گنجور

شمارهٔ ۳ - وله ایضا

سلطان محمد آن شمع کز پرتو وجودش
گردیده بود گردون محفل فروز دنیا
در صفحهٔ رخش بود رنگ صلاح ظاهر
وز مطلع جبینش نور فلاح پیدا
از بی وفائی عمر ناگه چو رخت بر بست
وز دهر شد مسافر در خلد ساخت ماوا
جان پدر ز غم سوخت خون شد دل برادر
وز آه و گریه بردند آرام پیر و برنا
چون ساختم ازیشان تاریخ رحلت او
گفتند شد مسافر سلطان محمد ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سلطان محمد آن شمع کز پرتو وجودش
گردیده بود گردون محفل فروز دنیا
هوش مصنوعی: سلطان محمد همچون شمعی بود که با نور وجودش، محفل جهانیان را روشن کرده بود.
در صفحهٔ رخش بود رنگ صلاح ظاهر
وز مطلع جبینش نور فلاح پیدا
هوش مصنوعی: در چهره‌اش نشانه‌هایی از نیکی و درستی دیده می‌شود و از پیشانی‌اش نور موفقیت و پیروزی نمایان است.
از بی وفائی عمر ناگه چو رخت بر بست
وز دهر شد مسافر در خلد ساخت ماوا
هوش مصنوعی: به دلیل بی وفایی، زمانی که عمر انسان به سرعت به پایان می‌رسد، او مانند مسافری از دنیا می‌رود و بهشتی برای خود می‌سازد.
جان پدر ز غم سوخت خون شد دل برادر
وز آه و گریه بردند آرام پیر و برنا
هوش مصنوعی: جان پدر به خاطر غم فرزندش به شدت رنج می‌برد و دل برادر نیز از درد پر شده است. آه و ناله‌ی آن‌ها، هم پیران و هم جوانان را بی‌قرار کرده است.
چون ساختم ازیشان تاریخ رحلت او
گفتند شد مسافر سلطان محمد ما
هوش مصنوعی: وقتی که من از آنها درباره تاریخ فوت او سوال کردم، گفتند که سلطان محمد ما به سفر رفته است.

حاشیه ها

1391/09/23 20:11
فاطمه

مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
مضارع مثمن اخرب