بخش ۳۳ - نامه نوشتن هیتال شاه به اکره دیو و آمدن شنگاوه گرد گوید
چو کرد اژدهای شب قیر فام
نهان مهره مهر در زیر جام
دو لشکر دگر باره شد باز جای
نشستند بر تخت آوای نای
طلایه برون از دو لشکر شدند
ابا گرز و شمشیر و خنجر شدند
غونای برد از سر مرد هوش
بدرید بانک تبیره دو گوش
بفرمود در لحظه ارژنگ شاه
که نسناس آمد به نزدیک گاه
از آن نوش دارو که در گنج داشت
ز بهر چنین روز و این رنج داشت
بدادش جهانجوی تا شد درست
چنان شد تن او که بود از نخست
به هیتال مردمی فرستاد زود
که ای شاه با رای باکبر و خود
یکی گفت باید که شادان شویم
نیاریم آهنگ کین بغنویم
بدان تا بر آسوده گردد سپاه
سر هفته آئیم در رزمگاه
پذیرفت هیتال چون او شنید
ز جنگ و ز شورش فرود آرمید
وز آن پس طلب کرد دانا دبیر
بدو گفت کای مرد دانای پیر
به اکره یکی نامه بفرست زود
بر شاه اکره به مانند دود
که گر هست مارا جهان جوی یار
سپاهی فرستد بدین کارزار
ابا گرد شنگاوه تیز چنگ
کزو لرزه دارد به دریا نهنگ
کزین گونه کاری مرا اوفتاد
ندارد کسی رزم اینگونه یاد
بدیشان مرا نیست در کینه تاو
که ایشان عقابند و من چون چکاو
بجز گرد شنگاوه نامور
نبندد درین کین ابا شه کمر
چو آن نامه بشنید لشکر کشید
فرستاد با ساز کین چون سزید
سپهبد چو شنگاوه شیرگیر
ابا سی هزار از یلان دلیر
ز پیلان جنگی دگر یک هزار
بیاورد شنگاوه نامدار
شنیدم که شنگاوه تیز چنگ
بدی حره اش درکه کینه سنگ
یکی جامه بودش ز چرم پلنگ
هم از چرم کرکان بدی ساز چنگ
به گاهی که او سوی میدان شدی
پی رزم شیران و گردان شدی
یک تبره در پیش زین پر ز سنگ
همی داشت در بهر میدان جنگ
ورا چون هژبر ژیان جنگ بود
همه حربه اش گاه کین سنگ بود
زره پیش چنگش چو کرباس بود
تو چنگش مگو کان الماس بود
بدیدی در آن چنگ از خاره راه
در آخر نه چنگ و نه سنگ سیاه
چو آمد به نزدیک هیتال شاد
ببردش نماز و زمین بوسه داد
بدو گرد هیتال شاه آفرین
یکی مجلس آراست در دم کزین
به می خوردن اندر نشستند شاد
به کردند از رزم ارژنگ یاد
که اکنون از ارژنگ غم کی بود
که سورش دگر جمله ماتم بود
یکی هفته زین گونه پیمود نوش
کاز خوردن می نشد کس خموش
صدای دف و چنگ می بود و بس
به مجلس درون جوش می بود و بس
سرهفته برخاست آوای نای
دگرباره جنبید لشکر ز جای
بخش ۳۲ - پیدا شدن نقابدار سیه پوش و رزم او با نقابدار زرد پوش گوید: بد آن زرد پوش آن سیه پوش گفتبخش ۳۴ - صف آرائی هیتال با ارژنگ شاه در برابر همدیگر: سپه جمله جنبید از جای خویش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو کرد اژدهای شب قیر فام
نهان مهره مهر در زیر جام
هوش مصنوعی: وقتی اژدهای شب با رنگ سیاه خود درخشش خورشید را پنهان کرد، مهر و محبت زیر پوشش جام پنهان شد.
دو لشکر دگر باره شد باز جای
نشستند بر تخت آوای نای
هوش مصنوعی: دو گروه دوباره به میدان آمده و در جای خود نشستهاند، صدای نای به گوش میرسد.
