گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان‌الاعظم الاعدل ابوالمظفر شاه عباس الموسوی الصفوی گفته

شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان
دوش بر دوش ظفر رایات شاه نوجوان
پاسبان ملت و دین قهرمان ماء و طین
آسمان عز و تمکین پادشاه انس و جان
صورت لطف خدا کهف‌الوری نورالهدی
اختر بیضا ضیا چشم جهان بین جهان
ضابط قانون دولت حافظ ملک و ملل
حارث ایران و توران باعث امن و امان
شاه عباس جهانگیر آفتاب بی‌زوال
فارس رخش خلافت وارث طهماسب خان
آن که گرد فتنه شد بر باد چون ایزد سپرد
بادپای کامرانی را به دست او عنان
وانکه پای شخص آفت شد سبک‌رو در فرار
چون رکاب پادشاهی شد ز پای او گران
از ازل گردید در تسخیر اقطاع زمین
نصرت او را علی موسی جعفر ضمان
مهر هر صبح از شعاع خود شود جاروب بند
بهر آن فرزانه فراش ره صاحب زمان
بیضهٔ مرغ جلالش قدر بیضا بشکند
گر تواند یافت گنجایش درین هفت آسمان
پشهٔ او لنگر اندازد اگر بر پشت پیل
دست و پای پیل یابد کوتهی از استخوان
بر سر این هفت چرخ آرد فرو گردست و تیغ
در عدد گردد زمین هم چارده چون آسمان
صد دو پیکر در زمین در هر قدم پیدا شود
روز هیجا گر کند شمشیر خود را امتحان
زو روی گوی زمین را یک جهان دور افکند
گر زمین ز آهن ز مغناطیسی باشد صولجان
بی‌رضای او که آسیبی نمی‌دارد روا
نیست چون ممکن که تیر آفت آید بر نشان
چون خدنگ ناز خوبان تغافل پیشه است
در زمانش فتنه هر ناوک که دارد در کمان
خاک ریزد بر سر عدل خود از شرمندگی
گر ز خاک امروز سر بیرون کند نوشیروان
در زمان امر و نهی جاریش نبود محال
رجعت آب معلق گشته سوی ناودان
کاشکی در فرش بودی عرش علوی تا بود
پادشاه این چنین را بارگاهی آن چنان
سهو کردم جای او بالاتر از عرشست و نیست
زان طرف سفلی مکان بندگانش لامکان
از عروج پاسبان بر بام قصر و منظرش
تارک عرش است منت کش ز پای نردبان
خوش جهانی خوش زبانی خوش جهانداریست این
کز پی امنیت عالم بماند جاودان
ای دل پرشوق کز تعجیل حال کرده‌ای
کلک چوبین پای را در وادی مدحش روان
باش تا خود صور اسرافیل عدلش بردمد
کشتگان ظلم بردارند سر زین خاکدان
باش تا این شوکت سرکوب یک سر بشکند
بیضه‌های سرکشی را در کلاه سرکشان
باش تا زین دولت بیدار برخیزد دگر
دولت طهماسب شاهی را سر از خواب گران
باش تا ایام گلها بشکفاند زین بهار
واندرین بستان پدید آید بهار بی‌خزان
باش تا دوران شجرها بردماند زین چمن
کز بلندی سایه اندازند بر باغ جنان
باش تا شاهان برای خونبهای خویشتن
مال از روم آورند و باج از هندوستان
باش تا بر ظالم اجرای سیاست چون شود
عدل گوید القتال و ظلم گوید الامان
باش تا بهر وفور جیش و جمعیت رسد
از دیار استمالت کاروان درکاروان
باش تا باران ابر در فشان رحمتش
در گوهر گیرد جهان را قیروان تا قیروان
باش تا ازرفعت قدر و علوشان شوند
نقطه‌های قاف اقبال بلندش فرقدان
باش تا دانا و نادان را کند از هم جدا
موشکافی‌های این مردم شناس نکته‌دان
از شهان معنی و صورت جلوس هفت شاه
بر سریر کامکاری شد در این دولت عنان
پادشاه اولین سلطان صفی که آوازه‌اش
با و جود ترک دنیا بر گذشت از آسمان
شاه ثانی شاه حیدر کاو هم از همت نکرد
میل دنیا با وجود قدر ذات و عظم شان
شاه ثالث شاه اسمعیل دین پرور که داد
