شمارهٔ ۶ - فی الاستغاثه بالحجه عجل الله تعالی فرجه
آمد بهار و بی گل رویت بهار نیست
باد صبا مباد چه پیغام یار نیست
بی روی گلعذار مخوانم بلاله زار
بی گل نوای بلبل و شور هزار نیست
بی سر و قدّ یار چه حاجت بجویبار
ما را سرشک دیده کم از جویبار نیست
بی چین زلف دوست نه هر حلقه ای نکوست
تاری ز طره اش به ختا و تتار نیست
بزمی که نیست شاهد من شمع انجمن
گر گلشن بهشت بود سازگار نیست
گمنام دهر گردد و ویران شود به قهر
شهری که شاه عشق در او شهریار نیست
ای سرو معتدل که به میزان عدل و داد
سروی به اعتدال تو در روزگار نیست
ای نخل طور نور که در عرصۀ ظهور
جز شعلۀ رخ تو نمایان زنار نیست
مصباح بزم انس بمشکوه قرب قدس
حقا که جز تجلی حسن نگار نیست
ای قبلۀ عقول که اهل قبول را
جز کعبۀ تو ملتزم و مستجار نیست
امروز در قلمرو توحید سکه زن
غیر از تو ای شهنشه والا تبار نیست
در نشئۀ تجرد و اقلیم کن فکان
جز عنصر لطیف تو فرمانگذار نیست
جز نام دلربای تو از شرق تا بغرب
زینت فزای دفتر لیل و نهار نیست
در صفحۀ صحیفۀ هستی به راستی
جز خط و خال حسن ترا اعتبار نیست
وندر محیط دائرۀ علم و معرفت
جز نقطۀ بسیط دهانت مدار نیست
با یکه تاز عزم تو زانو دو ته کند
این توسن سپهر که هیچش قرار نیست
ای صبح روشن از افق معدلت در آی
ما را زیاده طاقت این شام تار نیست
ما را ز قلزم فتن آخرالزمان
جز ساحل عنایت و لطفت کنار نیست
در کام دوستان تو ای خضر رهنما
آب حیات جز ز لبت خوشگوار نیست
ای طاق ابروی تو مرا قبلۀ نیاز
از یک اشاره ای که مشیر و مشار نیست
غیر از طواف کوی تو ای کعبه مراد
هیچ آرزو در این دل امیدوار نیست
غیر از حدیث عشق تو ای لیلی قدم
مجنون حسن روی ترا کار و بار نیست
شور شراب لم یزلی در سر است و بس
جز مست بادۀ ازلی هوشیار نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد بهار و بی گل رویت بهار نیست
باد صبا مباد چه پیغام یار نیست
هوش مصنوعی: بهار آمده، اما چون تو را در کنار ندارم، بهار حقیقی نیست. باد صبا هم نبیند که پیغام یار را به من نیاورد.
بی روی گلعذار مخوانم بلاله زار
بی گل نوای بلبل و شور هزار نیست
هوش مصنوعی: بدون چهرهی زیبا نمیتوانم گلابی یاد کنم، چرا که بدون گل، نغمهی بلبل و شادی هزاران وجود ندارد.
بی سر و قدّ یار چه حاجت بجویبار
ما را سرشک دیده کم از جویبار نیست
هوش مصنوعی: اگر یار ما بیسر و قد باشد، چه نیازی به جستجوی او هست؟ اشکهای ما از جویبار کمتر نیست.
بی چین زلف دوست نه هر حلقه ای نکوست
تاری ز طره اش به ختا و تتار نیست
هوش مصنوعی: زلف دوست، تنها زلف زیبا و خوش رنگ نیست و هر حلقهای از آن نیکو نیست. رشتهای که از توده موی او میافتد، به زیبایی و دلپذیری آن زلفها در ختا و تتاری نمیرسد.
بزمی که نیست شاهد من شمع انجمن
گر گلشن بهشت بود سازگار نیست
هوش مصنوعی: در جمعی که شاهدی برای من نیست، حتی اگر بهشت به شکل گلستان باشد، باز هم آن فضا برای من مناسب نیست.
گمنام دهر گردد و ویران شود به قهر
شهری که شاه عشق در او شهریار نیست
هوش مصنوعی: زمانی که در شهری که عشق و محبت در آن حاکم نیست، فرمانروایی وجود نداشته باشد، آن شهر به فراموشی سپرده میشود و به نابودی میرسد.
ای سرو معتدل که به میزان عدل و داد
سروی به اعتدال تو در روزگار نیست
هوش مصنوعی: ای سرو دلربا، که به خاطر انصاف و توازن خود، در این دنیا هیچ درختی به قامت و زیبایی تو نمیرسد.
