گنجور

بخش ۵

ملک گفت: کریم الیف را در سوز فراق نیفگند و بهر بدگمانی انقطاع دوستی و برادری روا ندارد و معرفت قدیم و صحبت مستقیم را به ظن مجرد ضایع و بی ثمره نگرداند، اگر چه دران خطر نفس و مخافت جان باشد. و این خلق در حقیر قدر و خسیس منزلت از جانوران هم یافته شود،

المعرفة تنفع و لو مع الکلب العقور

فنزه گفت: حقد و آزار در اصل مخوفست، خاصه که اندر ضمایر ملوک ممکن گردد، که پادشاه در مذهب تشفی صلب باشد و در دین انتقام غالی؛ تاویل و رخصت را البته در تحوالی سخط و کراهیت راه ندارد، و فرصت مجازات را فرضی متعین شمرند، و امضای عزیمت را در تدارک زلت جانیان و تلافی سهو مفسدان فخر بزرگ و دخر نافع، و اگر کسی بخلاف این چشم دارد زردروی شود که فلک در این هوس دیده سپید کرد و در این تگاپوی پشت کوژ، و بدین مراد نتوانست رسید.

و مثل کینه در سینه مادام که مهیجی نباشد چون انگشت افروخته بی هیزم است، اگر چه حالی اثری ظاهر نگرداند بهانه‌ای یافت و علتی دید برآن مثال که آتش درخف افتد فروغ خشم بالا گیرد و جهانی را بسوزد و دود آن بسیار دماغهای تر را خشک گرداند، و هرگز آن آتش را مال و سخن جانی و لطف مجرم و چاپلوسی و تضرع گناهکار و اخلاص و مناصحت خدمتگار تسکین ندهد، و تا نفس آن متهم باقی است فورت خشم کم نشود، چنانکه تا هیزم بر جای است آتش نمیرد. و با این همه اگر کسی از گناه‌کاران امکان تواند بود که در مراعات جوانب لطفی به جای آرد و در طلب رضا و تحری فراغ دوستان سعی پیوندد و در کسب منافع و دفع مضار معونتی و مظاهرتی واجب دارد ممکن است که آن وحشت برخیزد، و هم عقیدت مستزید را صفوتی حاصل آید و هم دل خایف مجرم به نسیم امن خوش و خنک گردد. و من ازان ضعیف‌تر و عاجزترم که از این ابواب چیزی بر خاطر یارم گذرانید، یا توانم اندیشید که خدمت من موجب استزادت را نفی کند و سبب الفت را مثبت گرداند، اگر باز آیم پیوسته در خوف و خشیت باشم و هر روز بل هر ساعت مرگ تازه مشاهده کنم، در این مراجعت مرا فایده‌ای نمانده‌ست که خود را دست دیت نمی‌بینم و سر و گردن فدای تیغ نمی‌توانم داشت.

نه مرا برتکاب تو پایاب
نه مرا برگشاد تو جوشن
بخش ۴: ملک گفت: اگر آن از جهت تو بر سبیل ابتدا رفتی تحرز نیکو نمودی، ولکن چون بر سبیل قصاص و جزا کاری پیوستی، و قضیت معدلت همین است، مانع ثقت و موجب نفرت چیست؟ فنزه گفت: موضع خشم در ضمایر موجع است و محل حقد در دلها مولم، و اگر به خلاف این چیزی شنوده شود اعتماد را نشاید، که زبان در این معانی از مضمون عقیدت، عبارت راست نکند و بیان در این سفارت حق امانت نگزارد، اما دلها یک دیگر را شاهد عدل و گواه به حق است و از یکی بر دیگری دلیل توان گرفت، و دل تو در آنچه می‌گویی موافق زبان نیست، و من صعوبت صولت ترا نیکو شناسم و در هیچ وقت از باس تو ایمن نتوانم بود. بخش ۶: ملک گفت: هیچ کس بر نفع و ضر در حق کسی بی خواست باری عز اسمه قادر نتواند بود و اندک و بسیار و خرد و بزرگ آن به تقدیری سابق و حکمی مبرم باز بسته است، چنانکه مفاتحت پسر من و مکافات تو به قضای آسمانی و مشیت ایزدی نفاذ یافت، و ایشان علت آن غرض و شرط آن حکم بودند، ما را به مقادیر آسمانی مواخذت منمای، که اگر این هجر اتفاق افتد به تقسیم خاطر و التفات ضمیر کشد، و شادمانگی و مسرت از کامرانی و بسطت آنگاه مهنا گردد که اتباع و پیوستگان را ازان نصیبی باشد.