مذهب اثنا عشر را او رواج اندر جهان
شاه رابع پادشاه بحر و بر طهماسب شاه
آن که آمد با زمانش توامان امن و مان
شاه خامس شاه اسمعیل ثانی کان چه کرد
قاصر است از شرح آن تاریخ گویان را زبان
شاه سادس بعد از آن سلطان محمد پادشاه
کز وراثت بر سریر خسروی شد کامران
شاه سابع شاه عباس آفتاب شرق و غرب
انتخاب دوده آدم چراغ دودمان
می‌شد ار سابع به یک گردش چو عباس آشکار
گشت او سابع نه حمزه خسرو جنت مکان
قصه کوته چون ز صنع صانع لفظ آفرین
سابع و عباس را بود این تناسب در میان
در حروف حمزه حرفی نیز در سابع نبود
ز اقتضای حکمت و آثار اسرار نهان
این شه روی زمین شد و آن شه زیر زمین
قاسم ابن قادر جان ده قدیر جان ستان
از دو شاخ یک درخت ار باغبان برد یکی
شاخ دیگر از فزونی سر کشد بر آسمان
عمرد خود افزود از آن بر عمر این نصرت قرین
آن که می‌خواندند خلقش حمزهٔ صاحبقران
تا به این پیوند از عمر طبیعی بگذرد
وین طبیعت خاص او سازند و این طول زمان
کاش انسان طیروش بال و پری هم داشتی
تا گه و بیگه بدی گرد سر او پر زنان
من که پای ناروانم زین سعادت مانع است
کز تردد ذره‌وش یابم به خورشید اقتران
از پی اقبال سر مد قبلهٔ خود کرده‌ام
از سجود دور آن آستان را کعبه‌سان
بهر انشای ثنایش از خدا دارم امید
عمر نوح و طبع خسرو نظم در طی لسان
تا بود کز صدهزار اندر بیان آرم یکی
وان گه از رویش برانگیزم هزاران داستان
پادشاها گرچه در پای سریر سلطنت
هست در مدحت هزاران شاعر روشن‌روان
فکر جمعی چون ستوران سواری گرم رو
هم سمین اندر جوارح هم سمین اندر نشان
طبع جمعی چون جمل‌های قطاری راست رو
وز روانی سبعهٔ سیاره را در پی روان
داری اما بنده افتاده از پائی که هست
در رکاب شخص طبعش خسرو سیارگان
دوش شاهان سخن کز طیلسان پر زیب گشت
از عنانش می‌کشد صد منت از برگستوان
گر درخت نظمش از مشرق برون آید شود
خلق مغرب را پر آب از میوه‌های او دهان
لیک از بی‌امتیازی‌های گردون تاکنون
بوده است از خلق منت کش برای آب و آن
دارد امید این زمان کز امتیاز پادشاه
در جهان آثار طبعش بیش ازین بود نهان
گر بود نظمش متین سازند ثبت اندر متون
و ربود حشو از حواشی هم کشندش بر کران
محتشم هرچند میدان سخن را نیست پهن
رخش قدرت بیش ازین در عرصه جرات مران
تا به شاهان جهانگیر ایزد از احسان دهد
ملک موروثی و دیگر ملک‌ها در تحت آن
شغل شه فتح ممالک باد لیک اول کند
فتح ملک روم بعد از فتح آذربایجان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان
دوش بر دوش ظفر رایات شاه نوجوان
هوش مصنوعی: عراق روزی آباد شد که از خراسان، دوش به دوش پیروزی، پرچم‌های شاه جوان به آنجا آمدند.
پاسبان ملت و دین قهرمان ماء و طین
آسمان عز و تمکین پادشاه انس و جان
هوش مصنوعی: نگهبان ملت و دین، قهرمان آسمانی و زمینی است که مقام و اقتدار را به دست دارد و در میان انسان‌ها و جان‌ها، همچون یک پادشاه عمل می‌کند.
صورت لطف خدا کهف‌الوری نورالهدی
اختر بیضا ضیا چشم جهان بین جهان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شکوه چهره خداوند اشاره دارد که چون نور الهی و ستاره‌ای درخشان، روشنایی بخش چشم‌هایی است که قدرت درک و بینش جهان را دارند. چهره‌ای که در دل تاریکی‌ها، نور هدایت و روشنایی را می‌تاباند.
