گنجور

بخش ۵۴ - کشته شدن هیتال شاه بدست بهزاد و بر تخت نشستن ارژنگ گوید

بگردید بخت از شه کامکار
بفرمود تا برکشیدند دار
کشیدند دار آن زمان یوزبان
جهان را بسی هست زین در نهان
دلیران بکردند باران تیر
نظاره بر او بود برنا و پیر
فلک را همیشه چنین است کار
برآرد وز آن پس برآرد دمار
منه دل بر این گوژ پشت ای پسر
که بسیار چون تو بکشت ای پسر
وز آن پس بفرمود ارژنگ را
که روشن کن از خویش اورنگ را
که زیبد تو را تاج مهراج شاه
نهاد آن زمان بر سر آن تاجگاه
نشست از بر تخت و شادی گزید
همه هند در زیر بند آورید
چو شاه سراندیب ارژنگ شد
فرانک از آن شاه دلتنگ شد
مرا گفت کای زندگی در خور است
که ارژنگ مر هند را مهتر است
مرا بی گمان کاین بد از روزگار
رهانیدمی پیش از این روزگار
شدی کشته ماندی بجا باب من
نگشتی چنین تیره از آب من
یکی دام افکند بر راه شاه
بپیچید دیوش سر از دار راه
طلب کرد بهزاد را پیش خویش
که شه را بگو ای یل پاک کیش
که سازد مرا سرفراز جهان
بیاید به مهمانی من دوان
کند روشن از روی خود جان من
شود شاه یک روز مهمان من
بشد پیش ارژنگ و بهزاد گفت
چو بشنید ارژنگ زو برشکفت
سوی خو(ا)ن او رفت ارژنگ شاه
نه آگاه از گردش مهر و ماه
فرانک بیامد به نزدیک او
به جوش از پی مکر بد دیک او
زمین را به مژگان بر شه برفت
دعائی بر آن شهنشاه گفت
نوازش نمودش بسی گشت شاد
که بادت پر از بر درخت مراد
تو را صبر بادا ز مرگ پدر
تو سر سبز بادی همه ساله در
فرانک بدو گفت که ای شهریار
تو باشی (همه) ساله به روزگار
هزاران چو هیتال بادت رهی
همیشه کند دولتت همرهی
وز آن پس یکی مجلس شاهوار
بیاراست از بهر این نامدار
بمن بر از آن داروی هوش بر
برآمیخت پنهان از آن تاجور
از آن می چو یک جام شد کرد نوش
فرو رفت و شد از بر شاه هوش
دلیران همه مست و بیهش شدند
همه بی خور و خواب خامش شدند
دو صد مرد جنگی بدش در کمین
برون آمدند از کمین گاه هین
به بستند مر جمله را دست و پای
هر آنکو در آن مجلس آمد بجای
همان گرد بهزاد و شنگاوه را
دلیران و گردان و جنگ آورا
هر آنکس که دربند ارژنگ بود
برون کرد از بند و از تنگ رود
سپه داری خود به یل اردشیر
سپرد آن زمان آن مه شیرگیر
بسر بر نهاد آن زمان تاج را
بیاراست آن تخت مهراج را

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگردید بخت از شه کامکار
بفرمود تا برکشیدند دار
هوش مصنوعی: قدرت و دستوری از پادشاه نیکوکار صادر شد که دستور دادند تا دار را برافرازند و بالا ببرند.
کشیدند دار آن زمان یوزبان
جهان را بسی هست زین در نهان
هوش مصنوعی: در آن زمان، یوزها (گربه‌سانان بزرگی که در فارسی به آن یوز می‌گویند) را به دار آویختند. در جهان چیزهای زیادی وجود دارد که از این موضوع پنهان است.
دلیران بکردند باران تیر
نظاره بر او بود برنا و پیر
هوش مصنوعی: مردان شجاع تیرهای خود را پرتاب کردند و در این حال، چه جوانان و چه پیروان، به تماشای آن بودند.
