شمارهٔ ۲ - دوازده بند در مرثیهٔ شاهنشاه مغفور شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه
ناگهان برخاست ظلمانی غباری از جهان
کز سوادش در سیاهی شد زمین و آسمان
ناگهان سر کرد طوفان خیز سیلی کز زمین
کند بیخ خرمی تا دامن آخر زمان
ناگهان آتش چکان سیفی برآمد کز هوا
برتر و خشک جهان شد بیدریغ آتش فشان
ناگهان در هفت گردون اضطرابی شد پدید
کز تزلزل شد خلل در چار دیوار جهان
ناگهان در شش جهت شد وحشتی کز دهشتش
طایران قدسی افتادند زین هفت آسمان
ناگهان آهی برآمد از نهاد روزگار
کز تف او قیرگون شد قیروان تا قیروان
ناگهان حرفی به ایما و اشارت گفته شد
کز تکلم ساخت جن و انس را کوتهزبان
این چه حرف دلخراش ناملایم بود آه
کز دل آمد بر زبان بادا زبان ما سیاه
ای فلک دیدی که بیداد تو با عالم چه کرد
باد قهرت با چراغ دوره آدم چه کرد
بر سر ایوان کیوان گرد این طوفان چه بیخت
با رخ خورشید تابان دود این ماتم چه کرد
از بساط شش جهت دست غنیم جان چه برد
با بسیط نه فلک موج محیط غم چه کرد
این خسوف بیگمان بر مه چه دیواری کشید
وین کسوف ناگهان با نیر اعظم چه کرد
دهر کز فیض دم عیسی به خلقی داد جان
از گران جانی ببین با شاه عیسی دم چه کرد
داغ مرگ افتاده بیمرهم ندانم شاه را
وقت چون دریافت با آن داغ بیمرهم چه کرد
خاتم شاهی که به روی نام شاهی نقش بود
دست حکاک اجل با نقش آن خاتم چه کرد
دست دوران شد تهی کان نقد جان برجا نماند
پشت گردون شد دو تا کان گوهر یکتا نماند
حیف از آن جمشید خورشید افسر گردون سریر
حیف از آن دارای گیتی داور روشن ضمیر
حیف از آن خاقان قیصر چاکر کسری غلام
کانچه ممکن بود بودش در جهان الا نظیر
حیف از آن شاه حسن خلق جهان پرور که بود
خلق او خلق عظیم و ملک او ملک کبیر
حیف از آن داور که در عهدش نشد هرگز بلند
نالهٔ شیخ کبیر و گریهٔ طفل صغیر
حیف از آن تمکین که در اوقاف عالمگیریش
گوش چرخ چنبری نشنید بانگ داروگیر
حیف از آن تدبیر عالمگیر کز تاثیر آن
بود در طوق اطاعت گردن چرخ اسیر
حیف از آن پرگاردار مرکز عالم که بود
در جهان نازان به دور او سپهر مستدیر
شاه جنت بزم رضوان حاجب غفران پناه
سدرهٔ ماوای معلی آشیان طهماسب شاه
خسرو صاحبقران شاهنشه نصرت قرین
داور دارا نشان فرمانده مسند نشین
آفتاب دین و دولت کامیاب بحر و بر
پاسبان ملک و ملت قهرمان ماء و طین
شهسوار عرش میدان چوگان که داشت
اضطراب اندر خم چوگان او گوی زمین
آن که دایم آستان اولینش را ز قدر
آسمان هفتمین خواندی سپهر هشتمین
وانکه بودی با وجود نسبت فرزندیش
روز و شب لاف غلامی با امیرالمؤمنین
آن خداوندی که پیشش سر نهاد و دست بست
هرکه در روی زمین شد صاحب تاج و نگین
اهتمامش گرچه در دهر از ید علیا نهاد
بارگاه سلطنت را پایه بر چرخ برین
کرد ناگه همتش آهنگ ماوای دگر
در جهان چتر همایون کند و زد جای دگر
چون به گردون بانک رستاخیز این ماتم رسید
صور اسرفیل گفتی چرخ روئین خم دمید
آنچنان تاج مرصع بر زمین زد آفتاب
که آسمان را پشت لرزید و زمین را دل طپید
بر سر و تن چرخ پیر از بهر ترتیب عزا
شب سیه عمامه بست و صبح پیراهن درید
زهرهٔ گردون نشین زین نغمهٔ طاقت گسل
نوحه را قانون نهاد و چنگ را گیسو برید
پشت عرش از حمل این بار گران صد جا شکست
قامت کرسی ز عظم این عزا صد جا خمید
از صدای طشت زرینی کزین ایوان فتاد
پیک آه خلق هفت اقلیم تا کیوان دوید
در زمین عیسی دمی جام اجل بر لب نهاد
که آسمان شرمنده شد وز کردهٔ خود لب گزید
آه از آن ساعت که شه میکرد عالم را وداع
وز لبش گوش جهان میکرد این حرف استماع
کای سرای دهر ترتیب عزای من کنید
ساز قانون مصیبت از برای من کنید
حلقه بر گرد ستون بارگاه من زنید
جای در پای سریر عرشسای من کنید