ضابط قانون دولت حافظ ملک و ملل
حارث ایران و توران باعث امن و امان
هوش مصنوعی: قانون‌گذاران دولت، نگهبان سرزمین و ملت‌ها هستند و برای ایران و توران، ایجاد امنیت و آرامش می‌کنند.
شاه عباس جهانگیر آفتاب بی‌زوال
فارس رخش خلافت وارث طهماسب خان
هوش مصنوعی: شاه عباس، که جهانی را تسخیر کرده، مانند خورشیدی است که هیچگاه غروب نمی‌کند و او وارث خلافت طهماسب خان به شمار می‌آید.
آن که گرد فتنه شد بر باد چون ایزد سپرد
بادپای کامرانی را به دست او عنان
هوش مصنوعی: کسی که در میان آشوب و فتنه قرار گرفت، مانند این است که خداوند سرنوشت کامیابی را به او واگذار کرده است.
وانکه پای شخص آفت شد سبک‌رو در فرار
چون رکاب پادشاهی شد ز پای او گران
هوش مصنوعی: کسی که پایش موجب دردسر و مشکل می‌شود، در فرار و گریز احساس سبکی می‌کند، زیرا وقتی موقعیت خطری پیش می‌آید، بار سنگینی را که بر دوش دارد رها می‌کند و از آنجا دور می‌شود.
از ازل گردید در تسخیر اقطاع زمین
نصرت او را علی موسی جعفر ضمان
هوش مصنوعی: از زمان‌های بسیار دور، سرنوشت و امکانات زمین تحت تسلط و حمایت علی، موسی و جعفر بوده است.
مهر هر صبح از شعاع خود شود جاروب بند
بهر آن فرزانه فراش ره صاحب زمان
هوش مصنوعی: هر صبح، تازیانه خورشید همه چیز را پاک و تمیز می‌کند تا آن فرزانه در مسیر راهی که به صاحب زمان می‌رسد، آماده‌تر باشد.
بیضهٔ مرغ جلالش قدر بیضا بشکند
گر تواند یافت گنجایش درین هفت آسمان
هوش مصنوعی: اگر مرغی بتواند جلال و عظمت خود را به نمایش بگذارد، می‌تواند مانند یک تخم‌مرغ قدرتمند و ارزشمند باشد و اگر ظرفیتش را داشته باشد، قادر است در این هفت آسمان به جستجوی گنج بپردازد.
پشهٔ او لنگر اندازد اگر بر پشت پیل
دست و پای پیل یابد کوتهی از استخوان
هوش مصنوعی: اگر پشه‌ای بر پشت فیل نشسته باشد، حتی اگر بر آن دست و پا بزند، فیل هیچ احساسی از او نخواهد داشت و پشه نمی‌تواند به او آسیب بزند. در واقع، پشه نمی‌تواند تأثیری بر قدرت و بزرگی فیل بگذارد.
بر سر این هفت چرخ آرد فرو گردست و تیغ
در عدد گردد زمین هم چارده چون آسمان
هوش مصنوعی: مفهوم این بیت به نوعی به چرخه‌های زندگی و توازن میان زمین و آسمان اشاره دارد. در آن، به وضوح می‌توان دید که چرخش‌های دنیا و دست تقدیر چگونه بر سر انسان‌ها می‌چرخد و در عین حال، زمین و آسمان همواره در هماهنگی هستند. از این رو، تکرار و تعادل میان عدد و مقدار نیز قابل توجه است؛ به نوعی امروز و فردا، زمین، آسمان و هر موجودی در این چرخه به همان اندازه اهمیت دارند. در کل، موضوعاتی چون سرنوشت، تغییر و توازن در زندگی انسان‌ها به تصویر کشیده شده است.
صد دو پیکر در زمین در هر قدم پیدا شود
روز هیجا گر کند شمشیر خود را امتحان
هوش مصنوعی: در هر قدمی که برداشته می‌شود، دو چهره در زمین نمایان می‌گردد. روزی که هیجا به وجود آید، شمشیر خود را آزمایش می‌کند.
زو روی گوی زمین را یک جهان دور افکند
گر زمین ز آهن ز مغناطیسی باشد صولجان
هوش مصنوعی: اگر زمین از آهن درست شده بود و خاصیت مغناطیسی داشت، مانند یک توپ می‌توانست جهانی را دور خودش بچرخاند.
