گنجور

شمارهٔ ۴۳۳

دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم
چشمی که بردارم ز تو بر دیگران چون افکنم
گر دم زنم بر کوه و دشت از آب چشم و خون دل
گریان کنم فرهاد را آتش به مجنون افکنم
از سوز دل در آتشم ای سینه پیدا کن رهی
کین آتش سوزنده را از خامه بیرون افکنم
از احسن بر محتشم گوش فلک گردد گران
جائی که من طرح سخن از طبع موزون افکنم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم
چشمی که بردارم ز تو بر دیگران چون افکنم
هوش مصنوعی: دور از تو، اگر به صورت معشوقان دیگر نگاه کنم، چشمی دارم که از غم فراق تو پر از اشک است و نمی‌توانم به دیگران نگاه کنم.
گر دم زنم بر کوه و دشت از آب چشم و خون دل
گریان کنم فرهاد را آتش به مجنون افکنم
هوش مصنوعی: من با اشک و خون دل بر کوه و دشت می‌چرخم و با این درد و غم، فرهاد را به گریه می‌اندازم و بر مجنون آتش می‌افکنم.
از سوز دل در آتشم ای سینه پیدا کن رهی
کین آتش سوزنده را از خامه بیرون افکنم
هوش مصنوعی: از شدت دلتنگی و حسرت در درونم آتش گرفته‌ام، ای سینه، به من کمک کن تا راهی پیدا کنم که این آتش سوزان را با کلماتم بیان کنم.
از احسن بر محتشم گوش فلک گردد گران
جائی که من طرح سخن از طبع موزون افکنم
هوش مصنوعی: آسمان به زیبایی و خوبی من می‌بالد، در جایی که من کلامی موزون و آهنگین بیان می‌کنم.