رخش افغان را عنان در ابتلای من دهید
اشگ خونین را روان در ماجرای من کنید
حرف ماتم را که باد از صفحهٔ ایام حک
نقش دیوار و در دولتسرای من کنید
از زبان و چشم ودل فریاد و زاری و فزع
در خور شان و شکوهٔ کبریای من کنید
گریهای کاندر جهان نگذارد آثار سرور
بر سریر و مسند و چتر و لوای من کنید
مرکب چوبین تن بییال ودم را بعد از آن
بر در آرید و به جای باد پای من کنید
من خود از قطع امل کردم وداع جان خود
بر شما بادای هواداران که با یاران خود
چون نشینید از من و ایام من یاد آورید
وز زمان عافیت فرجام من یاد آورید
بشنوید آغاز و انجام حدیث خسروان
پس ز آغاز من و انجام من یاد آورید
هرکجا حکمی شود بر طبق حکم حق روان
از من و حقیت احکام من یاد آورید
هرکجا بینید زهر خشم در جام غضب
از من و از خلق خشم آشام من یاد آورید
هرکجا آرام گیرد سائلی در راه خیر
از شتاب عزم بیآرام من یاد آورید
روز بازار سخا کایند بر در خاص و عام
از عطای خاص و لطف عام من یاد آورید
خطبهٔ من چون شد آخر هر کجا در خطبهها
نام شاهی بشنوید از نام من یاد آورید
من ز گیتی میروم گیتی پناه من کجاست
حارس دین وارث تخت و کلاه من کجاست
یارب آن شاه گران مقدار کی خواهد رسید
بر سر ملک آن جهان سالار کی خواهد رسید
گشته کوته دست سرداران دهر از کار ملک
باعث سرکاری این کار کی خواهد رسید
آن که بیرون زد ز مهد غیبت کبری قدم
بر سر دجال مهدیوار کی خواهد رسید
مرکز عالم که بیرونست از پرگار ضبط
از قدوم آن به آن پرگار کی خواهد رسید
از خزان مرگ من گلزار دین پژمرده شد
باد نوروزی به این گلزار کی خواهد رسید
گشته در مصر ارادت عشق را بازار گرم
مژده یوسف به این بازار کی خواهد رسید
از قدوم آن مسیحا دم نوید جان به تن
میرسد اما به این بیمار کی خواهد رسید
از فراقش میزند پر مرغ روحم در قفس
از زبان او سخن گویند با من یک نفس
وه که با خود بردم آخر حسرت دیدار او
خار خار من به جا مانده از گل رخسار او
وه که روز مرگ از دوری مداوائی نکرد
تلخی کام مرا شیرینی گفتار او
من که پرگار جهان از بهر او میداشتم
گرد این مرکز ندیدم گردش پرگار او
خواهد آوردن به جنبش خفتگان خاک را
چهرهٔ رایات منصور ظفر آثار او
شکر کایام از زبان تیغ او آماده ساخت
حجت قاطع برای خصم دعوی دار او
حیف کاندر خاتم دوران نگین آسا ندید
دیدهٔ من گوهر ذات گران مقدار او
کاش چندان مهلتم بودی که یک دم دیدمی
در جهان سالاری رای جهان سالار او
وان چه چشم و گوش دوران انتظارش میکشید
هم به کیفیت شنید و هم به استقلال دید
یارب آن ظل همایون در جهان پاینده باد
وین زمان امن تا آخر زمان پاینده باد
پایهٔ آن داور مسند نشین بر جا نماند
سایهٔ این خسرو نشان پاینده باد
خیمهٔ منصوب آن خلد آشیان را دور کند
خرگه مرفوع این عرش آستان پاینده باد
جان خود بر کف نهاد از بهر پاس جان او
از برای پاس وی آن پاسبان پاینده باد
ختم دولتهاست این دولت الهی مدتش
تا زمان دولت صاحب زمان پاینده باد
دور استقرار آن نصرت قرین آمد به سر
عهد استقلال این صاحبقران پاینده باد
وان سهیل برج عصمت نیز کاندر ضبط ملک
کرد یک رنگی به آن گیتی ستان پاینده باد
محتشم ختم سخن کن بر دعای جان شاه
کایزدش از فتنهٔ آخر زمان دارد نگاه
شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است: باز این چه شورش است که در خلق عالم استشمارهٔ ۳ - من نتایج افکاره فی مرثیهاخیهالصاحب الاجل الاکرام خواجه عبدالغنی: ستیزه گر فلکا از جفا و جور تو داد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ناگهان برخاست ظلمانی غباری از جهان
کز سوادش در سیاهی شد زمین و آسمان
هوش مصنوعی: ناگهان ابر سیاهی از زمین ظاهر شد که به خاطر آن، همه جا را تاریک کرد و زمین و آسمان را پوشاند.
