شمارهٔ ۱ - فی مدح الامام ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام
صبا ز لطف چو عنقا برو به قلهٔ قاف
که آشیانۀ قدس است و شرفۀ اشراف
چو خضر در ظلمات غیوب زن قدمی
که کوی عین حیات است و منبع الطاف
به طوف کعبهٔ روحانیان به بند احرام
که مستجار نفوس است و للعقول مطاف
به طرف قبلهٔ اهل قبول کن اقبال
بگیر کام ز تقبیل خاک آن اطراف
بزن به قائمهٔ عرش معدلت دستی
بگو که ای ز تو بر پا قواعد انصاف
به درد خویش چرا درد من دوا نکنی
به محفلی که بنوشند عارفان می صاف
به جام ما هم خون ریختند جای مدام
نصیب ما همه جور و جفا شد از اجلاف
منم گرفته به کف نقد جان، تویی نقاد
منم اسیر صروف زمان، تویی صراف
شها؛ به مصر حقیقت، تو یوسف حسنی
من و بضاعت مزجاه و این کلافۀ لاف
رخ مبین تو، آئینۀ تجلی ذات
مه جبین تو نور معالی اوصاف
تو معنی قلمی، لوح عشق را رقمی
تو فالق عدمی، آن وجود غیبشکاف
تو عین فاتحه ای بلکه سر بسمله ای
تو باء و نقطهٔ بایی و ربط نونی و کاف
اساس ملک سعادت به ذات تو منسوب
وجود غیب و شهادت به حضرت تو مضاف
طفیل بود تو فیض وجود نامحدود
جهانیان همه بر خوان نعمتت اضیاف
برند فیض تو لاهوتیان به حد کمال
خورند رزق تو ناسوتیان به قدر کفاف
علوم مصطفوی را لسان تو تبیان
معارف علوی را بیان تو کشاف
لب شکرشکنت روحبخش گاه سخن
حسام سرفکنت دلشکاف گاه مصاف
محیط بحر مکارم ز شعبۀ هاشم
مدار و فخر اکارم ز آل عبد مناف
ابو محمد امام دوم به استحقاق
یگانه وارث جد و پدر به استخلاف
تو را قلمرو حلم و رضا به زیر قلم
به لوح نفس تو نقش صیانت است و عفاف
سپهر و مهر دو فرمانبرند در شب و روز
یکی غلام مرصعنشان یکی زرباف
ز کهکشان سپهر و خط شعاعی مهر
سپهر غاشیهکش، مهر خاوری سیاف
غبار خاک درت نوربخش مردم چشم
نسیم رهگذرت رشک مشک نافۀ ناف
در تو قبلۀ حاجات و کعبۀ محتاج
ملاذ عالمیان در جوانب و اکناف
یکی به طی مراحل برای استظهار
یکی به عرض مشاکل برای استکشاف
به سوی روی تو چشم امید دشمن و دوست
به گرد کوی تو اهل وفاق و اهل خلاف
بر آستان ملک پاسبانت از دل و جان
ملوک را سر ذلت بدون استنکاف
نه نعت شأن رفیع تو کار هر منطیق
نه وصف قدر منیع تو حد هر دو صاف
شهود ذات نباشد نصیب هر عارف
نه آفتاب حقیقت مجال هر خشاف
نه در شریعت عقل است بی ادب معذور
نه در طریقت عشق است از مدیحه معاف
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبا ز لطف چو عنقا برو به قلهٔ قاف
که آشیانۀ قدس است و شرفۀ اشراف
هوش مصنوعی: وزش نسیم ملایم از سمت قاف به سوی جایی که درختان و آشیانههای پاک وجود دارد، نشاندهنده مقام و منزلت بالای آن مکان است. اینجا به نوعی به برتری و عظمت آن محل اشاره شده است.
چو خضر در ظلمات غیوب زن قدمی
که کوی عین حیات است و منبع الطاف
هوش مصنوعی: ای کاش مانند خضر در تاریکیهای ناشناخته قدم بگذارم، چون راهی به سوی جایی که زندگی واقعی و منبع نعمتها در آنجا است، وجود دارد.
به طوف کعبهٔ روحانیان به بند احرام
که مستجار نفوس است و للعقول مطاف
هوش مصنوعی: بهشت روحانیان مانند کعبهای است که دلها و جانها به آن پناه میبرند و اندیشهها به دور آن میچرخند.
