شمارهٔ ۱۰۷
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر
گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست
به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا
از تجلی جمالت دگری پیدا نیست
نور حق ز آینهٔ روی تو دایم پیداست
این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست
پشه سیمرغ شد از تربیت عشق و هنوز
طایر بخت مرا بال و پری پیدا نیست
بس عجب باشد اگر جان برم از وادی عشق
که رهم گم شده و راهبری پیدا نیست
شاهد بی کسی محتشم این بس که ز درد
مرده و بر سر او نوحهگری پیدا نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
هوش مصنوعی: در شب یلدا، غمم بیپایان است و هیچ نشانهای از صبح روشن نمیشود. حتی اشکهای من نیز در این تاریکی اثر و نشانی ندارند.
هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر
گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست
هوش مصنوعی: به نظر میرسد کسی وجود دارد که برای خون ریختن من آماده است، هرچند که به خاطر لطافت او، کمرش به سختی قابل مشاهده است.
به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا
از تجلی جمالت دگری پیدا نیست
هوش مصنوعی: به چه کسی میتوانم تو را تشبیه کنم در میان نیکان؟ چون در اینجا از جلوه زیباییات کسی دیگری پیدا نیست.
نور حق ز آینهٔ روی تو دایم پیداست
این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست
هوش مصنوعی: نور حقیقت همیشه از چهرهٔ تو نمایان است، اما متأسفانه فردی که بتواند این نور را درک کند، وجود ندارد.
پشه سیمرغ شد از تربیت عشق و هنوز
طایر بخت مرا بال و پری پیدا نیست
هوش مصنوعی: پشه به خاطر تربیت عشق به پرندهای بزرگ و زیبا تبدیل شده، اما من هنوز دچار محدودیتهایی هستم و شانس و بخت خوبی ندارم.
بس عجب باشد اگر جان برم از وادی عشق
که رهم گم شده و راهبری پیدا نیست
هوش مصنوعی: عجب است اگر در دنیای عشق جانم را بگیرند، چرا که در این مسیر گم شدهام و هیچ راهنمایی برایم وجود ندارد.
شاهد بی کسی محتشم این بس که ز درد
مرده و بر سر او نوحهگری پیدا نیست
هوش مصنوعی: شاهد بیکسی این است که از شدت درد مرده و هیچکس بر سر او زاری نمیکند.