شمارهٔ ۶۴
هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی
روی در هرکس که دارم قبلهٔ جانم توئی
گرچه در بزم دگر شبها چو شمعم در گداز
آن که هر دم میکشد از سوز پنهانم توئی
گرچه هستم موج خور در بحر شوق دیگری
آن که از وی غرقه صد گونه طوفانم توئی
گرچه خالی نیست از سوز بت دیگر دلم
آن که آتش میزند در ملک ایمانم توئی
گرچه بنیاد حضورم نیست زان مه بیقصور
جنبش افکن در بنای صبر و سامانم توئی
گرچه زان گل همچو بلبل نیستم بینالهای
غلغلافکن در جهان از آه و افغانم توئی
گرچه نمناکست زان یک دانه گوهر دیدهام
قلزمانگیز از دو چشم گوهر افشانم توئی
گرچه میآلایم از دیدار او دامان چشم
گلرخی کز عصمت او پاک دامانم، توئی
گرچه جای دیگرم در بندگی چون محتشم
آن که او را پادشاه خویش میدانم توئی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی
روی در هرکس که دارم قبلهٔ جانم توئی
هوش مصنوعی: هر جا که ناپدید میشوم و سردرگم هستم، در چشمانم اشک جاری است و تو هستی که در هر فردی که میبینم، هدف و مقصد قلبم به حساب میآیی.
گرچه در بزم دگر شبها چو شمعم در گداز
آن که هر دم میکشد از سوز پنهانم توئی
هوش مصنوعی: هرچند در مجالس دیگر مانند شمعی ذوب میشوم، اما تو همان کسی هستی که در هر لحظه دلم را با دلتنگی میسوزانی.
گرچه هستم موج خور در بحر شوق دیگری
آن که از وی غرقه صد گونه طوفانم توئی
هوش مصنوعی: هرچند که من مانند موجی در دریای عشق دیگری هستم، اما تویی که با حضور خود من را در چالشهای مختلف عاشقانه غرق کردهای.
گرچه خالی نیست از سوز بت دیگر دلم
آن که آتش میزند در ملک ایمانم توئی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل من از درد خالی نیست، تویی که آتش عشق را در سرزمین ایمان من روشن میکنی.
گرچه بنیاد حضورم نیست زان مه بیقصور
جنبش افکن در بنای صبر و سامانم توئی
هوش مصنوعی: هرچند من بهطور طبیعی وجودی ندارم و بنای صبر و استقامتم به خاطر خودم نیست، اما تو هستی که با وجودت درم تاثیر میگذاری و حرکتی در زندگیام ایجاد میکنی.
گرچه زان گل همچو بلبل نیستم بینالهای
غلغلافکن در جهان از آه و افغانم توئی
هوش مصنوعی: اگرچه من مانند بلبل از آن گل نمیتوانم بخوانم، اما نالههایم در دنیا به صدا درآمده و از درد و اندوهم خبر میدهد؛ تو تنها دلیل این غم و نالهای.
گرچه نمناکست زان یک دانه گوهر دیدهام
قلزمانگیز از دو چشم گوهر افشانم توئی
هوش مصنوعی: هرچند چشمانت تنها یک دانه گوهر را دارند، اما من در آنها دریای پرعمق و زیبایی را میبینم که گنجینهای از احساسات را در خود نهفته است. تو همانیم که با نگاه تو، زیبایی و جاذبهات را به نمایش میگذاری.
گرچه میآلایم از دیدار او دامان چشم
گلرخی کز عصمت او پاک دامانم، توئی
هوش مصنوعی: با اینکه از دیدن او دلم میلرزد و چشمم به زیباییاش خیره میشود، اما به خاطر پاکی و پاکدامنیاش، من هم پاکدامن هستم و این زیبایی توست.
گرچه جای دیگرم در بندگی چون محتشم
آن که او را پادشاه خویش میدانم توئی
هوش مصنوعی: هرچند در جایی دیگر مشغول خدمت و بندگی هستم، اما تو را که برای خودم پادشاه میپندارم، بینهایت ارجمند میشمرم.