ناگهان سر کرد طوفان خیز سیلی کز زمین
کند بیخ خرمی تا دامن آخر زمان
هوش مصنوعی: ناگهان طوفانی به راه افتاد که از زمین سرسبزی را با خود برد و به آخر زمان رسید.
ناگهان آتش چکان سیفی برآمد کز هوا
برتر و خشک جهان شد بیدریغ آتش فشان
هوش مصنوعی: ناگهان شعلههای آتش زبانه کشیدند و به سمت بالا رفتند، بهطوری که دنیا زیر این آتش خشک و بیرحم شد.
ناگهان در هفت گردون اضطرابی شد پدید
کز تزلزل شد خلل در چار دیوار جهان
هوش مصنوعی: ناگهان در آسمانها و جهانی که در آن زندگی میکنیم، اضطرابی به وجود آمد که باعث شد پایههای جهان تکان بخورد و در دیوارهای آن ضعف و آسیب ایجاد شود.
ناگهان در شش جهت شد وحشتی کز دهشتش
طایران قدسی افتادند زین هفت آسمان
هوش مصنوعی: ناگهان در تمام جهات وحشتی به وجود آمد که به خاطر آن، پرندگان آسمانی از هفت آسمان به زمین افتادند.
ناگهان آهی برآمد از نهاد روزگار
کز تف او قیرگون شد قیروان تا قیروان
هوش مصنوعی: ناگهان هشداری از دل روزگار برخاست که باعث شد قیروان، شهری که به خاطر خاک و نجابتش شناخته شده بود، غرق در غم و اندوه شود.
ناگهان حرفی به ایما و اشارت گفته شد
کز تکلم ساخت جن و انس را کوتهزبان
هوش مصنوعی: ناگهان سخنی به اشاره بیان شد که از زبانهای جن و انسان کوتاه بود.
این چه حرف دلخراش ناملایم بود آه
کز دل آمد بر زبان بادا زبان ما سیاه
هوش مصنوعی: این چه کلام تلخی است که بر زبان جاری شد، آه که از دل برآمد و بیان شد. ای کاش زبان ما برازندهتر و پاکتر بود.
ای فلک دیدی که بیداد تو با عالم چه کرد
باد قهرت با چراغ دوره آدم چه کرد
هوش مصنوعی: ای آسمان، آیا دیدی که ظلم و ستم تو بر جهان چه تاثیری داشت؟ خشم و قدرت تو چه بلایی بر زندگی آدمیان آورد؟
بر سر ایوان کیوان گرد این طوفان چه بیخت
با رخ خورشید تابان دود این ماتم چه کرد
هوش مصنوعی: بر بالای ایوان بزرگ، طوفانی رخ داده و عواقب آن بر چهرهی خورشید تابناک چه تأثیراتی گذاشته است. این دود ناشی از این ماتم چه بر سر خورشید آورده است؟
از بساط شش جهت دست غنیم جان چه برد
با بسیط نه فلک موج محیط غم چه کرد
هوش مصنوعی: با توجه به شرایط زندگی و چالشهایی که داریم، باید ببینیم که در این دنیا چه چیزهایی عاید ما میشود. حتی اگر به مشکلات و غمها نیز توجه کنیم، باید بفهمیم که قدرت و وسعت این عالم چگونه بر ما تأثیر میگذارد.
این خسوف بیگمان بر مه چه دیواری کشید
وین کسوف ناگهان با نیر اعظم چه کرد
هوش مصنوعی: این پدیدهی تاریکی که بر روی ماه افتاده، به یقین بر زیبایی آن تأثیر منفی گذاشته است و این گرفتگی ناگهانی نیز با قدرتی عظیم چه تغییراتی را به وجود آورده است.