بی‌رضای او که آسیبی نمی‌دارد روا
نیست چون ممکن که تیر آفت آید بر نشان
هوش مصنوعی: بدون رضایت او، هیچ آسیب و خطر قابل قبولی وجود ندارد؛ زیرا ممکن است تیر مصیبت به هدفی برسد.
چون خدنگ ناز خوبان تغافل پیشه است
در زمانش فتنه هر ناوک که دارد در کمان
هوش مصنوعی: زیبایی‌های نازنین گاه خود را غافل می‌زنند، اما در زمان مناسب، هر تیر و مشکلی که در کمان زندگی داریم، به روشنی نمایان می‌شود و به فتنه‌ای تبدیل می‌شود.
خاک ریزد بر سر عدل خود از شرمندگی
گر ز خاک امروز سر بیرون کند نوشیروان
هوش مصنوعی: اگر نوشیروان، که نماد عدالت است، امروز از خاک سر برآورد، خاک به خاطر شرمندگی، بر سر عدالت خود می‌ریزد.
در زمان امر و نهی جاریش نبود محال
رجعت آب معلق گشته سوی ناودان
هوش مصنوعی: در زمانی که فرمان و نهی وجود داشت، غیرممکن بود که آب به عقب برگردد. آب به حالت تعلیق درآمده و به سمت چاه می‌رود.
کاشکی در فرش بودی عرش علوی تا بود
پادشاه این چنین را بارگاهی آن چنان
هوش مصنوعی: ای کاش در دنیای مادی، مانند عرش الهی باشی تا اینکه پادشاهی مانند تو، جایگاهی شایسته و با عظمت داشته باشد.
سهو کردم جای او بالاتر از عرشست و نیست
زان طرف سفلی مکان بندگانش لامکان
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم که جای او را بالاتر از عرش تصور کردم، و از آنجا که بندگانش در جایی که وجود ندارد، قرار دارند، هیچ مکانی برای آنان نیست.
از عروج پاسبان بر بام قصر و منظرش
تارک عرش است منت کش ز پای نردبان
هوش مصنوعی: به بالا رفتن نگهبان بر روی بام قصر نگاه کن؛ منظره‌ای که او می‌بیند مانند سقف آسمان است. پس از او انتظار نداشته باش که انتظار بیفتد.
خوش جهانی خوش زبانی خوش جهانداریست این
کز پی امنیت عالم بماند جاودان
هوش مصنوعی: کسی که در دنیا خوش صحبت و خوش برخورد است، همواره به دنبال حفظ امنیت و آرامش دیگران است و به همین خاطر نامش در طول تاریخ پایدار می‌ماند.
ای دل پرشوق کز تعجیل حال کرده‌ای
کلک چوبین پای را در وادی مدحش روان
هوش مصنوعی: ای دل شاد و اشتیاق‌دار، که به سرعت در حال تغییر و تحولات هستی، قلمی که همچون چوب است به سمت وادی ستایش او روانه شده است.
باش تا خود صور اسرافیل عدلش بردمد
کشتگان ظلم بردارند سر زین خاکدان
هوش مصنوعی: منتظر بمان تا به وقت مناسب، صدا و نداي عدالت برپا شود و کسانی که به ظلم کشته شده‌اند، از این خاک بر خیزند و به حقشان برسند.
باش تا این شوکت سرکوب یک سر بشکند
بیضه‌های سرکشی را در کلاه سرکشان
هوش مصنوعی: بگذار تا این قدرت و شکوه حاکمیت، به یکباره بر تمامی خویشتن‌داری‌ها تسلط یابد و سرکشی‌ها را در هم بشکند.
باش تا زین دولت بیدار برخیزد دگر
دولت طهماسب شاهی را سر از خواب گران
هوش مصنوعی: منتظر بمان تا از این خوش شانسی بیدار شویم، چرا که دیگر بار سلطنت طهماسب شاه هم از خواب عمیق برخیزد.
باش تا ایام گلها بشکفاند زین بهار
واندرین بستان پدید آید بهار بی‌خزان
هوش مصنوعی: بگذار تا فصل گل‌ها آغاز شود و در این باغ بهاری بدون خزان نمایان گردد.
