شمارهٔ ۱۱ - فی رثاء علی بن الحسین الاکبر علیه السلام
از شاهزاده اکبر ای باد نوبهاری
گویا پیام داری
کز بوی مشک و عنبر هر خطه شد تتاری
هر عرصه لاله زاری
زانطرۀ پر از خون تاری به همره تست
آری به همره تست
لیلی ببین چو مجنون دارد فغان و زاری
هر تار او هزاری
شاخ صنوبر او از خاک و خون دمیده
سر بر فلک کشیده
کز روی نی سر او دارد ز خون نگاری
از زخمهای کاری
سرو قدش لب آب چون نخل طور سوزان
چون آتش فروزان
هرگز مباد شاداب سروی ز جویباری
در هیچ روزگاری
رخساره ای که برتر از مهر خاور آمد
در خون شناور آمد
یاقوت روح پرور از درّ آبداری
سر زد ز هر کناری
آن ماهرو که پروین پروانۀ رخش بود
در خاک و خون بیالود
آئینۀ جهان بین گوئی گزیده آری
آئین خاکساری
از لعل نامی او یا رشک چشمۀ نوش
خاموش باش خاموش
چون خشک کامی او زد یک جهان شراری
در هر سخن گذاری
نوباوۀ نبوت از تشنگی چنان سوخت
کر سوز او جهان سوخت
وز گلشن فتوت افتاد گلعذاری
از باد شعله باری
مرغ خبر برآمد از لاله زار رویش
از شاخسار مویش
کز بانوان برآمد فریاد بی قراری
آشوب سوگواری
در لاله زار عصمت داغش بجان شر زد
کاتش بخشک و تر زد
وز جویبار رحمت موج سرشک جاری
چون سیل کوهساری
لیلی بماتم او خاک سیه بسر کرد
هر دم پسر پسر کرد
چون قمری از غم او عمری به سوگواری
نالان چون مرغ زاری
کای نو نهال امید از بیخ و بن فتادی
در عین نامرادی
گردون بسی بگردید تا شد چه شام تاری
صبح امیدواری
نخلی که پروردیم یک عمر با دو صد ناز
بودم باو سرافراز
آخر بریده دیدم ناورده هیچ باری
جز زهر ناگواری
ای حسرت تو در دل داغ درون مادر
ای غرقه خون مادر
با غصۀ تو مشکل یک روز پایداری
یا صبر و بردباری
ای سرو قد آزاد بنگر اسیری من
یا دستگیری من
گردون نمی دهد یاد خاتون داغداری
در زیر بند خواری
ای یوسف عزیزم گرگ اجل چها کرد
از من ترا جدا کرد
خوناب دیده ریزم چون ابر نوبهاری
تا وقت جانسپاری
ای رشک چشمۀ نور روز سیاه ما بین
حال تباه ما بین
یکدسته زار و رنجور سر گرد هر دیاری
بی آشنا و یاری
گر می روم بخواری امروز از بر تو
زین پس من و سر تو
لیکن تو شهسواری من از پیت به زاری
سرگشته چون غباری
ای شاهباز حشمت شد نیزه آشیانت
جانها فدای جانت
وز بعد مهد عصمت ما را شترسواری
بی محمل و عماری
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از شاهزاده اکبر ای باد نوبهاری
گویا پیام داری
هوش مصنوعی: ای باد نوبهاری، به نظر میرسد که پیامی از شاهزاده اکبر داری.
کز بوی مشک و عنبر هر خطه شد تتاری
هر عرصه لاله زاری
هوش مصنوعی: از عطر مشک و عنبر، فضای هر گوشهای مانند میدانی پر از لاله شده است.
زانطرۀ پر از خون تاری به همره تست
آری به همره تست
هوش مصنوعی: از منظر پر از خون، دشت تیرهای وجود دارد که به تو وابسته است و تو هم با آن در ارتباط هستی.
لیلی ببین چو مجنون دارد فغان و زاری
هر تار او هزاری
هوش مصنوعی: لیلی را ببین که مجنون چگونه از درد و حسرت ناله و زاری میکند، هر رشته مو و تار موی او به تنهایی نشاندهنده هزاران احساس و غم است.
