شمارهٔ ۵۸
یزک سپاه هجران که نمود پیشدستی
عجب ار نگون نسازد علم سپاه هستی
ز می فراق بوئی شده آفت حضورم
چه حضور ماند آن دم که رسد زمان مستی
عجب است اگر نمیرم که چو شمع در گدازم
ز بلند شعله وصلی که نهاده رو به پستی
چه کنی امیدوارم به بقای صحبت ای گل
تو که پای بر صراحی زدی و قدح شکستی
چه دهی تسلی من به بشارت توقف
تو که محمل عزیمت ز جفا به ناقه بستی
به جز این که نقد دین را همه صرف کردم آخر
تو ببین چه صرف کردم من ازین صنمپرستی
به دو روزه وصل باقی چه امید محتشم را
که بریده بیم هجرش رگ جان به پیشدستی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یزک سپاه هجران که نمود پیشدستی
عجب ار نگون نسازد علم سپاه هستی
هوش مصنوعی: اگر سپاه جدایی به پیشتازی خود ادامه دهد، چه عجب که اگر علم و پرچم هستی بر زمین بیفتد.
ز می فراق بوئی شده آفت حضورم
چه حضور ماند آن دم که رسد زمان مستی
هوش مصنوعی: به دلیل دوری از معشوقم، حالتی از غم در وجودم وجود دارد. دیگر چه جای حضور است وقتی که لحظه شادی و مستی به سر نمیرسد؟
عجب است اگر نمیرم که چو شمع در گدازم
ز بلند شعله وصلی که نهاده رو به پستی
هوش مصنوعی: عجب است اگر من نمیمیرم، وقتی که مثل شمع در حال ذوب شدن هستم از شدت شعله عشقی که به سوی پایین میرود.
چه کنی امیدوارم به بقای صحبت ای گل
تو که پای بر صراحی زدی و قدح شکستی
هوش مصنوعی: چه کاری از تو میتوانم انتظار داشته باشم، ای گل، وقتی که تو روی جام نوشیدنی پا گذاشتی و آن را شکستستی؟
چه دهی تسلی من به بشارت توقف
تو که محمل عزیمت ز جفا به ناقه بستی
هوش مصنوعی: چه هدیهای میتوانی برای تسلی خاطر من بیاوری که این خبر را به من میدهی که تو از مسیر دشواری که داشتهای، اکنون متوقف شدهای و آمادهاید سفر را آغاز کنی؟
به جز این که نقد دین را همه صرف کردم آخر
تو ببین چه صرف کردم من ازین صنمپرستی
هوش مصنوعی: تنها چیزی که به آن پرداختم، نقد دین است؛ حالا تو ببین من از این عشق به محبوب چه هزینهای کردهام.
به دو روزه وصل باقی چه امید محتشم را
که بریده بیم هجرش رگ جان به پیشدستی
هوش مصنوعی: امید چندانی به دوام وصال نیست، زیرا محتشم از هجران و جدایی رنج میبرد و این درد به عمق جانش نفوذ کرده است.