دهر کز فیض دم عیسی به خلقی داد جان
از گران جانی ببین با شاه عیسی دم چه کرد
هوش مصنوعی: زمانهای که به برکت دم روحبخش عیسی، به مردم زندگی بخشید، حالا ببین چگونه این جان گرانبها را با نازش به شاه عیسی، به تنگنا کشانده است.
داغ مرگ افتاده بیمرهم ندانم شاه را
وقت چون دریافت با آن داغ بیمرهم چه کرد
هوش مصنوعی: در دل غم بزرگی از دست دادن کسی حس میکنم و نمیدانم که باید چه کار کنم. وقتی شاه این درد را احساس کرد، نمیدانم چگونه با این غم سنگین کنار آمد.
خاتم شاهی که به روی نام شاهی نقش بود
دست حکاک اجل با نقش آن خاتم چه کرد
هوش مصنوعی: خاتم سلطنتی که نشانگر نام پادشاه بود، چه سرنوشتی پیدا کرد وقتی که دست سرنوشت با آن چه کرد.
دست دوران شد تهی کان نقد جان برجا نماند
پشت گردون شد دو تا کان گوهر یکتا نماند
هوش مصنوعی: زمانه به گونهای پیش رفت که آنچه از جان و زندگی ارزشمند بود، باقی نماند. آسمان و زمین به دو نیم تقسیم شدند و دیگر هیچ چیز باارزشی از آن گوهر یکتای وجود نمانده است.
حیف از آن جمشید خورشید افسر گردون سریر
حیف از آن دارای گیتی داور روشن ضمیر
هوش مصنوعی: این دو بیت به شخصیت تاریخی جمشید اشاره دارد که به عنوان یکی از پادشاهان بزرگ و اسطورهای ایران شناخته میشود. شاعر از عظمت و شکوه او میگوید و احساس حسرت و اندوهی را به تصویر میکشد که چطور چنین فرد بزرگ و باارزشی، با تمامی داراییها و توانمندیهایش، از بین رفته و فراموش شده است. در واقع، این اشعار به یادآوری عظمت گذشته و اندوه از فقدان چنین شخصیتهایی میپردازد.
حیف از آن خاقان قیصر چاکر کسری غلام
کانچه ممکن بود بودش در جهان الا نظیر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به شرایط حاکمیت و مقامهای بزرگ اشاره میکند. او به این نکته اشاره دارد که حتی با وجود مقام بلند و قدرت خاقان قیصر، او و کارهایش هیچچیز خاصی در جهان ندارد، جز اینکه او به نوعی شبیه به کسری و دلبستگیهایش است. به عبارتی، تمامی تاج و تخت و افتخاراتش در مقایسه با دیگران، شاید تنها به یک کار مشابه محدود شود. در واقع، او به نوعی از بیارزشی و تکرار در زندگی این افراد بزرگ را بیان میکند.
حیف از آن شاه حسن خلق جهان پرور که بود
خلق او خلق عظیم و ملک او ملک کبیر
هوش مصنوعی: بسیار تاسفبار است که آن پادشاه با حسن خلق و مهربانی که جهان را تحت نظر داشت، خلق و خوی او بسیار بزرگ و پادشاهیاش بسیار باعظمت بود.
حیف از آن داور که در عهدش نشد هرگز بلند
نالهٔ شیخ کبیر و گریهٔ طفل صغیر
هوش مصنوعی: ننگ بر آن قاضی که در زمان او هرگز صدای بلند شیخ بزرگ و گریهٔ کودک کوچک را نشنید.
حیف از آن تمکین که در اوقاف عالمگیریش
گوش چرخ چنبری نشنید بانگ داروگیر
هوش مصنوعی: متاسفانه باید گفت که چنین تمکینی از دست رفته است، زیرا در زمانهایی که عالمها به قدرت و مقام میرسند، صدای مدد و کمکخواهی را نمیشنوند.
حیف از آن تدبیر عالمگیر کز تاثیر آن
بود در طوق اطاعت گردن چرخ اسیر
هوش مصنوعی: حیف است که تدبیر و تدبیرهای بزرگ که بر تمام عالم تأثیر میگذارد، تنها باعث شده که گردن آسمان به بندگی و اطاعت گرفتار شود.
حیف از آن پرگاردار مرکز عالم که بود
در جهان نازان به دور او سپهر مستدیر
هوش مصنوعی: حیف از آن پرندهای که در مرکز عالم میچرخد و برخی به دور او میچرخند و به او عشق میورزند، اما او در این دنیا تنها است و ناز و ناز پروردگارش را درک نمیکند.