فلک را همیشه چنین است کار
برآرد وز آن پس برآرد دمار
هوش مصنوعی: آسمان همیشه به همین شکل عمل می‌کند و بعد از آن، سرنوشت افراد را رقم می‌زند.
منه دل بر این گوژ پشت ای پسر
که بسیار چون تو بکشت ای پسر
هوش مصنوعی: عاشق این فرد با قامت خمیده نشو، زیرا خیلی‌ها مانند او به زندگی پایان داده‌اند.
وز آن پس بفرمود ارژنگ را
که روشن کن از خویش اورنگ را
هوش مصنوعی: پس از آن، به ارژنگ دستور داد تا تخت خود را از وجودش روشن و خالی کند.
که زیبد تو را تاج مهراج شاه
نهاد آن زمان بر سر آن تاجگاه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تاجی که مناسب توست، مانند تاجی که بر سر شاهان می‌گذارند، در زمان مناسب بر سرت قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر، زمانی که لایق و شایسته آن باشی، مقام و جایگاه بلندمرتبه‌ای نصیبت خواهد شد.
نشست از بر تخت و شادی گزید
همه هند در زیر بند آورید
هوش مصنوعی: او از تخت نشسته و شادی را برگزید و همه‌ی هند را زیر فرمان خود آورد.
چو شاه سراندیب ارژنگ شد
فرانک از آن شاه دلتنگ شد
هوش مصنوعی: وقتی که شاه سراندیب به قدرت رسید، فرانک به خاطر آن شاه احساس ناراحتی و دل‌تنگی کرد.
مرا گفت کای زندگی در خور است
که ارژنگ مر هند را مهتر است
هوش مصنوعی: من به من اظهار داشت که ای زندگی، تو ارزشمندتر از هر چیزی هستی، زیرا ارزش تو از بزرگی و مقام مر هند بالاتر است.
مرا بی گمان کاین بد از روزگار
رهانیدمی پیش از این روزگار
هوش مصنوعی: بدون شک، این بدی که از روزگار به من رسید، مرا رهانید و نجات داد از پیش از این دوران.
شدی کشته ماندی بجا باب من
نگشتی چنین تیره از آب من
هوش مصنوعی: تو در عشق من چنان اسیر شدی که به خاطر من جان سپردی، اما افسوس که نتوانستی درون من را درک کنی و به همین دلیل، حالت چنین تیره و ناامید باقی مانده است.
یکی دام افکند بر راه شاه
بپیچید دیوش سر از دار راه
هوش مصنوعی: یک نفر در مسیر شاه دام گذاشت، و دیو از دور راه را تغییر داد.
طلب کرد بهزاد را پیش خویش
که شه را بگو ای یل پاک کیش
هوش مصنوعی: بهزاد را احضار کردند که به شاه بگوید ای جوان نیکوکار و بی‌آلایش.
که سازد مرا سرفراز جهان
بیاید به مهمانی من دوان
هوش مصنوعی: کسی که مرا به افتخار و بزرگی برساند، باید با شتاب به دیدن من بیاید.
کند روشن از روی خود جان من
شود شاه یک روز مهمان من
هوش مصنوعی: روشنایی چهره‌ات جان من را به زندگی برمی‌گرداند و ای کاش روزی شاهانه به مهمانی من بیایی.
بشد پیش ارژنگ و بهزاد گفت
چو بشنید ارژنگ زو برشکفت
هوش مصنوعی: به نزد ارژنگ، بهزاد گفت و وقتی ارژنگ این سخن را شنید، شگفت‌زده شد.
سوی خو(ا)ن او رفت ارژنگ شاه
نه آگاه از گردش مهر و ماه
هوش مصنوعی: ارژنگ شاه به سمت خواب او رفت، در حالی که از تغییرات و تحولات زمان و طبیعت بی‌خبر بود.
