شمارهٔ ۵۸۲
گذری به ناز و گوئی ز چه باز دلگرانی
ز چه دل گران نباشم که تو یار دیگرانی
دل و دیده نیست ممکن که شوند سیر از تو
که شراب بیخماری و بهار بیخزانی
به ره وداد چندان که من قدیم پیمان
ز وفا گران رکابم تو صنم سبک عنانی
ز برای صید جانها چو شکار پیشه ترکان
ز نگاه در کمینی ز کرشمه در کمانی
به زمان حسن یوسف چه خلاص بوده دوران
ز تو که آفت زمینی و در آخر الزمانی
تو به طفلی آنچنانی به جمال و شان که گویا
مه آسمان نشینی شه پادشه نشانی
ز تو گرچه خلق شهری به جفا شدند پنهان
تو بمان که بیدلان را به دل هزار جانی
تو به یک جهان دل و جان نکنی اگر قناعت
که جهان کنم فدایت که یگانه جهانی
ره دشمنیست گر این که فراق میکند سر
بمن ای کشنده دشمن تو هنوز مهربانی
سزد ار به تیغ غیرت ببرم زبان خود را
که منم زبان دهر و تو به غیر هم زبانی
گه باد چون بود چون به گیاه خشک آتش
بت آدمی کش من تو به محتشم چنانی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گذری به ناز و گوئی ز چه باز دلگرانی
ز چه دل گران نباشم که تو یار دیگرانی
هوش مصنوعی: به آرامی میگذری و میگویی که چرا ناراحت هستم و چرا دل سنگین دارم. من چرا نباید ناراحت باشم، وقتی که تو یار کسان دیگری هستی.
دل و دیده نیست ممکن که شوند سیر از تو
که شراب بیخماری و بهار بیخزانی
هوش مصنوعی: دل و چشمان انسان هرگز نمیتوانند از تو سیر شوند، زیرا تو مانند شرابی هستی که هیچگونه مستی به همراه ندارد و بهاری که همیشه ماندگار است.
به ره وداد چندان که من قدیم پیمان
ز وفا گران رکابم تو صنم سبک عنانی
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، به اندازهای که من سابقه وفا و صداقت دارم، تو ای معشوق، خاص و بیوزن هستی که بر سر این راه میروی.
ز برای صید جانها چو شکار پیشه ترکان
ز نگاه در کمینی ز کرشمه در کمانی
هوش مصنوعی: برای صید جانها مثل شکارچیانی که ترکها هستند، در کمین نشسته و با یک نگاه میتوانند ضربه بزنند، همچون کسی که در زیر کمان با ناز و کرشمه منتظر است.
به زمان حسن یوسف چه خلاص بوده دوران
ز تو که آفت زمینی و در آخر الزمانی
هوش مصنوعی: در زمان حسن یوسف، دوران بسیار خوبی بود، اما اکنون تو به مانند آفتی روی زمین هستی و در پایان زمان به سر میبری.
تو به طفلی آنچنانی به جمال و شان که گویا
مه آسمان نشینی شه پادشه نشانی
هوش مصنوعی: تو همچون کودکی هستی با زیبایی و مقام والایی که گویی مانند ماه در آسمان نشستهای و نشانهای از پادشاهان را به دوش میکشی.
ز تو گرچه خلق شهری به جفا شدند پنهان
تو بمان که بیدلان را به دل هزار جانی
هوش مصنوعی: اگرچه مردم شهر با ظلم و ستم به تو رفتار کردند، تو پنهان بمان و نگذار که دلی بیجان را رنج بدهند.
تو به یک جهان دل و جان نکنی اگر قناعت
که جهان کنم فدایت که یگانه جهانی
هوش مصنوعی: اگر تو برای یک دنیا دل و جانت را نگذاری، باز هم من به خاطر تو دنیا را رها میکنم، چون تو برای من یگانه و منحصر به فرد هستی.
ره دشمنیست گر این که فراق میکند سر
بمن ای کشنده دشمن تو هنوز مهربانی
هوش مصنوعی: در مسیر دشمنی اگر جدایی پیش میآید، ای کسی که به من آسیب میزنی، هنوز هم تو با محبت باقی ماندهای.
سزد ار به تیغ غیرت ببرم زبان خود را
که منم زبان دهر و تو به غیر هم زبانی
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خاطر غیرت و شرافت، زبانم را قطع کنم، جایز است؛ زیرا من صدای زمانهام و تو با کسی غیر از من گفتگو میکنی.
گه باد چون بود چون به گیاه خشک آتش
بت آدمی کش من تو به محتشم چنانی
هوش مصنوعی: در مواقعی باد مانند آتش به گیاه خشک آسیب میزند و انسان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. تو نیز به قدری باوقار و محترم هستی که میتوانی همچون یک معشوق با صفا و دلنشین به نظر بیایی.

محتشم کاشانی