به طرف قبلهٔ اهل قبول کن اقبال
بگیر کام ز تقبیل خاک آن اطراف
هوش مصنوعی: به سوی قبله کسانی که آماده و پذیرای حق هستند برو و از بوسیدن خاک آن مناطق بهرهمند شو.
بزن به قائمهٔ عرش معدلت دستی
بگو که ای ز تو بر پا قواعد انصاف
هوش مصنوعی: به پاهایی که بر شالودهی عرش استوارند، بگو که تو برای برپایی اصول انصاف و عدالت آمدهای.
به درد خویش چرا درد من دوا نکنی
به محفلی که بنوشند عارفان می صاف
هوش مصنوعی: چرا به فکری برای درد من نیستی در جایی که عارفان مشغول наслаж کردن از شراب پاک هستند؟
به جام ما هم خون ریختند جای مدام
نصیب ما همه جور و جفا شد از اجلاف
هوش مصنوعی: آنها به من آسیب و رنج زیادی وارد کردند و در عوض من فقط ندیده و نادیده گرفتن و ناملایمات را تجربه کردم.
منم گرفته به کف نقد جان، تویی نقاد
منم اسیر صروف زمان، تویی صراف
هوش مصنوعی: من جانم را در دست دارم و در تلاش برای درک آن هستم، تو در مقام منتقد به من نگاهی میکنی. من در چنگال زمان گرفتار شدهام و تو به عنوان متخصص در این زمینه، به من کمک میکنی.
شها؛ به مصر حقیقت، تو یوسف حسنی
من و بضاعت مزجاه و این کلافۀ لاف
هوش مصنوعی: ای نور درخشان، تو در مصر حقیقت به معنای یوسفِ زیبای من هستی، و من به نوعی دچار محدودیتها و نیازهایی هستم که شاید به نظر بیاید فقط لاف و گزاف باشد.
رخ مبین تو، آئینۀ تجلی ذات
مه جبین تو نور معالی اوصاف
هوش مصنوعی: چهره تو نشانگر زیبایی و روشنی است که تجلی صفات عالیه تو را نمایان میسازد.
تو معنی قلمی، لوح عشق را رقمی
تو فالق عدمی، آن وجود غیبشکاف
هوش مصنوعی: تو نماد و معنای نوشتاری هستی، که عشق را بهصورت زیبا و جالب بیان میکنی. تو مانند یک جادوگر یا ایجادکننده، دنیای نامرئی را به وجود میآوری.
تو عین فاتحه ای بلکه سر بسمله ای
تو باء و نقطهٔ بایی و ربط نونی و کاف
هوش مصنوعی: تو مانند فاتحه هستی اما در حقیقت خودت یک بسم الله هستی. تو حرف باء و نقطهٔ آن هستی و همچنین ربط نون و حرف کاف.
اساس ملک سعادت به ذات تو منسوب
وجود غیب و شهادت به حضرت تو مضاف
هوش مصنوعی: بنیان خوشبختی و حاکمیت به وجود تو وابسته است و وجود تو در عالم غیب و عالم شهادت به عنوان منبعی بزرگ شناخته میشود.
طفیل بود تو فیض وجود نامحدود
جهانیان همه بر خوان نعمتت اضیاف
هوش مصنوعی: وجود تو مانند فیضی بینهایت است که همه جهانیان از نعمتها و برکتهای آن بهرهمند میشوند و به نوعی، مهمانان سفرهی رحمتت هستند.
برند فیض تو لاهوتیان به حد کمال
خورند رزق تو ناسوتیان به قدر کفاف
هوش مصنوعی: افراد معنوی و آسمانی از نعمتهای تو به حد کمال بهرهمند میشوند، در حالی که مردم دنیوی تنها به اندازه نیاز خود از آن بهره میبرند.
علوم مصطفوی را لسان تو تبیان
معارف علوی را بیان تو کشاف
هوش مصنوعی: علم و دانش پیامبر را زبان تو به خوبی توضیح میدهد و معارف امام علی را بیان تو روشن میکند.