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ملک گفت: کریم الیف را در سوز فراق نیفگند و بهر بدگمانی انقطاع دوستی و برادری روا ندارد و معرفت قدیم و صحبت مستقیم را به ظن مجرد ضایع و بی ثمره نگرداند، اگر چه دران خطر نفس و مخافت جان باشد. و این خلق در حقیر قدر و خسیس منزلت از جانوران هم یافته شود،
هوش مصنوعی: ملک گفت: کریم نباید در درد جدایی از الیف بی‌تابی کند و نباید به خاطر شک و تردید، رابطه دوستی و برادری را قطع کند. او نباید شناخت دیرینه و دوستی نزدیک را به خاطر یک گمان ساده از دست بدهد، حتی اگر در این مسیر خطراتی برای جانش وجود داشته باشد. این نوع برخورد از افرادی با شخصیت پست و بی‌ارزش دیده می‌شود.
المعرفة تنفع و لو مع الکلب العقور
هوش مصنوعی: دانش مفید است، حتی اگر با بدجنسی همراه باشد.
فنزه گفت: حقد و آزار در اصل مخوفست، خاصه که اندر ضمایر ملوک ممکن گردد، که پادشاه در مذهب تشفی صلب باشد و در دین انتقام غالی؛ تاویل و رخصت را البته در تحوالی سخط و کراهیت راه ندارد، و فرصت مجازات را فرضی متعین شمرند، و امضای عزیمت را در تدارک زلت جانیان و تلافی سهو مفسدان فخر بزرگ و دخر نافع، و اگر کسی بخلاف این چشم دارد زردروی شود که فلک در این هوس دیده سپید کرد و در این تگاپوی پشت کوژ، و بدین مراد نتوانست رسید.
هوش مصنوعی: فنزه بیان می‌کند که کینه و آزار در واقع بسیار ترسناک هستند، مخصوصاً زمانی که در دل پادشاهان وجود داشته باشند. زمانی که پادشاهی در مسأله عدالت بسیار قاطع باشد و در دین خود به انتقام شدید بپردازد، تفسیر و اجازه دادن به اعمال نادرست جایی نخواهد داشت. برعکس، آن‌ها به شدیدترین شکل مجازات را لازم می‌دانند و تأکید دارند که اقدام به تنبیه، درواقع بزرگترین افتخار و ارزش است. اگر کسی به طور متفاوتی فکر کند و بر خلاف این رویه عمل کند، قطعاً دچار عذاب و ندامت خواهد شد، زیرا در این مسیر پرخطر، او نتوانسته به هدفش برسد.
و مثل کینه در سینه مادام که مهیجی نباشد چون انگشت افروخته بی هیزم است، اگر چه حالی اثری ظاهر نگرداند بهانه‌ای یافت و علتی دید برآن مثال که آتش درخف افتد فروغ خشم بالا گیرد و جهانی را بسوزد و دود آن بسیار دماغهای تر را خشک گرداند، و هرگز آن آتش را مال و سخن جانی و لطف مجرم و چاپلوسی و تضرع گناهکار و اخلاص و مناصحت خدمتگار تسکین ندهد، و تا نفس آن متهم باقی است فورت خشم کم نشود، چنانکه تا هیزم بر جای است آتش نمیرد. و با این همه اگر کسی از گناه‌کاران امکان تواند بود که در مراعات جوانب لطفی به جای آرد و در طلب رضا و تحری فراغ دوستان سعی پیوندد و در کسب منافع و دفع مضار معونتی و مظاهرتی واجب دارد ممکن است که آن وحشت برخیزد، و هم عقیدت مستزید را صفوتی حاصل آید و هم دل خایف مجرم به نسیم امن خوش و خنک گردد. و من ازان ضعیف‌تر و عاجزترم که از این ابواب چیزی بر خاطر یارم گذرانید، یا توانم اندیشید که خدمت من موجب استزادت را نفی کند و سبب الفت را مثبت گرداند، اگر باز آیم پیوسته در خوف و خشیت باشم و هر روز بل هر ساعت مرگ تازه مشاهده کنم، در این مراجعت مرا فایده‌ای نمانده‌ست که خود را دست دیت نمی‌بینم و سر و گردن فدای تیغ نمی‌توانم داشت.
هوش مصنوعی: کینه‌ای که در دل وجود دارد، مانند آتش درختی است که بدون هیزم نمی‌تواند روشن بماند. اگرچه ممکن است در ظاهر خاموش به نظر برسد، اما به محض اینکه بهانه‌ای برای بروز آن پیدا شود، مانند آتش پنهانی می‌تواند شعله‌ور شده و همه چیز را بسوزاند. این آتش نه تنها به وسیله مال، گفتگو، لطف، چاپلوسی یا تضرع آرام نمی‌گیرد، بلکه تا زمانی که دلیل آن، یعنی نفس متهم، وجود دارد، خشم ادامه خواهد داشت. با این حال، اگر کسی از گناهکاران تلاش کند تا با نیکوکاری، جلب رضایت و تلاش برای دوستی، وحشت و کینه را کاهش دهد، ممکن است این احساسات بهبود یابند و دل خویش را آرام کند. اما من خود را ناتوان‌تر از آن می‌بینم که بتوانم به این هدف برسیم و اعتقادات یا دلایل مثبت به وجود آورم. اگر دوباره برگردم، همچنان در ترس و نگرانی باقی می‌مانم و هر لحظه ممکن است با مرگ مواجه شوم و در این صورت، هیچ منفعتی برایم نخواهد داشت.
نه مرا برتکاب تو پایاب
نه مرا برگشاد تو جوشن
هوش مصنوعی: نه من به عقب‌نشینی تو وابسته‌ام، نه با تو درگیرم که از خودم دفاع کنم.