شاه جنت بزم رضوان حاجب غفران پناه
سدرهٔ ماوای معلی آشیان طهماسب شاه
هوش مصنوعی: پادشاه بهشت، در برابر بزم رضوان، نگهبان بخشش است و محل آرامش ما، درختی است که در آسمان بالا قرار دارد. اینجا خانهی طهماسب شاه است.
خسرو صاحبقران شاهنشه نصرت قرین
داور دارا نشان فرمانده مسند نشین
هوش مصنوعی: خسرو صاحبقران، پادشاهی است که همیشه پیروز و سعادتمند است. او به عنوان یک نصرت که همیشه بر او نازل میشود، شناخته میشود و داور دانا و ثروتمند، او را به عنوان فرماندهای بزرگ معرفی میکند که بر تخت سلطنت نشسته است.
آفتاب دین و دولت کامیاب بحر و بر
پاسبان ملک و ملت قهرمان ماء و طین
هوش مصنوعی: شمسالهدی و موفقیت در دین و حکومت مانند وسیلهای است که دریا و زمین را نگهبان کشور و ملت قهرمان میسازد.
شهسوار عرش میدان چوگان که داشت
اضطراب اندر خم چوگان او گوی زمین
هوش مصنوعی: فرمانده و سرور آسمان که در میدان چوگان قرار دارد، وقتی در شرایطی نگران به نظر میرسد، به نظر میرسد که نشانهای از دگرگونی یا تغییر در زمین وجود دارد.
آن که دایم آستان اولینش را ز قدر
آسمان هفتمین خواندی سپهر هشتمین
هوش مصنوعی: آن کسی که همیشه به بزرگترین مقام و جایگاه نخستین خود اشاره میکند و آن را از حد آسمان هفتم بالاتر میداند، در واقع به جایگاهی بالاتر از تمامی آسمانها رسیده است.
وانکه بودی با وجود نسبت فرزندیش
روز و شب لاف غلامی با امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: کسی که با وجود اینکه فرزند است، روز و شب از غلامی و خدمت به امیرالمؤمنین سخن میگوید.
آن خداوندی که پیشش سر نهاد و دست بست
هرکه در روی زمین شد صاحب تاج و نگین
هوش مصنوعی: هر کسی که بر روی زمین به مقام و بزرگی رسیده و تاج و جواهراتی به دست آورده، ابتدا باید سر تسلیم و بندگی در برابر خداوندی که بالاتر از همه است، فرود آورد.
اهتمامش گرچه در دهر از ید علیا نهاد
بارگاه سلطنت را پایه بر چرخ برین
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تلاش او در زمانه، از قدرت بالای خود بود، اما اساس سلطنت را بر گردونهی بلندی بنا نهاد.
کرد ناگه همتش آهنگ ماوای دگر
در جهان چتر همایون کند و زد جای دگر
هوش مصنوعی: ناگهان ارادهاش به سمت مکان جدیدی در جهان جلب شد و مانند چتری بزرگ، توجه دیگران را به خود معطوف کرد و در جای دیگری قرار گرفت.
چون به گردون بانک رستاخیز این ماتم رسید
صور اسرفیل گفتی چرخ روئین خم دمید
هوش مصنوعی: زمانی که در آسمان صدای رستاخیز بلند شد و این مصیبت به وقوع پیوست، گویی صدای شیپور اسرافیل را میشنیدی که گردونه آسمان را به لرزه درآورده است.
آنچنان تاج مرصع بر زمین زد آفتاب
که آسمان را پشت لرزید و زمین را دل طپید
هوش مصنوعی: آفتاب به قدری تابناک و درخشان شد که تاج جواهرنشان خود را بر زمین انداخت؛ به طوری که آسمان به لرزه درآمد و زمین به تپش افتاد.
بر سر و تن چرخ پیر از بهر ترتیب عزا
شب سیه عمامه بست و صبح پیراهن درید
هوش مصنوعی: چرخ پیر (زمان) برای برگزاری مراسم سوگواری، شب را با عمامهای سیاه پوشاند و در صبح روز بعد پیراهنش را چاک زد.
زهرهٔ گردون نشین زین نغمهٔ طاقت گسل
نوحه را قانون نهاد و چنگ را گیسو برید
هوش مصنوعی: زهرهای که در آسمان ساکن است، به خاطر این نغمه که قدرت را زائل میکند، قانونی برای نوحهخوانی ایجاد کرد و چنگ را به مانند گیسویی که بریده شده، تحت تاثیر قرار داد.
پشت عرش از حمل این بار گران صد جا شکست
قامت کرسی ز عظم این عزا صد جا خمید
هوش مصنوعی: بار سنگینی را که بر عرش قرار دارد، موجب شده که ستونهای آن شکست و به خاطر عظمت این مصیبت، این مکان بالا چندین بار خم شده است.
