شمارهٔ ۱ - فی میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام
گوهری را از صدف آورده طبعم در کنار
یا که از خاک نجف تابنده دری آبدار
برد تا حد عدم تا قاب قوسین وجود
رفرف طبع مرا، یک غمزه ز اندلدل سوار
شاهد بزم ولایت شاه اقلیم وجود
شمع ایوان هدایت نیر گیتی مدار
صورت زیبای او یا طلعت «الله نور»
معنی والای او یا سر «لم تمسه نار»
خط دلجویش طراز مصحف کون و مکان
خال هندویش مدار گردش لیل و نهار
پرتوی از نور رویش طور سینای کلیم
بندۀ درگاه کویش صد سلیمان اقتدار
مشرق صبح ازل خورشید عشق لم یزل
چرخ تا شام ابد در زیر حکمش برقرار
در برش پیر خرد چون کودکی دانشپژوه
بر درش عقل مجرد همچو پیری خاکسار
شاهباز اوج او ادنی به هنگام عروج
یکهتاز عرصهٔ ایجاد گاه گیر و دار
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
باز جان میپرورد ساز پیام آشنا
یا که از طور غرب میآید آواز «أنا»
میدمد صبح ازل از کوی عشق لم یزل
یا فروزان شمع روی شاهد بزم «دنیٰ»
جلوۀ شمع طریقت چشمها را خیره کرد
یا سنا برق حقیقت میزند کوس فنا
کعبه را تاج شرف تا اوج «أرادنی» رسید
یافت چون از مولد میمون او اقصی المنیٰ
قبلۀ اهل یقین شد خطۀ بیت الحرام
روضۀ خلد برین شد ساحت خیف و منا
بیت معمور ار شود و بر آن از این حسرت رواست
یا بیفتد گنبد دوار من أعلی البناء
از پی تعظیم خم شد گوییا پشت فلک
فرش را عرش معلی گفت تبریک وهنا
با ولید البیت! غوغای نصاریٰ در مسیح
گرچه میزیبد ترا، لکن تعالی ربنا
مفتقر گر میکند با یک زبان مدحتگری
میکند روح الامین با صد نوا مدح و ثنا
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
کعبه چو نگوی سبق از سینۀ سینا گرفت
پایه برتر از فراز گنبد مینا گرفت
خانه، بی سالار و صاحب بود تا میلاد شاه
سر به کیوان ز درچه رب البیت در وی جا گرفت
تا ز برج کعبه خورشید حقیقت جلوه کرد
چرخ چارم سوخت از حسرت دل از دنیا گرفت
کعبه شد تا با مقام لی مع اللهی قرین
از شرافت همسری تا بزم او ادنی گرفت
خاک بطحا زین عنایت آنچنان شد سر بلند
رونق عز و شرف از مسجد اقصی گرفت
کعبه شد تا مرکز طاوس گلزار ازل
تا ابد زاغ و زغن یکسر ره صحرا گرفت
خیر مقدم ای همایون طاله برج شرف
ملک هستی زیب و فر زان طلعت غرا گرفت
نغمهٔ دستان نباشد درخور این داستان
شور جبریل امین در عالم بالا گرفت
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
گوهری شد از درون کعبه بیرون از صدف
کرد بیت الله را با آن شرف بیت الشرف
گوهری سنگینبها رخشان شد از بیت الحرم
کز ثریا تا ثری را کرد کمتر از خزف
کعبه شد از مقدم اوقاف عنقاء قدم
شاهبازان طریقت در کنارش صف به صف
سینۀ سینا مگر از هیبتش شد چاک چاک
یا شنید از رأفتش موسی ندای «لاتخف»
ز اشتیاقش یوسف صدیق در زندان غم
وز فراقش پیر کنعان نغمۀ ساز را أسف
خلعت خلت شد ارزانی بر اندام خلیل
کرد بنیاد حرم چون بهر آن نعم الخلف
کعبه را شد همسری با تربت خاک غری
مبدأ اندر کعبه بود و منتهی اندر نجف
آسمان زد کوس شاهی در محیط کن فکان
زهره، ساز نغمۀ تبریک زد بی چنگ و دف
هر دو گیتی را بشادی کرد فردوس برین
نغمۀ روح الامین، با یک جهان شوق و شعف
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
آفتاب عالم لاهوت از برج قدم
کرد گیتی را چه صبح روشن از سر تا قدم
کعبه شد مشکات مصباح جمال لم یزل
بیت، رب البیت را گردید مجلای اتم
کوکب دری دری بگشود از فیض وجود
کز فروغش نیست جز نام دروغی از عدم
کلک قدرت در درون کعبه نقشی را نگاشت
پایهاش را برد برتر از سر لوح و قلم
کعبه گویی کنز محفی بود گوهرزای شد
زین شرافت تا ابد گردید در عالم علم
مکه شد ام القری از مقدم ام الکتاب
قبۀ عرش برین زد بوسه بر خاک حرم
شاه اقلیم «سلونی» تا قدم در کعبه زد
قبلۀ حاجات گشت و مستجار و ملتزم
