهای بزرگ اطلاع دهد. ملک گفت: ما از تو ترسانیم. ای بلار! گفت: غلبهٔ هراس بی موجبی بر چهار کس معهود است: آن مرغی خُرد که بر شاخ باریک نشسته باشد و میترسد از آنچه آسمان بر وی افتد، و از برای دفع آن پای در هوا میدارد، و کلنگ که هردو پای از برای گرانی جسم خود بر زمین ننهد، و کرمی که غذای او خاک است و او ترسان از آنچه نماند، و خفاش که روز بیرون نیاید تا مردمان به جمال او مفتون نگردند و همچون دیگر مرغان اسیر دام و محبوس قفص نشود.
هوش مصنوعی: ملک به بلار گفت: «تو به ناحق کشتی ایراندخت را خراب کردی!» بلار پاسخ داد: «سه دسته انسان هستند که به ناحقه در امور شرعی دخالت میکنند: کسی که به شدت دروغ میگوید و سخن و عملش را به درستی به مردم نمیرساند، کسی که از ترس خود نمیتواند خشمش را کنترل کند، و پادشاهی که اطلاعات خاص را در مورد امور مهم به هر کسی میدهد.» ملک گفت: «ما از تو میترسیم.» بلار ادامه داد: «ترس بیمورد برای چهار نوع شخص رایج است: پرندهای کوچک که بر شاخهای باریک نشسته و از آنچه در آسمان بر او سقوط کند میترسد، و برای جلوگیری از سقوط، پایش را در هوا نگه میدارد؛ کلنگی که به خاطر سنگینی خود نمیتواند پاهایش را بر زمین بگذارد؛ کرم خاکی که غذایش خاک است و از این میترسد که روزی خاکی نماند؛ و خفاشی که به خاطر زیباییاش در روز بیرون نمیآید تا مردم در زیباییاش مجذوب نشوند و مثل دیگر پرندگان در دام و قفس نیفتند.»
ملک گفت: راحت دل و خرمی عیش را پدرود باید کرد به فقد ایراندخت. گفت: دو تن همیشه از شادکامی بی نصیب باشند: عاقلی که به صحبت جاهلان مبتلا گردد، و بدخویی که از اخلاق ناپسندیدهٔ خود به هیچ تأویل خلاص نیابد.
هوش مصنوعی: ملک گفت: باید با دل آرام و خوشی زندگی وداع کرد به خاطر از دست دادن ایراندخت. او افزود: دو گروه همیشه از خوشبختی محروم خواهند بود: نخست، عاقلی که به همراهی نادانان گرفتار شود، و دوم، انسانی که به خاطر بدخوییش هیچگاه نتواند از رفتارهای ناپسند خود رهایی یابد.
ملک گفت: مزد از بزه و نیک از بد نمیشناسی، ای بلار! گفت: چهارکس بدین معانی محیط نگردند: آنکه به دردی دایم و علتی هایل مبتلا باشد و به اندیشهای دیگر نپردازد، و بندهٔ خائنِ گناهکار که در مواجههٔ مخدوم کامگار افتد؛ و آنکه با دشمن شجاع در کارزار آید و ذهن او از تمامی کار منقطع شود؛ و ستمگاری بیباک که در دست ظالمی از خود قویتر درمانَد و در انتظار بلاهای بزرگ بنشیند.
هوش مصنوعی: ملک گفت: تو نمیتوانی مزد را از بدی و نیکی تشخیص بدهی، ای بلار! بلار پاسخ داد: چهار نوع انسان وجود دارند که به این معانی توجه نمیکنند: اول کسی که همیشه به یک درد و مشکل بزرگ مبتلاست و به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند؛ دوم بندهای که بدی کرده و وقتی در برابر آقایش قرار میگیرد، تسلیم میشود؛ سوم کسی که در میدان نبرد با دشمن شجاعی روبرو میشود و ذهنش از همه چیز دیگر جدا میگردد؛ و چهارم ظالمی که در دست یک ظالم دیگر قویتر از خود گرفتار شده و منتظر مصیبتهای بزرگ مینشیند.