ای نخل طور نور که در عرصۀ ظهور
جز شعلۀ رخ تو نمایان زنار نیست
هوش مصنوعی: ای درخت بلند طور نور که در زمان ظهور، جز درخشش چهرهات چیزی دیگر دیده نمیشود.
مصباح بزم انس بمشکوه قرب قدس
حقا که جز تجلی حسن نگار نیست
هوش مصنوعی: چراغ محفل انس در واقع روشنایی روحانیت و نزدیکی به مقام قدس الهی است و حقیقتاً جز جلوه زیبای معشوق چیزی نمیباشد.
ای قبلۀ عقول که اهل قبول را
جز کعبۀ تو ملتزم و مستجار نیست
هوش مصنوعی: ای محور و هدف اندیشهها، تنها پناهگاهی که اهل ایمان به آن پناه میآورند، کعبهی توست.
امروز در قلمرو توحید سکه زن
غیر از تو ای شهنشه والا تبار نیست
هوش مصنوعی: امروز در دنیای وحدت و یکتایی، هیچکس جز تو، ای پادشاه بلندمرتبه، قدرت و توانایی ایجاد سکه را ندارد.
در نشئۀ تجرد و اقلیم کن فکان
جز عنصر لطیف تو فرمانگذار نیست
هوش مصنوعی: در دنیای مجرد و بالاتر از ماده، هیچچیز جز عنصر نازک و لطیف تو حاکم و تسلط ندارد.
جز نام دلربای تو از شرق تا بغرب
زینت فزای دفتر لیل و نهار نیست
هوش مصنوعی: به جز نام زیبای تو که از شرق تا غرب در دلهای مردم جا دارد، هیچ چیزی نمیتواند بر زیبایی روزها و شبها افزوده شود.
در صفحۀ صحیفۀ هستی به راستی
جز خط و خال حسن ترا اعتبار نیست
هوش مصنوعی: در واقع، در زندگی و در جهان ما هیچ چیز به جز زیبایی و جذابیت تو ارزش و اهمیت ندارد.
وندر محیط دائرۀ علم و معرفت
جز نقطۀ بسیط دهانت مدار نیست
هوش مصنوعی: در دایره علم و معرفت، تنها نقطهای که ارزش دارد، دهن توست.
با یکه تاز عزم تو زانو دو ته کند
این توسن سپهر که هیچش قرار نیست
هوش مصنوعی: با اراده و عزم راسخ تو، این اسب آبی آسمان که هیچگاه آرام نمیماند، زانو خواهد زد.
ای صبح روشن از افق معدلت در آی
ما را زیاده طاقت این شام تار نیست
هوش مصنوعی: ای صبح روشن، از افق عدالت خود به ما نظر کن، زیرا دیگر طاقت تحمل این شب تیره را نداریم.
ما را ز قلزم فتن آخرالزمان
جز ساحل عنایت و لطفت کنار نیست
هوش مصنوعی: ما در این دریا پر آشوب و فتنههای آخرالزمان تنها به سواحل محبت و توجه تو امید داریم.
در کام دوستان تو ای خضر رهنما
آب حیات جز ز لبت خوشگوار نیست
هوش مصنوعی: ای خضر رهنما، در دل دوستان تو، آب حیات تنها از لبهای تو خوشمزه و دلپذیر است.
ای طاق ابروی تو مرا قبلۀ نیاز
از یک اشاره ای که مشیر و مشار نیست
هوش مصنوعی: ای ابروی قوسدار تو، من به تو نیاز دارم و تو همچون قبلهای هستی برای من. فقط به یک اشاره نیاز دارم، بدون آنکه خطایی در کار باشد.
غیر از طواف کوی تو ای کعبه مراد
هیچ آرزو در این دل امیدوار نیست
هوش مصنوعی: جز دور زدن دور خانهات، ای کعبه آرزوها، هیچ خواستهای در دل امیدوارم وجود ندارد.
غیر از حدیث عشق تو ای لیلی قدم
مجنون حسن روی ترا کار و بار نیست
هوش مصنوعی: جز عشق تو، ای لیلی، چیزی دیگر برای مجنون اهمیت ندارد و به کارش میآید. جمال تو و زیباییات تنها چیزی است که برای او ارزشمند است.
شور شراب لم یزلی در سر است و بس
جز مست بادۀ ازلی هوشیار نیست
هوش مصنوعی: فقط شور و شوقی که از شراب ابدی در دل دارم وجود دارد و هیچکس جز کسی که از این بادهی ابدی مست شده، هوشیار نیست.