بخش ۱ - آغاز
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
جهانجوی خفته به خرگاه بود
سرش گفت بردارم از یال، من
هیتال: از اقوام زردپوست اهل تخارستان. نام پادشاه آن سرزمین
هپتال / هیتال/ختل /خیون از نامشان پیداست که گروهی ایرانی بودند انان را خیون هپتال و هفتال و هیتل نیز میگفتند نامهای انان خوشنواز و نامهای ایرانی است - هیچ زردپوستی پیش از غزان سلجوقی در ایران نبوده - خود تخار نیز واژ پارسی هست صد سال است که با یافته شدن مومیایی و کاغذ و نوشته ها پیداشده که ختن نیز زبان ایرانی داشتند و زردپوستان پیوسته پایین رود زرد میان چین بودند انا پس از اسلام کم کم به منچور و منغول و خرخیز و ختن امدند
سیهتر ز روز و نگون گشته بخت
بدسِگال: بداَندیش
انگِشت: زغال
این شیوه که وازگان پارسی را زیر و زبر مینهند بسیار کار ناشایستی است در پارسی واژگان بنا به گویش بومی خووانده میشود
همچنین که بیشینه واژگان زبر دارند در پارسی باستان و پهلوی میتوان گفت که واژگانی که زیر میگرفتند بسیار اندک بودند و همه وازگان با زبر بودند
واژگانی چون مه مهین که کهین نیز با زبرند و فردوسی بزرگ نیز ان را با شه پساوند اورده انگشت زغال گویه ای چون انگشت دست دارد در برخی گویشها انرا دگرگونه میگویند
انگشت انگول انگور هرسه امده همچنان که واژگانی چون خانه پروانه روانه اینها همگی با زبرند پایان انان ا خمیده خانگ پروانگ روانگ چون گ را نگفتند و ن را باید با زبر میگفتند انرا ا خمیده نهادند تنها در این بیست سی سال با گویش مردم تهران و رسانه با زیر میگویند
کنارنگ و نه کنازنگ
گو اینکه مصحح بناراست همه جا کنارنگ را کنازنگ خوانده که بیگمان ناراست است در پارسی واژ کنازنگ نداریم راست آن کنارنگ است و بویژه این نام در نوشته های کوشانی و هیتالی آمده این نام در سنگنبشته کانیشکا نیز آمده این نام را پیشتر کنارگ و سپس کنارنگ میگفتند این نام در نوشته های سریانی نیز بسیار امده و سریانی انرا قنارگ و قنارنگ میگفتند . از آنجا که مصحح کتاب غلامحسین بیگدلی زیر این واژه هیچ چیزی ننوشته اند پیداست که این واژه را نشناخته اند وگرنه واژه ای بدین اوازه اگر آنرا شناخته بودند باید درباره ان مینوشت و اگر درباره واژه ای که در شهریارنامه امده گمان بر کنازنگ بودن ان داشت باید پس از روشنگری درباره چرایی ثبت کنازنگ مینوشتند -
پیداست که در منبع همه جا کنازنگ آمده و اصل امانتداری در هر منبعی بسیار مهم است اما نیاز به یک روشنگری است
برای روشن شدن مثالی میزنم واژه و نامی چون مرزبان را همه میشناسیم اگر در نوشته ای بجای مرزبان همه جا مزربان بود و مصحح هم چیزی درباره ان ننوشته بود میشد گفت که اگرچه مصحح توضیحی نداده نام مرزبان را همه میشناسند و امکان ندارد که مصحح انرا نشناخته باشد پس حتما میدانسته و از انجا که همه نام مرزبان را میشناسند مصحح نیاز به توضیح ندانسته و واژه مصحح خود را مزربان دانسته . چرا که در پارسی شاید که در گویشی مرزبان را مزربان گویند - اما درباره کنارنگ نمیتوان چنین گفت چرا که کنارنگ را همگان نمیشناسند مگر اهل فن و نمیتوان گفت مصحح انرا میشناخته و توضیح نداده چرا که اگر هم مصحح انرا میشناخت همگان انرا نمیشناسند و بیگمان مصحح در چنین موردی توضیح میدهد و در همین تصحیح میبینیم که مصحح برای واژگانی ساده تر از این توضیح داده . همچنین در زبان پارسی امکان انکه کنارنگ را کنازنگ گویند نیست . و در زبان پارسی (زبانهای ایرانی ) نامی که گنازنگ باشد نشاید ، چرا که همانگونه که در کنارنگ میبینیم ساده این واژه کنار است گنارنگ در بخشی از زمان ساسانیان برابر مرزبان بوده و برای همین برخی انرا از کنار - کران برابر مرز دانسته اند و با اینهمه این درست نیست چرا که در پارسی(بخوانید زبانهای ایرانی) بدینگونه نام مردم نمیسازند( بدین گونه و با واژه کنار میشود نامجا ساخت و نه نام مردمان -چون چثرنگ =شطرنج - چثر همان چهار است و چثرنگ مربع است ) وانگهی کنارنگ /کنارگ همیشه برابر مرزبان نبوده و در دربار کوشانی برابر دستور(دستور نیز از ان گفته اند که مانند دست شاه کار انجام میداده) بوده ازینرو انرا از کنا و کن آر (انجام دهنده) دانسته اند و افزودن ن / گ / نگ در پایان واژگان در پارسی( شما بخوانید زبانهای ایرانی) بسیار است . باری واژی که در پارسی به کناز ماند نداریم جز گناه /گناس که گناز شده
جهانا، همانا کزین بی گناهی
گنه کار ماییم و تو بی گنازی
رودکی
و از آنجا که گناه هیچ واژ خوبی نیست که در نام کسی باشد نام گنازنگ در پارسی نشاید مگر انکه دشمنان پاژنام کسی را بگوید که آنسان انرا تنها بر ناماوران شناخته مینهند و نه بر کسی که هیچ شناختی از ان نیست مانند ماردوش و افراسیاب که بسیار شناسایند و در این داستان اینگونه نیست .
باری از دست اندرکاران گنجور خواهشمندم بصلاحدید خویش و یا مشورت با دگران در این باره بیندیشند ( تا خدای ناکرده افزون بر واژگان آذرکیوانیه باز به ناراست واژگان و نامهای ناراست دیگری به پارسی افزوده نشود) و برای چنین موردی استثنا قایل شوند و برای امانتداری ذیل صفحه یاد اوری کنند و منبع کاغذی نیز هست ..این موارد بسیار اندک هستند و خللی در امانت داری پدید نمی اورد بلکه بر عکس نشان از دقت است .- و اگر اینهمه را نپسندید دست کم خود زیر این صفحه درباره کنارنگ بودنش بنویسید -
با مهر و سپاس جاودان از شما برای پدید اوردن این گنجخانه . دستان شما را در گرامیداشت این کار میبوسم
واژه دزمال/دژمال میتواند بدوگونه باشد یکی نامجا و یکی ستای پهلوان بچم ویرانگر دژ یا انکه دژ را درهم میمالد
و درباره نامجا بودن دزمال باید دانست که مال بچم میهن است مال/مول(از مولش) واژگرد ماد ، بنواژ ماندن است مال همان مال است که امروزه لران و کردان نیز انرا بکار میبرند بدین گونه مال برابر مان است انرا برای خانه میهن ده شهر و یا هرجایگاهی میتوان کاربرد - هر ماندگاه که مردم در ان میمانند .
فارغ از معنای لغت، دزمال در اینجا اسم خاص و نام مکانی است.
نخستین به دزمال آمد ز راه
فرود آمد آن جای و زد بارگاه