لب شکرشکنت روحبخش گاه سخن
حسام سرفکنت دلشکاف گاه مصاف
هوش مصنوعی: لبهای شیرینی که تو به لب میآوری، جانانگیز است. زمانی که با سخنان خود همچون شمشیری تند، دلها را میشکافی، این شکافها به هنگام نبرد با مشکلات و چالشها نمایان میشود.
محیط بحر مکارم ز شعبۀ هاشم
مدار و فخر اکارم ز آل عبد مناف
هوش مصنوعی: به دور از ساحل دریاهای فضایل و برتریها نباش و افتخار من را به خاندان عبد مناف نسبت بده.
ابو محمد امام دوم به استحقاق
یگانه وارث جد و پدر به استخلاف
هوش مصنوعی: ابو محمد، امام دوم، به حق و شایستگی تنها وارث جد و پدرش به عنوان جانشین شناخته میشود.
تو را قلمرو حلم و رضا به زیر قلم
به لوح نفس تو نقش صیانت است و عفاف
هوش مصنوعی: حلم و رضایت تو به عنوان اوج شخصیتت در نظر گرفته میشود و در حقیقت، ویژگیهای تو به مانند خلوص و پاکی در دل و جانت نقش بسته شدهاند.
سپهر و مهر دو فرمانبرند در شب و روز
یکی غلام مرصعنشان یکی زرباف
هوش مصنوعی: آسمان و خورشید در شب و روز به یکدیگر خدمت میکنند. یکی از آنها مانند یک خدمتکار با زیورهای زیبا است و دیگری مانند یک بافنده با دستبافهای زرین.
ز کهکشان سپهر و خط شعاعی مهر
سپهر غاشیهکش، مهر خاوری سیاف
هوش مصنوعی: از کهکشان آسمان و خطوط نورانی آن، آسمان را پوشانده است، و خورشید صبحگاهی با قدرت خود میتابد.
غبار خاک درت نوربخش مردم چشم
نسیم رهگذرت رشک مشک نافۀ ناف
هوش مصنوعی: غبار خاک پای تو روشنایی بخش مردم است، و نسیم عبور تو باعث حسادت مشک در میان ناف میشود.
در تو قبلۀ حاجات و کعبۀ محتاج
ملاذ عالمیان در جوانب و اکناف
هوش مصنوعی: در تو، مرکز خواستهها و محل نیازمندیهای مردم در تمامی جهات و اطراف قرار دارد.
یکی به طی مراحل برای استظهار
یکی به عرض مشاکل برای استکشاف
هوش مصنوعی: یک نفر برای درک بهتر مراحل را طی میکند و فرد دیگری برای کشف مشکلات به بررسی میپردازد.
به سوی روی تو چشم امید دشمن و دوست
به گرد کوی تو اهل وفاق و اهل خلاف
هوش مصنوعی: به سوی چهره تو، همه نگاهها چه از سوی دشمنان و چه از سوی دوستان پر از امید است. خیابان تو جایگاه کسانی است که در صلح و دوستی به سر میبرند و نیز محل اختلاف و نزاع.
بر آستان ملک پاسبانت از دل و جان
ملوک را سر ذلت بدون استنکاف
هوش مصنوعی: در آستانهٔ دربار تو با تمام وجود و بیهیچ ابایی، به بزرگی و مقام ملوک احترام میگذارم.
نه نعت شأن رفیع تو کار هر منطیق
نه وصف قدر منیع تو حد هر دو صاف
هوش مصنوعی: نه توصیف مقام بلند تو کار هر سخنوری است، و نه توصیف ویژگیهای والا تو، اندازهاش برای هر دو محدود است.
شهود ذات نباشد نصیب هر عارف
نه آفتاب حقیقت مجال هر خشاف
هوش مصنوعی: هر عارفی به راحتی نمیتواند به شناخت عمیق حقیقت برسد، همانطور که همه نمیتوانند زیر نور آفتاب زندگی کنند و از آن بهرهمند شوند.
نه در شریعت عقل است بی ادب معذور
نه در طریقت عشق است از مدیحه معاف
هوش مصنوعی: در این جهان، عقل و تربیت، هر کدام به نوبه خود شرایط خاصی دارند. در راه عقل، بی ادبی قابل توجیح نیست و در مسیر عشق، شخص میتواند از ستایش و مدح معاف باشد.

غروی اصفهانی