باش تا دوران شجرها بردماند زین چمن
کز بلندی سایه اندازند بر باغ جنان
هوش مصنوعی: بگذار تا زمانی که درختان میوه‌دار به ما سایه دهند، در این باغ باشیم؛ زیرا از بلندی آن‌ها، سایه‌اش بر باغ بهشت خواهد افتاد.
باش تا شاهان برای خونبهای خویشتن
مال از روم آورند و باج از هندوستان
هوش مصنوعی: بگذار شاهان برای جبران خون خود، ثروت و اموال را از روم بیاورند و مالیات را از هندوستان بگیرند.
باش تا بر ظالم اجرای سیاست چون شود
عدل گوید القتال و ظلم گوید الامان
هوش مصنوعی: بگذار تا بر ظالم حکومتی برقرار شود، تا زمانی که عدالت حاکم گردد؛ در این حال، جنگ را «درود» می‌گویند و ظلم را «امنیت».
باش تا بهر وفور جیش و جمعیت رسد
از دیار استمالت کاروان درکاروان
هوش مصنوعی: بیا تا زمانی که فراوانی و جمعیت به ما برسد از سرزمین درخواست، کاروان به کاروان.
باش تا باران ابر در فشان رحمتش
در گوهر گیرد جهان را قیروان تا قیروان
هوش مصنوعی: صبر کن تا باران رحمت خدا بر زمین ببارد و جهان را مانند مروارید درخشان کند، به طوری که از زیبایی و نعمت پر شود.
باش تا ازرفعت قدر و علوشان شوند
نقطه‌های قاف اقبال بلندش فرقدان
هوش مصنوعی: بگذار تا از بزرگی مقام و جایگاه آنان، نشانه‌های خوشبختی و موفقیتشان در آسمان نمایان شود.
باش تا دانا و نادان را کند از هم جدا
موشکافی‌های این مردم شناس نکته‌دان
هوش مصنوعی: بگذار تا افرادی که دانشمند و نادان هستند را از یکدیگر تفکیک کند، بررسی‌های دقیق این مردم‌شناس حکیم.
از شهان معنی و صورت جلوس هفت شاه
بر سریر کامکاری شد در این دولت عنان
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف نشستن هفت پادشاه بر تختی اشاره دارد که نماد موفقیت و قدرت در این حکومت است. به نوعی، این تصویرگر تعادل میان معنای عمیق و جلوه ظاهری است که در زمان قدرت و سلطنت به وجود آمده است.
پادشاه اولین سلطان صفی که آوازه‌اش
با و جود ترک دنیا بر گذشت از آسمان
هوش مصنوعی: پادشاهی که نخستین سلطان صفوی بود، آوازه‌اش حتی با ترک دنیا از آسمان نیز گذشته است.
شاه ثانی شاه حیدر کاو هم از همت نکرد
میل دنیا با وجود قدر ذات و عظم شان
هوش مصنوعی: شاه دوم، یعنی شاه حیدر، از تلاش و انگیزه‌اش برای دنیا غافل نبوده و با وجود مقام و عظمتش، هرگز دنیا را در اولویت قرار نداده است.
شاه ثالث شاه اسمعیل دین پرور که داد
مذهب اثنا عشر را او رواج اندر جهان
هوش مصنوعی: شاه اسماعیل، که سومین شاه محسوب می‌شود، به ترویج و گسترش مذهب اثنی عشری در جهان پرداخت و این دین را رونق بخشید.
شاه رابع پادشاه بحر و بر طهماسب شاه
آن که آمد با زمانش توامان امن و مان
هوش مصنوعی: شاه رابع، که پادشاه دریاها و سرزمین‌هاست، طهماسب شاه است. او با زمانه‌اش، همواره در آسایش و امنیت زندگی کرده است.
شاه خامس شاه اسمعیل ثانی کان چه کرد
قاصر است از شرح آن تاریخ گویان را زبان
هوش مصنوعی: در مورد اقدامات شاه اسماعیل دوم، هرچه بگویند و شرح دهند، بیان کننده تمامی جنبه‌ها و جزئیات کارهای او نخواهد بود.
شاه سادس بعد از آن سلطان محمد پادشاه
کز وراثت بر سریر خسروی شد کامران
هوش مصنوعی: شاه سادس پس از سلطان محمد، که با ارث به تخت سلطنت دست یافت، موفق و سرشار از کامیابی بود.