شاخ صنوبر او از خاک و خون دمیده
سر بر فلک کشیده
هوش مصنوعی: شاخ درخت صنوبر او از خاک و خون به وجود آمده و به سمت آسمان بلند شده است.
کز روی نی سر او دارد ز خون نگاری
از زخمهای کاری
هوش مصنوعی: از روی نی، سر او که پر از اثر خون است، نشان از زخمهای عمیق و آسیبهای جدی دارد.
سرو قدش لب آب چون نخل طور سوزان
چون آتش فروزان
هوش مصنوعی: سرو با قد بلنداگویش کنار آب مانند درخت نخل روی کوه طور است و همچون آتش در حال درخشش و شعلهور شدن است.
هرگز مباد شاداب سروی ز جویباری
در هیچ روزگاری
هوش مصنوعی: هرگز نباید انتظار داشت که سرو خوشبرگ و شاداب، از جویباری در هیچ زمان و مکانی بزند.
رخساره ای که برتر از مهر خاور آمد
در خون شناور آمد
هوش مصنوعی: چهرهای که زیباییاش از خورشید صبحگاه فراتر است، در لابهلای خون غوطهور شده است.
یاقوت روح پرور از درّ آبداری
سر زد ز هر کناری
هوش مصنوعی: یک یاقوت روحافزا با درخششی درخشان از هر سو رخ نمایان کرد.
آن ماهرو که پروین پروانۀ رخش بود
در خاک و خون بیالود
هوش مصنوعی: آن نگار خوشچهره که مانند ستارهای تابناک در دل شب میدرخشد، حالا در میان خاک و خون افتاده است.
آئینۀ جهان بین گوئی گزیده آری
آئین خاکساری
هوش مصنوعی: گویا تو به خوبی میتوانی حقیقتها را ببینی و درک کنی، و در این میان، تو انتخاب کردهای که متواضع و فروتن باشی.
از لعل نامی او یا رشک چشمۀ نوش
خاموش باش خاموش
هوش مصنوعی: از زیبایی و شهرت او باید با سکوت یاد کرد و به حسادت به نعمتهای او دامن نزد.
چون خشک کامی او زد یک جهان شراری
در هر سخن گذاری
هوش مصنوعی: وقتی که او با خشکی و کم رویی صحبت کرد، در هر کلامش شعلهای از احساس و هیجان نهفته بود.
نوباوۀ نبوت از تشنگی چنان سوخت
کر سوز او جهان سوخت
هوش مصنوعی: نوجوانی که به پیامبری برانگیخته شده بود، از تشنگی به شدت رنج میبرد و حرارت او باعث سوزش و خرابی جهان شده بود.
وز گلشن فتوت افتاد گلعذاری
از باد شعله باری
هوش مصنوعی: از باغ دوستی، گلی شکفته شد که در اثر باد، شعلهای روشن ایجاد کرد.
مرغ خبر برآمد از لاله زار رویش
از شاخسار مویش
هوش مصنوعی: پرندهای از لالهزار پیامی آورد و زیباییاش مانند موهایی که از شاخهها آویزان است، دلانگیز و دلنشین بود.
کز بانوان برآمد فریاد بی قراری
آشوب سوگواری
هوش مصنوعی: از میان بانوان صدای ناله و فریاد بلند شده است، صدایی پر از بیقراری و سوگواری.
در لاله زار عصمت داغش بجان شر زد
کاتش بخشک و تر زد
هوش مصنوعی: در باغی که پر از لالههای پاک و معصوم است، عشقش مثل یک جراحت به دل من کشیده شده و آتش آن عشق، هم خشک و هم تر شده است.
وز جویبار رحمت موج سرشک جاری
چون سیل کوهساری
هوش مصنوعی: از جویبار رحمت، اشکی مانند سیل کوهستان به راه افتاده است.
لیلی بماتم او خاک سیه بسر کرد
هر دم پسر پسر کرد
هوش مصنوعی: لیلی به خاطر غم و اندوه او، هر لحظه با سر پوشیده از خاک سیاه زندگی میکند. پسر او نیز بر این وضعیت دلتنگ و در غمزده است.
چون قمری از غم او عمری به سوگواری
نالان چون مرغ زاری
هوش مصنوعی: چون پرندهای غمزده به خاطر غم او، روزها و شبها را در عزا و نوحهخوانی سپری میکنم.