از مروت داد عنوانی، صفا و مروه را
وز فتوت آبرویی یافت زمزم نیز هم
منطق تقریر میگوید: لقد کل اللسان
خامهٔ تحریر مینالد: لقد جف الغلم
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
گلشن خلد برین شد عرصه بیت الحرام
تا خرامان گشت دروی تازه سر وی خوشخرام
نونهالی معتدل از بوستان «فاستقم»
شاخۀ طوبی بری از روضۀ دار السلام
قامتی در استقامت چون صراط مستقیم
سرو آزادی بقامت همچو میزانی تمام
قد و بالای دلآرایش به غایت دلستان
عالم از حسن نظامش در کمال انتظام
شمع بزم کبریایی گاه قد افراختن
نخلۀ طور تجلای الهی در کلام
نقطه بائیه بود و در تجلی شد الف
مصحف کونین را داد افتتاح و اختتام
تا قیامت وصف آن قامت نگنجد در بیان
لیک میدانم قیامت میکند از وی قیام
زان میان حاشا اگر آرم حدیثی در میان
سر خاص الخاص کی باشد روا در بزم عام؟
وصف آن بالا نباید کار هر بی پا و سر
من کجا و مدحت آن سرور والا مقام؟
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
تا درخشان شد درون کعبه زان وجه حسن
ثم وجه الله روشن شد، برون شد شک و ظن
چون که بودش خلوت غیب الغیوبی جایگاه
دید بیت الله را نیکو مثالی در وطن
کعبه شد طور حقیقت سینۀ سینا شکافت
پور عمران کو که تا باز آیدش آواز «لن»؟
در محیط کعبه چندان موج زد دریای عشق
کز نهیبش گشت نه فلک فلک لشکرشکن
سر وحدت از جبینش آنچنان شد آشکار
کز در و دیوار بیت الله فراری شد و تن
نقش باطل چیست با آن صورت یزدان نما؟
با وجود اسم اعظم کی بماند اهرمن؟
تا علم زد بر فراز کعبه شاه ملک عشق
عالم توحید را یکباره روح آمد به تن
شهریار لافتیٰ تازد قدم در آن سرا
حسن ایام جوانی یافت این دهر (دیر) کهن
تیشه بر سر کوفت از ناقابلی فرهادوار
مفتقر، هرچند میگوید به شیرینی سخن
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
کعبه تا نقطۀ بائیه را در بر گرفت
در جهان گوی سبق از چار دفتر بر گرفت
در محیط کعبه شد تا نقطۀ وحدت مدار
عالم ایجاد را آن نقطه سرتاسر گرفت
نامۀ هستی شد از طغرای نامش نامور
طلعتی زیبا از آن دیباچۀ دفتر گرفت
تا که زیر پای او را از دل و جان بوسه داد
آنچه را در وهم ناید کعبه بالاتر گرفت
از قدوم روح قدسی از شعف پرواز کرد
شاهباز سد ره را در زیر بال و پر گرفت
شد حرم دار الامان در رقص آمد آسمان
تا که شعری بوسه بر خاک ره مشعر گرفت
چشمۀ خاور فروغی دید از آن مه جبین
نارطور از شعلۀ نور جمالش در گرفت
عقل فعال از دبستان کمالش بهره یافت
چون خداوند سخن جا بر سر منبر گرفت
شهسواری آمد اندر عرصه میدان رزم
کز سرای عالم امکان سرو افسر گرفت
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
کعبۀ کوی حقیقت قبلۀ اهل وصول
مستجار علوی و سفلی و ارواح عقول
نسخۀ اسماء و سر لوح حروف عالیات
مصدر افعال، اول صادر و اصل الاصول
آنکه بودش قاب و قوسین اولین قوس صعود
کعبهاش گاه تنزل آخرین قوس نزول
در رواق عزتش اشراقیان را راه نیست
در حریم خلوتش عقل است ممنوع از دخول
ریزهخوار خوان او میکال با حفظ ادب
حامل فرمان او جبریل با شرط قبول
قطرهای از قلزم جودش محیطی بیکران
عکس از نور جمالش آفتابی بی افول
حاکم ارمن و سمایی شبهه اندر رتق و فتق
واجب ممکن نمایی اتحاد و بی حلول
خاتم دور ولایت فاتح اقلیم عشق
هرکه این معنی نمیداند ظلوم است و جهول
دست هر ادراک کوتاه است از دامان او
پس چه گویم من؟ تعالی شانهٔ عما نقول
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
شد سمند یکه تاز طبع را زانو دو تا
چون قدم زد در مدیح شهسوار لافتیٰ
خامهٔ مشکین من چون مینگارد این رقم
خون خورد از رشک و حسرت نافۀ مشک ختا
گر بگیرم باج از تاج کیان نبود عجب
چون سرایم نغمهای از تاجدار هل أتیٰ
ای سروش غیب پیغامی ز کوی یار من
جان به لب آمد ز حسرت همتی حتی متیٰ؟!