شاه سابع شاه عباس آفتاب شرق و غرب
انتخاب دوده آدم چراغ دودمان
هوش مصنوعی: شاه عباس، که به عنوان یک پادشاه بزرگ و مهم شناخته می‌شود، نماد درخشانی برای شرق و غرب است. او از نسل آدم، به عنوان یکی از نوادر و نورافشان‌های تاریخ بشریت به شمار می‌آید که بر خانواده و نسل خود تاثیرگذار است.
می‌شد ار سابع به یک گردش چو عباس آشکار
گشت او سابع نه حمزه خسرو جنت مکان
هوش مصنوعی: اگر هفتاد بار هم یکی از آن گردش‌ها را تجربه می‌کرد، همانند عباس (ع) آشکار می‌شد. اما او هفتاد، نه مانند حمزه (ع) است و نه مانند خسرو که در بهشت سکونت دارد.
قصه کوته چون ز صنع صانع لفظ آفرین
سابع و عباس را بود این تناسب در میان
هوش مصنوعی: تاریخچه‌ای کوتاه و مختصر از آفرینش کلمات و ارتباط بین سازنده و ساخته‌هاست. در اینجا به نوعی ارتباط میان صانع و مخلوق، به ویژه دو شخصیت عباس و سابع اشاره شده است. این ارتباط به نوعی از تناسب و هماهنگی دلالت دارد.
در حروف حمزه حرفی نیز در سابع نبود
ز اقتضای حکمت و آثار اسرار نهان
هوش مصنوعی: در حروف حمزه هیچ حرفی در شماره هفتم وجود ندارد؛ این به خاطر حکمت و رازهای پنهانی است که در این موضوع نهفته است.
این شه روی زمین شد و آن شه زیر زمین
قاسم ابن قادر جان ده قدیر جان ستان
هوش مصنوعی: این شه در دنیا زندگی می‌کند و آن شاه دیگر در دنیای زیرین است. قاسم ابن قادر، جان دهنده‌ای است که جان‌ها را می‌ستاند.
از دو شاخ یک درخت ار باغبان برد یکی
شاخ دیگر از فزونی سر کشد بر آسمان
هوش مصنوعی: اگر باغبان یکی از شاخه‌های درخت را بچیند، شاخه‌ی دیگری به دلیل رشد بیشتر، بلندتر و به آسمان خواهد رسید.
عمرد خود افزود از آن بر عمر این نصرت قرین
آن که می‌خواندند خلقش حمزهٔ صاحبقران
هوش مصنوعی: عمر او به خاطر این پیروزی بیشتر از عمر این شخصی شده است که مردم او را حمزهٔ صاحبقران می‌خواندند.
تا به این پیوند از عمر طبیعی بگذرد
وین طبیعت خاص او سازند و این طول زمان
هوش مصنوعی: تا زمانی که پیوندی ایجاد شود، باید زمان زیادی از عمر طبیعی بگذرد و این طبیعت خاص او را شکل دهد و در طول این مدت زمان، تغییراتی ایجاد شود.
کاش انسان طیروش بال و پری هم داشتی
تا گه و بیگه بدی گرد سر او پر زنان
هوش مصنوعی: ای کاش انسان هم مانند پرندگان بال و پر داشت تا هر از گاهی در اطراف او پرواز کند و آزادانه بچرخد.
من که پای ناروانم زین سعادت مانع است
کز تردد ذره‌وش یابم به خورشید اقتران
هوش مصنوعی: من که در راهی نادرست قرار دارم و از رسیدن به خوشبختی باز مانده‌ام، به خاطر این که همچنان در حرکت و تغییرات جزئی هستم، نمی‌توانم به نور و روشنی بزرگی نزدیک شوم.
از پی اقبال سر مد قبلهٔ خود کرده‌ام
از سجود دور آن آستان را کعبه‌سان
هوش مصنوعی: من به دنبال خوشبختی و سرمنزل مقصود خود هستم و در پی آن، به سجده و عبادت می‌پردازم، همان‌طور که کعبه جایگاهی مقدس و مورد توجه است.
بهر انشای ثنایش از خدا دارم امید
عمر نوح و طبع خسرو نظم در طی لسان
هوش مصنوعی: من به خاطر نوشتن زیبایی‌های او از خدا درخواست می‌کنم که عمری طولانی مانند عمر نوح به من دهد و نیز استعداد شاعری و سخنوری مانند خسرو به من عطا کند.