طلایه برون از دو لشکر شدند
ابا گرز و شمشیر و خنجر شدند
هوش مصنوعی: پیشاپیش دو گروه جنگی، افرادی با سلاحهای مختلف، آماده نبرد شدند.
غونای برد از سر مرد هوش
بدرید بانک تبیره دو گوش
هوش مصنوعی: صدای خوشی از سر مردی برمیخیزد که با هوش و ذکاوتی که دارد، گوش دیگران را پر از نغمه و لذت میکند.
بفرمود در لحظه ارژنگ شاه
که نسناس آمد به نزدیک گاه
هوش مصنوعی: در لحظهای که ارژنگ شاه فرمان داد، نسناس به نزدیک او آمد.
از آن نوش دارو که در گنج داشت
ز بهر چنین روز و این رنج داشت
هوش مصنوعی: دارو و درمانی که در گنجینهاش نگه داشته بود، به خاطر چنین روزهای سخت و رنجهایی که تحمل کرده است، آماده کرده بود.
بدادش جهانجوی تا شد درست
چنان شد تن او که بود از نخست
هوش مصنوعی: جهانجوی به او کمک کرد تا به حالت درست و طبیعی خود برگردد، به طوری که بدن او مانند قبل شد.
به هیتال مردمی فرستاد زود
که ای شاه با رای باکبر و خود
هوش مصنوعی: به سرعت افرادی را به هیتال فرستاد تا به شاه بگویند که با خرد و تدبیر بزرگ خود چه کار کند.
یکی گفت باید که شادان شویم
نیاریم آهنگ کین بغنویم
هوش مصنوعی: یکی گفته است که باید شاد و خوشحال باشیم و به جای اینکه کینه به دل بگیریم، باید به سراغ شادی و سرور برویم.
بدان تا بر آسوده گردد سپاه
سر هفته آئیم در رزمگاه
هوش مصنوعی: بدان که وقتی سپاه آرامش پیدا کند، ما در روز مشخصی به میدان نبرد خواهیم آمد.
پذیرفت هیتال چون او شنید
ز جنگ و ز شورش فرود آرمید
هوش مصنوعی: هیتال وقتی خبر جنگ و شورش را شنید، تصمیم گرفت که عقبنشینی کند و آرام بگیرد.
وز آن پس طلب کرد دانا دبیر
بدو گفت کای مرد دانای پیر
هوش مصنوعی: سپس، عالم دانا از او خواست و دبیر به او گفت: ای مرد خردمند و سالخورده.
به اکره یکی نامه بفرست زود
بر شاه اکره به مانند دود
هوش مصنوعی: به سرعت یک نامه به شاه اکره بفرست، مانند دود.
که گر هست مارا جهان جوی یار
سپاهی فرستد بدین کارزار
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا یاری برای ما باشد، باید سپاهی برای نبرد به سوی ما فرستاده شود.
ابا گرد شنگاوه تیز چنگ
کزو لرزه دارد به دریا نهنگ
هوش مصنوعی: با استفاده از چنگ تیز و قوی، تودهای از آب را به حرکت در میآورم که حتی نهنگها در دریا از آن میلرزند.
کزین گونه کاری مرا اوفتاد
ندارد کسی رزم اینگونه یاد
هوش مصنوعی: به خاطر این نوع رفتار، هیچکس نمیتواند مانند او در میدان جنگ بایستد و به من کمک کند.
بدیشان مرا نیست در کینه تاو
که ایشان عقابند و من چون چکاو
هوش مصنوعی: من نسبت به آنها کینهای ندارم، چون آنها عقاب هستند و من مانند چکاوک.
بجز گرد شنگاوه نامور
نبندد درین کین ابا شه کمر
هوش مصنوعی: به جز گرد و غبار شنگاوه، کسی نمیتواند در این میدان نبرد با شهامتی چون کمر بسته حاضر شود.
چو آن نامه بشنید لشکر کشید
فرستاد با ساز کین چون سزید
هوش مصنوعی: بعد از اینکه آن نامه را شنید، لشکر را به راه انداخت و با تجهیزات جنگی به سوی دشمن حرکت کرد.
