شمارهٔ ۴۵۱
ما به عهدت خانهٔ دل از طرب پرداختیم
در به روی خوش دلی بستیم و با غم ساختیم
سایهپرور ساخت صد مجنون صحراگرد را
رایتی کاندر بیابان جنون افراختیم
خشک بر جا ماند رخش فارس گردون چو ما
توسن جرات به میدان محبت تاختیم
عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران
تن برون بردیم ازین میدان ولی جان باختیم
گر توکل را درین دریاست دخل ناخدا
بادبان برکش که ما کشتی در آب انداختیم
تا محک فرسا نشد نقد محبت یک به یک
ما زر ناقص عیار خویش را نشناختیم
محتشم بهر چراغ افروزی در راه وصل
هرزه مغز استخوان خویش را بگداختیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما به عهدت خانهٔ دل از طرب پرداختیم
در به روی خوش دلی بستیم و با غم ساختیم
هوش مصنوعی: ما برای وفای به وعدهات، دل خود را با شادی آراستهایم، در دل را به روی خوشی باز کردهایم و با غم کنار آمدهایم.
سایهپرور ساخت صد مجنون صحراگرد را
رایتی کاندر بیابان جنون افراختیم
هوش مصنوعی: ما در دل بیابان جنون، پرچم خود را برافراشتیم و در این مسیر، صدها مجنون را که در جستجوی سایه و آرامش بودند، تحت حمایت و پرورش قرار دادیم.
خشک بر جا ماند رخش فارس گردون چو ما
توسن جرات به میدان محبت تاختیم
هوش مصنوعی: اسب زیبای آسمان بر زمین بیحرکت ماند، اما ما با جسارت به میدان عشق شتافتیم.
عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران
تن برون بردیم ازین میدان ولی جان باختیم
هوش مصنوعی: عشق او ما را از چنگ سایر عاشقان رها کرد و از میدان رقابت با دیگران خارج شدیم، اما در عوض جان خود را فدای این عشق کردیم.
گر توکل را درین دریاست دخل ناخدا
بادبان برکش که ما کشتی در آب انداختیم
هوش مصنوعی: اگر به توکل و اعتماد تکیه کنی و در این دریا قرار بگیری، ناخدا باید بادبان را بالا بکشد، چون ما کشتی را در آب قرار دادهایم.
تا محک فرسا نشد نقد محبت یک به یک
ما زر ناقص عیار خویش را نشناختیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق واقعی را از دست ندهیم، نمیتوانیم ارزش خود را به درستی بشناسیم.
محتشم بهر چراغ افروزی در راه وصل
هرزه مغز استخوان خویش را بگداختیم
هوش مصنوعی: محتشم برای روشن کردن راه وصال، تمام وجود و جان خود را فدای عشق کرده است.
حاشیه ها
1401/04/22 10:07
سفید
عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران
تن برون بردیم ازین میدان، ولی جان باختیم...

محتشم کاشانی