از صدای طشت زرینی کزین ایوان فتاد
پیک آه خلق هفت اقلیم تا کیوان دوید
هوش مصنوعی: صدای طشت زرینی که از ایوان افتاد، نشاندهندهی ناله و فریاد مردم هفت اقلیم بود که به سمت کیوان (آسمان) پرواز کرد.
در زمین عیسی دمی جام اجل بر لب نهاد
که آسمان شرمنده شد وز کردهٔ خود لب گزید
هوش مصنوعی: در زمین، عیسی لحظهای جام مرگ را بر لب خود گذاشت، بهطوریکه آسمان از این واقعه شرمنده شد و از روی ناتوانی لب خود را گزید.
آه از آن ساعت که شه میکرد عالم را وداع
وز لبش گوش جهان میکرد این حرف استماع
هوش مصنوعی: از آن زمانی که پادشاه جهان را ترک میکرد، آهی جانسوز بلند شد و همه جا پر از حرفهای او شد که گویا گوشهای جهان به آن توجه داشتند.
کای سرای دهر ترتیب عزای من کنید
ساز قانون مصیبت از برای من کنید
هوش مصنوعی: ای خانه و دنیای من، برای غم و اندوه من آماده باشید و قوانین سوگواری را به خاطر من برقرار کنید.
حلقه بر گرد ستون بارگاه من زنید
جای در پای سریر عرشسای من کنید
هوش مصنوعی: به دور ستون عظیم کاخ من گردش کنید و در زیر سایه عرش من جا بگیرید.
رخش افغان را عنان در ابتلای من دهید
اشگ خونین را روان در ماجرای من کنید
هوش مصنوعی: لطفاً کنترل اسب افغان را به دست من بدهید و اشکهای خونینم را در داستانم جاری کنید.
حرف ماتم را که باد از صفحهٔ ایام حک
نقش دیوار و در دولتسرای من کنید
هوش مصنوعی: باد به من میگوید که غم و اندوه را بر روی دیوار و درهای خانهام بنویسید، تا یادآور روزهای سختی که گذراندهام باشند.
از زبان و چشم ودل فریاد و زاری و فزع
در خور شان و شکوهٔ کبریای من کنید
هوش مصنوعی: از زبان و چشمان و دل خود فریاد و زاری و ترس را بیان کنید تا شایستهی مقام و عظمت من باشد.
گریهای کاندر جهان نگذارد آثار سرور
بر سریر و مسند و چتر و لوای من کنید
هوش مصنوعی: در دنیایی که من زندگی میکنم، اندوه و گریهای وجود دارد که هیچ نشانهای از خوشحالی بر تختها و سمبلهای قدرت نمیگذارد.
مرکب چوبین تن بییال ودم را بعد از آن
بر در آرید و به جای باد پای من کنید
هوش مصنوعی: پس از آن، اسب چوبی بییال و دمی را که آماده کردهاید، به در بیاورید و به جای پای من از آن استفاده کنید.
من خود از قطع امل کردم وداع جان خود
بر شما بادای هواداران که با یاران خود
هوش مصنوعی: من خود از امید و آرزوها جدا شدم و با جانم خداحافظی میکنم، ای دوستداران که بر سر دوستانتان ماندهاید.
چون نشینید از من و ایام من یاد آورید
وز زمان عافیت فرجام من یاد آورید
هوش مصنوعی: وقتی از من و روزهایم یاد میکنید، فرجام و پایان ایام خوشی و سلامتیام را نیز در نظر داشته باشید.
بشنوید آغاز و انجام حدیث خسروان
پس ز آغاز من و انجام من یاد آورید
هوش مصنوعی: به داستان شاهان گوش دهید و سرانجام و شروع ما را به یاد آورید.
هرکجا حکمی شود بر طبق حکم حق روان
از من و حقیت احکام من یاد آورید
هوش مصنوعی: هرجا که حکمی بر اساس حقیقت صادر شود، لطفاً از من و واقعیت احکام من یاد کنید.
هرکجا بینید زهر خشم در جام غضب
از من و از خلق خشم آشام من یاد آورید
هوش مصنوعی: هر جا که خشم و غضب من را مشاهده کردید، هم از من و هم از دیگران، به یاد داشته باشید که این حالت ناشی از شدت خشم است.
هرکجا آرام گیرد سائلی در راه خیر
از شتاب عزم بیآرام من یاد آورید
هوش مصنوعی: هر جا که شخصی در مسیر نیکی به آرامش میرسد، مرا به یاد شتاب و عزم بیقرار خود بیندازید.
