گنجور

بخش ۶ - اظهار عاشقی کردن مرجانه با شهریار گوید

سپهبد بپیچید بر خویشتن
سرم گفت کز خود ببری ز تن
که حاصل نگردد ز من کام تو
نیاید سر من بدین دام تو
تو دودی و من آتش سرکشم
تو شامی و من صبح خنجرکشم
ترا کی شناسم بجای عروس
کجا جفت با زاغ گردد خروس
گزیدن ز تو دوریم دور نیست
تو قیری و جفت تو کافور نیست
مرا سر ز تن دور بهتر بود
که مثل تو زشتم برابر بود
چو مرجانه بشنید ازو این سخن
خروشید چون شیر نر اهرمن
که ای نامور کاشناه آمدم
ولیکن تو را نیکخواه آمدم
چرا نیست در روز رخشنده ماه
شب تیره باشد فروزنده ماه
سمن عارضان رخ چو زینت دهند
به گل برگ بر خال عنبر نهند
بباغ ارچه گلهای الوان بود
بنفشه هم از خیل ایشان بود
بیا از من امروز بردار کام
مزن بیرضای من امروز گام
وگرنه ز من رنج بینی بسی
نیابی دگر کام خود از کسی
جهانجو ز افسان چنان بود مست
که نارست یازد سوی تیغ دست
بدان دز همی بود و خون میگریست
چگویم که از درد چون میگریست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپهبد بپیچید بر خویشتن
سرم گفت کز خود ببری ز تن
هوش مصنوعی: سپهبد به خود پیچید و سرش را به من گفت که باید از خودم جدا شوم.
که حاصل نگردد ز من کام تو
نیاید سر من بدین دام تو
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم آنچه را که تو می‌خواهی به دست آورم، پس از من چیزی به دست نخواهی آورد و من نیز گرفتار دام تو هستم.
تو دودی و من آتش سرکشم
تو شامی و من صبح خنجرکشم
هوش مصنوعی: تو مانند دودی هستی که آرام و بی‌صدا هستی، و من همان آتش هستم که پرشور و سرکش است. تو به آرامی می‌گذری و من مانند صبحی هستم که با قدرت و شدت خود می‌درخشم.
ترا کی شناسم بجای عروس
کجا جفت با زاغ گردد خروس
هوش مصنوعی: تو را چگونه بشناسم، مانند عروسی که در کجا جفت خروس با زاغ می‌شود؟
گزیدن ز تو دوریم دور نیست
تو قیری و جفت تو کافور نیست
هوش مصنوعی: ما از تو فاصله گرفته‌ایم، اما فاصله‌مان زیاد نیست، چون تو مانند قیر هستی و همسرت مانند کافور نیست.
مرا سر ز تن دور بهتر بود
که مثل تو زشتم برابر بود
هوش مصنوعی: بهتر است که من از تنم جدا شوم، چون بودن من در کنار تو که زشت هستی، ناپسند است.
چو مرجانه بشنید ازو این سخن
خروشید چون شیر نر اهرمن
هوش مصنوعی: مرجانه هنگامی که این حرف را شنید، مانند شیر نر خروشان و نیرومند واکنش نشان داد.
که ای نامور کاشناه آمدم
ولیکن تو را نیکخواه آمدم
هوش مصنوعی: ای معروف و مهربان، من به اینجا آمده‌ام، ولی با نیتی نیکو و دوستانه.
چرا نیست در روز رخشنده ماه
شب تیره باشد فروزنده ماه
هوش مصنوعی: چرا در روز روشن، ماه نمی‌تواند در شب تیره‌تری ظاهر باشد و نورش را درخشان کند؟
سمن عارضان رخ چو زینت دهند
به گل برگ بر خال عنبر نهند
هوش مصنوعی: به گلبرگ‌هایی که بر روی خال‌های خوشبو می‌نشیند، مانند زینتی برای چهره زیبای تو، می‌نگرم.
بباغ ارچه گلهای الوان بود
بنفشه هم از خیل ایشان بود
هوش مصنوعی: هرچند باغ پر از گل‌های رنگارنگ است، اما بنفشه نیز در میان آن‌ها وجود دارد.
بیا از من امروز بردار کام
مزن بیرضای من امروز گام
هوش مصنوعی: امروز از من دوری کن و خوشی جستن را ترک کن، زیرا امروز حال خوشی ندارم و نمی‌خواهم گامی بردارم.
وگرنه ز من رنج بینی بسی
نیابی دگر کام خود از کسی
هوش مصنوعی: اگر از من رنج و درد ببری، دیگر هیچ‌کس را نخواهی یافت که آرزويت را برآورده کند.
جهانجو ز افسان چنان بود مست
که نارست یازد سوی تیغ دست
هوش مصنوعی: جهان‌گردی که در افسانه‌ها غرق شده، به قدری تحت تأثیر قرار گرفته که بی‌پروا و بی‌احتیاط به سمت تیغ و خطر حرکت می‌کند.
بدان دز همی بود و خون میگریست
چگویم که از درد چون میگریست
هوش مصنوعی: بدانجه که او دزد است و از درد می‌گرید، چگونه می‌توانم بگویم که به خاطر چه چیزی گریه می‌کند؟