گنجور

شمارهٔ ۵۰۵

ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین
نشیمنی است ز مردم تهی بیا بنشین
تو شاه حسنی و خلوت سرای توست دلم
هزار سال به دولت درین سرا بنشین
دو منزلند دل و دیده هر دو خانهٔ تو
چه حاجتست که من گویمت کجا بنشین
تو ماه مجلس ما شو به صد طرب گو شمع
به گوشه‌ای رو و زاری کنان ز ما بنشین
خوشست صحبت شاه و گدا به خلوت انس
تو شاه محترمی با من گدا بنشین

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین
نشیمنی است ز مردم تهی بیا بنشین
هوش مصنوعی: ای سرو زیبای دل ربای من، از چشمانم به درون قلبم بنشین. اینجا مکانی است خالی از انسان‌ها، پس بیا و در کنارم قرار بگیر.
تو شاه حسنی و خلوت سرای توست دلم
هزار سال به دولت درین سرا بنشین
هوش مصنوعی: تو مانند بزرگترین و زیباترین گل هستی و دل من در این دنیای خصوصی و گران‌قدر تو، تا هزار سال هم که شده، آماده است در کنار تو زندگی کند.
دو منزلند دل و دیده هر دو خانهٔ تو
چه حاجتست که من گویمت کجا بنشین
هوش مصنوعی: دل و دیده هر کدام به نوعی از تو می‌گویند و به تو وابسته هستند. چه نیازی است که به تو بگویم کجا باید انتظار تو را بکشم؟
تو ماه مجلس ما شو به صد طرب گو شمع
به گوشه‌ای رو و زاری کنان ز ما بنشین
هوش مصنوعی: تو در مجلس ما بدرخش و شادی بیافراز، در حالی که شمع در گوشه‌ای روشن است و بی‌صدا به کناری بنشین و با دل‌تنگی ما را تماشا کن.
خوشست صحبت شاه و گدا به خلوت انس
تو شاه محترمی با من گدا بنشین
هوش مصنوعی: صحبت و دوستی با هر کسی، حتی با افراد عادی مثل گدا، لذت‌بخش است. در خلوت خود، تو به عنوان یک شاه محترم می‌توانی با من، که به نوعی گدا هستم، بنشینی و گفت‌وگو کنی.