گنجور

بخش ۱۴

در جمله کار من بدان درجت رسیدکه به قضاهای آسمانی رضا دادم و آن قدر که در امکان گنجد از کارهای آخرت راست کردم، و بدین امید عمر می‌گذاشتم که مگر به روزگاری رسم که در آن دلیلی یاوم و یاری و معینی بدست آرم، تا سفر هندوستان پیش آمد، برفتم و در آن دیار هم شرایط بحث و استقصا هرچه تمامتر تقدیم نمودم و به وقت بازگشتن کتاب ها آوردم که یکی از آن این کتاب کلیله دمنه است، والله تعالی اعلم.

بخش ۱۳ - حکایت مرد غافل: چون فکرت من بر این جمله به کارهای دنیا محیط گشت و بشناختم که آدمی شریف تر خلایق و عزیزتر موجودات است، و قدر ایام عمر خویش نمی داند و در نجات نفس نمی کوشد، از مشاهدت این حال در شگفت عظیم افتادم و چون بنگریستم مانع این سعادت راحت اندک و نَهمت حقیر است که مردمان بدان مبتلا گشته اند، و آن لذات حواس است، خوردن و بوییدن و دیدن و پسودن و شنودن، و آنگاه خود این معانی بر قضیت حاجت و اندازه امنیت هرگز تیسیر نپذیرد، و نیز از زوال و فنا در آن امن صورت نبندد، و حاصل آن اگر میسر گردد خُسران دنیا و آخرت باشد، و هر که همّت در آن بست و مهمات آخرت را مهمل گذاشت همچو آن مرد است که از پیش اشتر مست بگریخت و به ضرورت خویشتن در چاهی آویخت و دست در دو شاخ زد که بر بالای آن روییده بود و پای هایش بر جایی قرار گرفت. در این میان بهتر بنگریست، هر دو پای بر سر چهار مار بود که سر از سوراخ بیرون گذاشته بودند. نظر به قعر چاه افگند اژدهایی سهمناک دید دهان گشاده و افتادن او را انتظار می‌کرد. به سر چاه التفات نمود موشان سیاه و سفید بیخ آن شاخ ها دایم بی فتور می‌بریدند. و او در اثنای این محنت تدبیری می‌اندیشید و خلاص خود را طریقی می‌جست. پیش خویش زنبور خانه ای و قدری شهد یافت، چیزی از آن به لب بُرد، از نوعی در حلاوت آن مشغول گشت که از کار خود غافل ماند و نه اندیشید که پای او بر سر چهار مار است و نتوان دانست که کدام وقت در حرکت آیند، و موشان در بریدن شاخ ها جدّ بلیغ می‌نمایند و البته فتوری بدان راه نمی یافت، و چندان که شاخ بگسست در کام اژدها افتاد. و آن لذت حقیر بدو چنین غفلتی راه داد و حجاب تاریک برابر نور عقل او بداشت تا موشان از بریدن شاخ ها بپرداختند و بیچاره حریص در دهان اژدها افتاد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در جمله کار من بدان درجت رسیدکه به قضاهای آسمانی رضا دادم و آن قدر که در امکان گنجد از کارهای آخرت راست کردم، و بدین امید عمر می‌گذاشتم که مگر به روزگاری رسم که در آن دلیلی یاوم و یاری و معینی بدست آرم، تا سفر هندوستان پیش آمد، برفتم و در آن دیار هم شرایط بحث و استقصا هرچه تمامتر تقدیم نمودم و به وقت بازگشتن کتاب ها آوردم که یکی از آن این کتاب کلیله دمنه است، والله تعالی اعلم.
هوش مصنوعی: در نهایت به جایی رسیدم که با قضا و قدر آسمانی کنار آمدم و تا جایی که امکان داشت، برای آخرت خود کار کردم. با امید اینکه روزی بتوانم دلیلی و یاری برای خود بیابم، عمر خود را سپری می‌کردم. تا اینکه سفر به هندوستان پیش آمد و در آنجا بهترین شرایط را برای بحث و بررسی فراهم کردم و هنگام برگشت، کتاب‌هایی برای خود آوردم، که یکی از آن‌ها کتاب «کلیله و دمنه» است. خداوند بهتر می‌داند.

حاشیه ها

1402/05/23 09:07
امیر رحیمی

به به از این همه دانایی 

از این همه زیبایی

چه کلماتی چه نثری

درود بر عقل کامل برزویه و درود بر بزرگمهر نویسنده سطور و بر نصرالله منشی که امروز کتاب حاصل زحمات اوست