فرانک بیامد به نزدیک او
به جوش از پی مکر بد دیک او
هوش مصنوعی: فرانک به نزد او آمد و از شدت خشم و ناراحتی به دنبال حیله‌های بد او رفت.
زمین را به مژگان بر شه برفت
دعائی بر آن شهنشاه گفت
هوش مصنوعی: با نازکی و زیبایی چشم‌ها، به زمین دعا کرد و برای آن پادشاه بزرگ، دعایی بیان کرد.
نوازش نمودش بسی گشت شاد
که بادت پر از بر درخت مراد
هوش مصنوعی: او را بسیار نوازش کرد و شاد شد، که باد درخت آرزوها را پر از میوه کرد.
تو را صبر بادا ز مرگ پدر
تو سر سبز بادی همه ساله در
هوش مصنوعی: اینجا به آرامش و صبوری در مواجهه با مرگ پدر اشاره شده است و بیان می‌کند که این صبر می‌تواند به مانند یک درخت سرسبز باشد که هر ساله با حیات و جوانی خود، یاد و خاطره پدر را زنده نگه می‌دارد.
فرانک بدو گفت که ای شهریار
تو باشی (همه) ساله به روزگار
هوش مصنوعی: فرانک به او گفت که ای پادشاه، تو همیشه در طول سال در زمان خودت زندگی کن.
هزاران چو هیتال بادت رهی
همیشه کند دولتت همرهی
هوش مصنوعی: هزاران نفر همچون هیتال به تو کمک می‌کنند و همواره برکت و خوشبختی تو را همراهی خواهند کرد.
وز آن پس یکی مجلس شاهوار
بیاراست از بهر این نامدار
هوش مصنوعی: پس از آن، مجلسی باشکوه و با شکوه برای این شخصیت بزرگ ترتیب دادند.
بمن بر از آن داروی هوش بر
برآمیخت پنهان از آن تاجور
هوش مصنوعی: به من از آن داروی هوش بده که به آرامی با آن تاجور ترکیب شده است.
از آن می چو یک جام شد کرد نوش
فرو رفت و شد از بر شاه هوش
هوش مصنوعی: از آن شراب یک جام نوشید و همچون هوش از ذهن پادشاه ناپدید شد.
دلیران همه مست و بیهش شدند
همه بی خور و خواب خامش شدند
هوش مصنوعی: دلیران همه تحت تأثیر قرار گرفته و در حالت گیجی و بی‌خبری هستند، همه بدون خوردن و خوابیدن در سکوت فرورفته‌اند.
دو صد مرد جنگی بدش در کمین
برون آمدند از کمین گاه هین
هوش مصنوعی: دویست مرد جنگی به طور پنهانی از مخفیگاه خود بیرون آمدند.
به بستند مر جمله را دست و پای
هر آنکو در آن مجلس آمد بجای
هوش مصنوعی: هر کسی که به آن مجلس وارد شد، دست و پای همه را بستند.
همان گرد بهزاد و شنگاوه را
دلیران و گردان و جنگ آورا
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیت‌های شجاع و جنگجو اشاره شده که مانند بهزاد و شنگاوه، دلیر و با courage هستند. این افراد در میدان جنگ و نبرد، جرات و قدرت خود را نشان می‌دهند و از دیگران متمایز می‌شوند.
هر آنکس که دربند ارژنگ بود
برون کرد از بند و از تنگ رود
هوش مصنوعی: هر کسی که گرفتار زرق و برق و دنیا باشد، از این قید و بندها رها می‌شود و به آزادی واقعی دست پیدا می‌کند.
سپه داری خود به یل اردشیر
سپرد آن زمان آن مه شیرگیر
هوش مصنوعی: در آن زمان، جنگاور بازی را به دست اردشیر سپرد که همانند شیر، قدرت و مهارت زیادی داشت.
بسر بر نهاد آن زمان تاج را
بیاراست آن تخت مهراج را
هوش مصنوعی: در آن زمان، تاج را بر سر گذاشت و تخت پادشاه را آراست.