روز بازار سخا کایند بر در خاص و عام
از عطای خاص و لطف عام من یاد آورید
هوش مصنوعی: در روزی که افراد سختیها و نعمتهای خود را به نمایش میگذارند، به همه یادآور شوید که من بخششهای خاصی برای برخی و لطف عمومی برای همه دارم.
خطبهٔ من چون شد آخر هر کجا در خطبهها
نام شاهی بشنوید از نام من یاد آورید
هوش مصنوعی: هر جا که در خطبهها به نام شاهان اشاره میشود، یاد من را نیز در کنار آن بیاورید.
من ز گیتی میروم گیتی پناه من کجاست
حارس دین وارث تخت و کلاه من کجاست
هوش مصنوعی: من از این دنیا میروم، اما پناهگاه من در این دنیا کجاست؟ نگهبان دین و وارث قدرت و جایگاه من، کجاست؟
یارب آن شاه گران مقدار کی خواهد رسید
بر سر ملک آن جهان سالار کی خواهد رسید
هوش مصنوعی: پروردگارا، آن پادشاه با ارزش و بزرگ کی به سرزمین حکومت خواهد آمد و رهبر آن جهان چه زمانی خواهد رسید؟
گشته کوته دست سرداران دهر از کار ملک
باعث سرکاری این کار کی خواهد رسید
هوش مصنوعی: دست سرداران زمان از کارهای حکومتی کوتاه شده و هیچ کسی نمیداند این موقعیت چه زمانی تغییر خواهد کرد.
آن که بیرون زد ز مهد غیبت کبری قدم
بر سر دجال مهدیوار کی خواهد رسید
هوش مصنوعی: فردی که از حالت پنهانی و غیبت خارج شده، کی به جایی خواهد رسید که بر دشمنان و فتنهگران غالب شود؟
مرکز عالم که بیرونست از پرگار ضبط
از قدوم آن به آن پرگار کی خواهد رسید
هوش مصنوعی: مرکز جهان که فراتر از محدودههای قابل اندازهگیری است، به دلیل وجود آن آیا هیچ وقت میتوان به این اندازهگیریها دست یافت؟
از خزان مرگ من گلزار دین پژمرده شد
باد نوروزی به این گلزار کی خواهد رسید
هوش مصنوعی: با آمدن مرگ من، باغ ایمان و دیانت دیگر زیبایی گذشته را ندارد و نمیدانم چه زمانی بادی چون باد بهاری، دوباره این باغ را زنده خواهد کرد.
گشته در مصر ارادت عشق را بازار گرم
مژده یوسف به این بازار کی خواهد رسید
هوش مصنوعی: عشق در مصر مورد توجه و ارادت قرار گرفته و همه جا درباره آن صحبت میشود. حالا باید دید که خبر خوش یوسف کی به این باشگاه و محفل پرهیاهو خواهد رسید.
از قدوم آن مسیحا دم نوید جان به تن
میرسد اما به این بیمار کی خواهد رسید
هوش مصنوعی: با آمدن آن نجاتدهنده، امید زندگی تازهای به وجود خواهد آمد، اما نمیدانم این کمک به کی از بیمار خواهد رسید.
از فراقش میزند پر مرغ روحم در قفس
از زبان او سخن گویند با من یک نفس
هوش مصنوعی: از دوری محبوبم، روح من مثل پرندهای در قفس در حال پرواز است. او به گونهای با من سخن میگوید که انگار در یک نفس با من است.
وه که با خود بردم آخر حسرت دیدار او
خار خار من به جا مانده از گل رخسار او
هوش مصنوعی: نهایتاً حسرت دیدار او را با خود بردم و تنها یادگاری که از او دارم، درد و رنجی است که مانند خار در دل من باقی مانده است.
وه که روز مرگ از دوری مداوائی نکرد
تلخی کام مرا شیرینی گفتار او
هوش مصنوعی: آه، در روز مرگ، هیچ چیزی نتوانست تلخی درد جداییام را تسکین دهد؛ تنها کلام شیرین او بود که آرامم کرد.
من که پرگار جهان از بهر او میداشتم
گرد این مرکز ندیدم گردش پرگار او
هوش مصنوعی: من برای او تمام جهان را در نظر گرفته بودم، اما ندیدم که او چگونه حرکت میکند و چه مرکزی دارد.
خواهد آوردن به جنبش خفتگان خاک را
چهرهٔ رایات منصور ظفر آثار او
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که چهرهٔ banner پیروزی، که به نماد قدرت و افتخار تبدیل شده، موجب برانگیختن و تحرک خوابآلودگان و خاموشان میشود و آنها را از خواب بیدار میکند تا به حرکت و تلاش وادار شوند.