سپهبد چو شنگاوه شیرگیر
ابا سی هزار از یلان دلیر
هوش مصنوعی: سردار همچون حیوانی شکارچی و قوی است، که با شجاعتش، سیهزار جنگجوی دلیر را تحت فرمان خود دارد.
ز پیلان جنگی دگر یک هزار
بیاورد شنگاوه نامدار
هوش مصنوعی: از سربازان جنگی، هزار نفر دیگر به نام شنگاوه آوردند.
شنیدم که شنگاوه تیز چنگ
بدی حره اش درکه کینه سنگ
هوش مصنوعی: شنیدم که صدای تیز چنگ شنگاوه به قدری قوی است که دل دشمنان را به درد میآورد و از آنجا که سخت و سنگین است، ناراحتی و کینه را بیشتر میکند.
یکی جامه بودش ز چرم پلنگ
هم از چرم کرکان بدی ساز چنگ
هوش مصنوعی: او لباسی داشت که از پوست پلنگ ساخته شده بود و همچنین از پوست کرکانی هم یک ساز چنگ تهیه کرده بود.
به گاهی که او سوی میدان شدی
پی رزم شیران و گردان شدی
هوش مصنوعی: در زمانی که او به سوی میدان رفت و به جنگ شیران و مبارزان پرداخته شدی.
یک تبره در پیش زین پر ز سنگ
همی داشت در بهر میدان جنگ
هوش مصنوعی: او یک کولهپشتی پر از سنگ را در جلو خود داشت که برای میدان جنگ آماده شده بود.
ورا چون هژبر ژیان جنگ بود
همه حربه اش گاه کین سنگ بود
هوش مصنوعی: او مانند هژبر (یعنی شیر) در میدان جنگ است و تمام ابزار و وسایلش گاهی به خاطر انتقام، سنگین و سخت است.
زره پیش چنگش چو کرباس بود
تو چنگش مگو کان الماس بود
هوش مصنوعی: زره در برابر دستان او مانند پارچه کرباس است، اما درباره چنگش نگو که او الماس است.
بدیدی در آن چنگ از خاره راه
در آخر نه چنگ و نه سنگ سیاه
هوش مصنوعی: در آن چنگی که دیدی، در نهایت نه چیزی به نام چنگ باقی مانده و نه سنگ سیاهی پیدا است.
چو آمد به نزدیک هیتال شاد
ببردش نماز و زمین بوسه داد
هوش مصنوعی: وقتی به نزد هیتال رسید، با شادی برای او نماز خواند و زمین را بوسید.
بدو گرد هیتال شاه آفرین
یکی مجلس آراست در دم کزین
هوش مصنوعی: شاه آفرین به دور هیتال گرد آمد و مجلسی برپا کرد که در همان لحظه، نتیجهای از این اجتماع حاصل شد.
به می خوردن اندر نشستند شاد
به کردند از رزم ارژنگ یاد
هوش مصنوعی: آنها در مینوشی دور هم جمع شدند و از یاد داستانهای جنگ ارژنگ شاد شدند.
که اکنون از ارژنگ غم کی بود
که سورش دگر جمله ماتم بود
هوش مصنوعی: در حال حاضر، هیچ چیزی جز غم و اندوه نمیتوان از ارژنگ انتظار داشت، چرا که جشن و شادیاش به کل تبدیل به عزا و سوگواری شده است.
یکی هفته زین گونه پیمود نوش
کاز خوردن می نشد کس خموش
هوش مصنوعی: در یک هفته، کسی نتوانست از می نوشیدن ساکت بماند و هیچ کس نتوانست به راحتی از آن لذت نبرد.
صدای دف و چنگ می بود و بس
به مجلس درون جوش می بود و بس
هوش مصنوعی: در مجلس فقط صدای دف و چنگ به گوش میرسید و همگی در حال شادی و شور و نشاط بودند.
سرهفته برخاست آوای نای
دگرباره جنبید لشکر ز جای
هوش مصنوعی: در روزی دیگر صدای نای به گوش میرسید و بار دیگر نیروهای لشکر از جا حرکت کردند.

عثمان مختاری