شمارهٔ ۵۸۴
رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی
زمین به بوس که منت در آن زمان که تو دانی
چو شرح حال تو پرسد ز محرمان به اشارت
بگو که قاصدم از جانب فلان که تو دانی
پس از نیاز به او عرض کن چنانکه نرنجد
حکایتی ز زبانم به آن زبان که تو دانی
اگر به خنده لب کامبخش خود نگشاید
ازو به گریه و زاری طلب کن آن که تو دانی
وگر به ابروی پرچین گره زند به کرشمه
گرهگشائی ازین کار کن چنان که تو دانی
نشان خنده چو پیدا بود از آن لب نوشین
همان به خواه که گفتیم به آن لسان که تو دانی
به جز صبا که برد محتشم چنین غزلی را
دلیر جانب آن سرو نکتهدان که تو دانی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی
زمین به بوس که منت در آن زمان که تو دانی
هوش مصنوعی: ای نسیم، برو و به آن درخت سرسبز و دلنشین بگو که تو میدانی کجا باید بر خاک بوسه بزند، چون تو از حالاتی که در آن زمان وجود دارد، آگاهی داری.
چو شرح حال تو پرسد ز محرمان به اشارت
بگو که قاصدم از جانب فلان که تو دانی
هوش مصنوعی: وقتی که دوستان نزدیک تو از حال و روز تو بپرسند، به آرامی و بدون گفتن مستقیم به آنها بگو که فرستادهام از طرف کسی که تو خوب میدانی کیست.
پس از نیاز به او عرض کن چنانکه نرنجد
حکایتی ز زبانم به آن زبان که تو دانی
هوش مصنوعی: پس از آنکه به او نیاز داشتی، به گونهای صحبت کن که ناراحت نشود و داستانی را به زبانی که خودت میفهمی و میتوانی بگویی، برایش تعریف کن.
اگر به خنده لب کامبخش خود نگشاید
ازو به گریه و زاری طلب کن آن که تو دانی
هوش مصنوعی: اگر لبخند بر چهرهاش ننشیند، از او به گریه و زاری کمک بگیر؛ آن کسی را که تو میشناسی.
وگر به ابروی پرچین گره زند به کرشمه
گرهگشائی ازین کار کن چنان که تو دانی
هوش مصنوعی: اگر او به ابروی خود شکل زیبایی بدهد و با لطافت مشکل را حل کند، تو نیز باید کاری را انجام دهی که خودت میدانی.
نشان خنده چو پیدا بود از آن لب نوشین
همان به خواه که گفتیم به آن لسان که تو دانی
هوش مصنوعی: وقتی خنده از لبهای شیرینش نمایان است، بهتر است به همان شکلی که گفتیم، صحبت کنیم، با زبانی که تو میفهمی.
به جز صبا که برد محتشم چنین غزلی را
دلیر جانب آن سرو نکتهدان که تو دانی
هوش مصنوعی: به جز نسیم صبحگاهی که این غزل زیبا را به همراه خود برد، کسی دیگر نمیتواند زیبایی و شکوه آن سرو دانا را درک کند، که تو خود بهتر از همه میدانی.

محتشم کاشانی