شکر کایام از زبان تیغ او آماده ساخت
حجت قاطع برای خصم دعوی دار او
هوش مصنوعی: شکر به خاطر اینکه زبان تیغ او را برای شیراز و آثارش آماده کرد و او را در برابر دشمنش با دلیل و برهانی قوی حمایت کرد.
حیف کاندر خاتم دوران نگین آسا ندید
دیدهٔ من گوهر ذات گران مقدار او
هوش مصنوعی: حیف است که در پایان عمر، مانند نگینی در خاتم، نتوانستم زیبایی و ارزش واقعی او را ببینم.
کاش چندان مهلتم بودی که یک دم دیدمی
در جهان سالاری رای جهان سالار او
هوش مصنوعی: ای کاش فرصتی داشتم که برای یک لحظه، سالاری او را در این دنیا ببینم.
وان چه چشم و گوش دوران انتظارش میکشید
هم به کیفیت شنید و هم به استقلال دید
هوش مصنوعی: چرا که آنچه زمان به دنبالش بود، هم به خوبی شنیده شد و هم به وضوح دیده گردید.
یارب آن ظل همایون در جهان پاینده باد
وین زمان امن تا آخر زمان پاینده باد
هوش مصنوعی: خدایا، امیدوارم سایهی آن یار عزیز در دنیا همیشه پایدار بماند و این دورهی امنیت تا پایان زمان ادامه یابد.
پایهٔ آن داور مسند نشین بر جا نماند
سایهٔ این خسرو نشان پاینده باد
هوش مصنوعی: سایهٔ این پادشاه همیشه پایدار باشد و مسند نشینی که او را قضاوت میکند، از بین نرود.
خیمهٔ منصوب آن خلد آشیان را دور کند
خرگه مرفوع این عرش آستان پاینده باد
هوش مصنوعی: چادر برپای آن بهشت را از هم دور میکند و این بام بلند آستان مقدس را پایدار و برقرار نگهدارد.
جان خود بر کف نهاد از بهر پاس جان او
از برای پاس وی آن پاسبان پاینده باد
هوش مصنوعی: اطلاعات و جان خود را فدای او کرده است، تا از او محافظت کند. امیدوار است که آن نگهبان همیشه باقی بماند.
ختم دولتهاست این دولت الهی مدتش
تا زمان دولت صاحب زمان پاینده باد
هوش مصنوعی: این حکومت الهی آخرین حکومتهاست و تا زمانی که دولت صاحب زمان وجود دارد، پایدار و ادامهدار خواهد بود.
دور استقرار آن نصرت قرین آمد به سر
عهد استقلال این صاحبقران پاینده باد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در آیندهای نزدیک، پیروزی و موفقیت به ما نزدیک خواهد شد و ما به عهد و پیمان استقلالی که داریم، وفادار خواهیم ماند. این بزرگمرد باید همیشه پایدار و مقاوم بماند.
وان سهیل برج عصمت نیز کاندر ضبط ملک
کرد یک رنگی به آن گیتی ستان پاینده باد
هوش مصنوعی: ستاره سهیل در جایگاه پاکی و عصمت، مانند تاجی بر گردن ملک، درخشان و یکتا است. بر این دنیای فانی، با او، پایندگی و ثبات همراه است.
محتشم ختم سخن کن بر دعای جان شاه
کایزدش از فتنهٔ آخر زمان دارد نگاه
هوش مصنوعی: محتشم، سخن را به پایان برسان و برای جان شاه دعا کن؛ زیرا او از مشکلات و فتنههای آخر زمان تحت حمایت خداوند قرار دارد.
حاشیه ها
1391/03/05 01:06
لطفا مصرع ذیل را باز بینی کنید.
شهسوار عرش میدان چوگان که داشت ...
1393/08/12 23:11
حجت
شاه جنت بزم رضوان حاجب غفران پناه
سدرهٔ ماوای معلی آشیان طهماسب شاه
اصل مساله شاه و رعیت چیز خوبی نیست و شاه ها غالبا پفیوز بودن. ولی من واقعا شیفته شاه طهماسبم. کسی که 54 سال حکومت داری کردو نه تنها کشوری آشفته و تازه تغییر مذهب داده و در معرض حمله 3 دولت با رویکرد مذهبی مخالف (عثمانی، اوزبک، گورکانی) را توانست با شجاعت و درایت و خرد شخصی خود حفظ کند، بلکه عصر او به درخشان ترین عصر هنری و فرهنگی و مذهبی ایران تبدیل شد.