گنجور

شمارهٔ ۳۲۹

هرتار که در طره عنبر شکن استش
پیوند نهالی برگ جان من استش
ترسم ز دماغ دل من دود برآرد
آن دوده که زیب ورق یاسمنستش
می‌سوزدم از آرزوی رنگی و بوئی
با آن که گل و لاله چمن در چمنستش
هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز
زان جوهر جان دور که در پیرهنستش
شیرین همه ناز است ولی ناز دل‌آشوب
از گوشهٔ چشمی است که با کوهکنستش
گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست
رنجید همانا که درین هم سخن استش
در سینهٔ گرمم دل آواره در آن کوی
مرغیست که درآتش سوزان وطنستش
هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز
اهلیت سلطانی صد انجمنستش
گر جان رود از تن نرود محتشم از جا
کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرتار که در طره عنبر شکن استش
پیوند نهالی برگ جان من استش
هوش مصنوعی: هر رشته‌ای از موهای زیبا که در خواب و آرایشش دیده می‌شود، مانند پیوندی است که به جان من متصل است.
ترسم ز دماغ دل من دود برآرد
آن دوده که زیب ورق یاسمنستش
هوش مصنوعی: مبادا که دل من از شدت ناراحتی و غم، مانند دودی برآید، دودی که زیبایی گل یاسمن را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
می‌سوزدم از آرزوی رنگی و بوئی
با آن که گل و لاله چمن در چمنستش
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزوی داشتن رنگ و بویی خاص، دلم می‌سوزد، در حالی که گل‌ها و لاله‌های زیبایی در چمن وجود دارند.
هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز
زان جوهر جان دور که در پیرهنستش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصیت و جوهر واقعی انسان فراتر از ظاهر اوست. شرم و حیا در درون او وجود دارد و این ویژگی‌ها ممکن است او را از نمایش واقعی‌اش دور کند. به عبارت دیگر، انسان ممکن است به خاطر پوشش یا ظاهرش مورد قضاوت قرار گیرد، اما حقیقت او در عمیق‌ترین وجودش نهفته است.
شیرین همه ناز است ولی ناز دل‌آشوب
از گوشهٔ چشمی است که با کوهکنستش
هوش مصنوعی: شیرین تمام زیبایی و ناز است، اما ناز و دل‌آشوبی که ایجاد می‌کند، ناشی از یک نگاه خاص است که قدرتی همچون کوه دارد.
گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست
رنجید همانا که درین هم سخن استش
هوش مصنوعی: گفتم در آن مکان پر از شکر، جایی برای حرف زدن نیست. او ناراحت شد، زیرا در آنجا هم بحث و گفتگو وجود دارد.
در سینهٔ گرمم دل آواره در آن کوی
مرغیست که درآتش سوزان وطنستش
هوش مصنوعی: در دل گرم من، دلی سرگشته وجود دارد که در آن مکان، پرنده‌ای هست که در آتش عشق به وطنش می‌سوزد.
هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز
اهلیت سلطانی صد انجمنستش
هوش مصنوعی: هر کسی که در ادب و آداب رفتار بیاموزد، شایستگی سلطنت و فرمانروایی را پیدا می‌کند و دارای ویژگی‌های فراوانی می‌شود که او را برای رهبری مناسب می‌سازد.
گر جان رود از تن نرود محتشم از جا
کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش
هوش مصنوعی: هرگاه جان از بدن خارج شود، من از جایم حرکت نخواهم کرد؛ زیرا در نعمت تو جان دیگری در درون بدنم وجود دارد.