کای نو نهال امید از بیخ و بن فتادی
در عین نامرادی
هوش مصنوعی: ای جوانه تازه امید، تو از ریشه و اساس خود افتادی و در زمانی که به نظر میرسد هیچ امیدی نیست.
گردون بسی بگردید تا شد چه شام تاری
صبح امیدواری
هوش مصنوعی: زمان طولانی و سختیها به دور خود چرخیدند تا اینکه شب تاریک به صبح روشنی و امید تبدیل شد.
نخلی که پروردیم یک عمر با دو صد ناز
بودم باو سرافراز
هوش مصنوعی: نخی که یک عمر با محبت و care از آن مراقبت کردم، اکنون به شکوفایی و عظمت رسیده است.
آخر بریده دیدم ناورده هیچ باری
جز زهر ناگواری
هوش مصنوعی: در انتها، تنها چیزی که دیدم، بار سنگینی بود که جز درد و تلخی به همراه نداشت.
ای حسرت تو در دل داغ درون مادر
ای غرقه خون مادر
هوش مصنوعی: ای حسرت تو در دل، درد و داغی است که مادر در درون خود احساس میکند، ای که در خونی غوطهور هستی که مربوط به مادر است.
با غصۀ تو مشکل یک روز پایداری
یا صبر و بردباری
هوش مصنوعی: غصهای که من بخاطر تو دارم، به من این توانایی را میدهد که یک روز در برابر سختیها و مشکلات ایستادگی کنم یا صبر کنم.
ای سرو قد آزاد بنگر اسیری من
یا دستگیری من
هوش مصنوعی: ای سرو قد بلند و آزاد، به وضعیت من نگاه کن که چقدر اسیر شدهام و آیا میتوانی کمکی به من کنی؟
گردون نمی دهد یاد خاتون داغداری
در زیر بند خواری
هوش مصنوعی: دنیا هیچ توجهی به زنی که در غم و اندوه ناشی از فقدان عزیزش به سر میبرد، ندارد و او را در زیر بار مشکلات و رنجهایش تنها میگذارد.
ای یوسف عزیزم گرگ اجل چها کرد
از من ترا جدا کرد
هوش مصنوعی: ای عزیزم یوسف، مرگ چه کارها که با من نکرد و تو را از من جدا کرد.
خوناب دیده ریزم چون ابر نوبهاری
تا وقت جانسپاری
هوش مصنوعی: چشمانم مانند ابر بهاری اشک میریزند و این کار را تا زمانی که جانم را تسلیم کنم ادامه میدهم.
ای رشک چشمۀ نور روز سیاه ما بین
حال تباه ما بین
هوش مصنوعی: ای چشمۀ روشنی که در روز تاریکی ما را حسرتی عمیق میزنی، در حالی که حال ما خراب و درهم است.
یکدسته زار و رنجور سر گرد هر دیاری
بی آشنا و یاری
هوش مصنوعی: گروهی ناتوان و رنجیده در گوشهای از جهان، بدون آشنا و همراهی در سختی و تنهایی به سر میبرند.
گر می روم بخواری امروز از بر تو
زین پس من و سر تو
هوش مصنوعی: اگر امروز به خاطر نیازمندی از کنار تو میروم، از این پس من و سرنوشت تو از هم جدا خواهیم بود.
لیکن تو شهسواری من از پیت به زاری
سرگشته چون غباری
هوش مصنوعی: اما تو، ای شهسوار، از زخم دل من به حال پریشان و سرگشتهای، همچون غباری پراکنده.
ای شاهباز حشمت شد نیزه آشیانت
جانها فدای جانت
هوش مصنوعی: ای پرنده بزرگ و با شکوه، درخشندگی تو شبیه نیزهای است که منزلگاه تو را میسازد. جانها برای حفاظت از تو فدای جانت میشوند.
وز بعد مهد عصمت ما را شترسواری
بی محمل و عماری
هوش مصنوعی: بعد از دوران پاکی و معصومیت ما، اکنون به وضعیتی رسیدیم که سوار بر شتر بیمحمل و بدون دلیلی مستاق میزنیم.