تا بود کز صدهزار اندر بیان آرم یکی
وان گه از رویش برانگیزم هزاران داستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که از درون هزاران داستان می‌توانم یکی را بیان کنم، آن زمان از زیبایی‌اش هزاران داستان را به وجود می‌آورم.
پادشاها گرچه در پای سریر سلطنت
هست در مدحت هزاران شاعر روشن‌روان
هوش مصنوعی: اگرچه پادشاه بر تخت سلطنت نشسته است، اما در ستایش او شعرای زیادی با فکر و اندیشه روشن وجود دارند.
فکر جمعی چون ستوران سواری گرم رو
هم سمین اندر جوارح هم سمین اندر نشان
هوش مصنوعی: اندیشه جمعی مانند اسبی است که به شدت در حال دویدن است و در درون خود، هم نیرویی در وجود دارد و هم نشان‌هایی از این نیرو را به نمایش می‌گذارد.
طبع جمعی چون جمل‌های قطاری راست رو
وز روانی سبعهٔ سیاره را در پی روان
هوش مصنوعی: ذهن جمعی مانند یک قطار است که به طور مستقیم به سمت هدفی حرکت می‌کند و در این مسیر تحت تأثیر نیروی هفت سیاره قرار دارد.
داری اما بنده افتاده از پائی که هست
در رکاب شخص طبعش خسرو سیارگان
هوش مصنوعی: تو دارای فضایل و ارزش‌هایی هستی، اما همچنان به من‌گرایی و خضوع از کسی که بزرگ و با نفوذ است، وابسته‌ای. این فرد، مانند شاهی در میان سیارات می‌درخشد.
دوش شاهان سخن کز طیلسان پر زیب گشت
از عنانش می‌کشد صد منت از برگستوان
هوش مصنوعی: دیروز، شاهان با زبانی زیبا سخن گفتند و این سخنان به قدری دلنشین بود که از شاخساری پر از زیبایی، بسیار تحسین و دلگرمی به بار آورد.
گر درخت نظمش از مشرق برون آید شود
خلق مغرب را پر آب از میوه‌های او دهان
هوش مصنوعی: اگر درخت وجود و نظم از سمت شرق سر بر آورد، مردم مغرب بهره‌مند خواهند شد و دامنشان از میوه‌های او پر خواهد شد.
لیک از بی‌امتیازی‌های گردون تاکنون
بوده است از خلق منت کش برای آب و آن
هوش مصنوعی: اما از نابرابری‌های جهان تا به حال، مردم برای آب و آن (چیزی که اشاره شده) از دیگران تبعیت کرده و درخواست کمک و حمایت کرده‌اند.
دارد امید این زمان کز امتیاز پادشاه
در جهان آثار طبعش بیش ازین بود نهان
هوش مصنوعی: در این زمان، امید دارم که ویژگی‌های پادشاه در دنیا بیشتر از این‌ها نمایان شود و استعداد او به خوبی قابل مشاهده باشد.
گر بود نظمش متین سازند ثبت اندر متون
و ربود حشو از حواشی هم کشندش بر کران
هوش مصنوعی: اگر نظم آن محکم باشد، آن را در متون به ثبت می‌رسانند و اضافات و حواشی را از آن حذف می‌کنند و سپس آن را به قله‌ها می‌برند.
محتشم هرچند میدان سخن را نیست پهن
رخش قدرت بیش ازین در عرصه جرات مران
هوش مصنوعی: محتشم، با وجود اینکه در زمینه سخن گفتن توانایی زیادی ندارد، اما قدرت او فراتر از این است که جراتش را در این میدان محدود کند.
تا به شاهان جهانگیر ایزد از احسان دهد
ملک موروثی و دیگر ملک‌ها در تحت آن
هوش مصنوعی: خداوند از روی لطف و بخشش، سرزمین وراثتی و دیگر سرزمین‌ها را به پادشاهان بزرگ می‌دهد تا بر جهان حکمرانی کنند.
شغل شه فتح ممالک باد لیک اول کند
فتح ملک روم بعد از فتح آذربایجان
هوش مصنوعی: شغل سلطنت این است که کشورها را فتح کند، ولی نخستین کار او باید به تصرف سرزمین روم بعد از تسخیر آذربایجان اختصاص یابد.