عمر بگذشت و ندیدم روی خوبی ای دریغ
زندگانی رفت بر بادا فنا واحسراتا
روز من از شب سیه تر کو جهان افروز من؟
صبحم از شام غریبان تیرهتر و اغربتا
در حضیض جهل افتادم ز اوج معرفت
در میان شهر دانش در کنار روستا
عشق گفتا دست زن در دامن شیر خدا
تا رهایی از نهنگ طبع چون پور متی
آنکه در اقلیم وحدت فرد ربی مانند بود
وانکه اندر عرصۀ میدان نبودش هیچ تا
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لافتیٰ إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گوهری را از صدف آورده طبعم در کنار
یا که از خاک نجف تابنده دری آبدار
هوش مصنوعی: خودم گوهری ارزشمند را از صدف به دست آوردهام یا اینکه مانند جواهری درخشان از خاک نجف درخشان است.
برد تا حد عدم تا قاب قوسین وجود
رفرف طبع مرا، یک غمزه ز اندلدل سوار
هوش مصنوعی: به حداکثر حد ممکن از عدم فاصله بگیر، تا جایی که به وجود نزدیک شوی. دیوانگی من با یک نگاهی از روی عشق، به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
شاهد بزم ولایت شاه اقلیم وجود
شمع ایوان هدایت نیر گیتی مدار
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیتی میپردازد که در مرکز قدرت و حکمت قرار دارد. او همچون شمعی است که راه را روشن میکند و هدایتگر دیگران است. این فرد به نوعی نماینده برکت و نور در دنیای هستی و وجود است. معانی عمیقتری از حکومت و رهبری در آن نهفته است و بر اهمیت راهنمایی و روشنایی در زندگی و جوامع تأکید میکند.
صورت زیبای او یا طلعت «الله نور»
معنی والای او یا سر «لم تمسه نار»
هوش مصنوعی: زیبایی او مانند نور الهی است و معنای والای او به گونهای است که آتش نمیتواند به او آسیب برساند.
خط دلجویش طراز مصحف کون و مکان
خال هندویش مدار گردش لیل و نهار
هوش مصنوعی: نقش زیبای دلنشین او، کتابی است که جهان و وجود را به تصویر میکشد و نشانهای از او، مثل خال هندی، همیشه به دور و بر شب و روز میچرخد.
پرتوی از نور رویش طور سینای کلیم
بندۀ درگاه کویش صد سلیمان اقتدار
هوش مصنوعی: درخشش نور چهرهاش همچون کوه طور است که موسی در آنجا با خداوند ملاقات کرد. او بندهای است درگاهدار و در این مقام، قدرتی چون سلیمان دارد.
مشرق صبح ازل خورشید عشق لم یزل
چرخ تا شام ابد در زیر حکمش برقرار
هوش مصنوعی: طلوع صبح ازل، نماد خورشید عشق دائمی است که تا شب ابد، تمام امور تحت فرمان و کنترل او پایدار خواهد بود.
در برش پیر خرد چون کودکی دانشپژوه
بر درش عقل مجرد همچو پیری خاکسار
هوش مصنوعی: در کنار پیر حکمت، مانند کودکی که در جستجوی علم است، عقل خالص و فرهیخته به شکل یک پیر با ادب و فروتنی حضور دارد.
شاهباز اوج او ادنی به هنگام عروج
یکهتاز عرصهٔ ایجاد گاه گیر و دار
هوش مصنوعی: پرندهی بزرگ و توانمند در اوج پروازش، در زمان صعودش، تنها و بیرقیب در میدان آفرینش است، جایی که تلاش و کوشش در حال انجام است.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: با دقت و توجه به پیامهای الهی گوش بسپار و بشنو از خدای راستگو: هیچ جوانمردی جز علی نیست و هیچ شمشیری غیر از ذوالفقار وجود ندارد.
باز جان میپرورد ساز پیام آشنا
یا که از طور غرب میآید آواز «أنا»
هوش مصنوعی: پرندهای دوباره جان میگیرد و نغمهای آشنا را مینوازد، یا اینکه از کوهی دور، صدای «من» به گوش میرسد.
میدمد صبح ازل از کوی عشق لم یزل
یا فروزان شمع روی شاهد بزم «دنیٰ»
هوش مصنوعی: سپیدهدمی از ابتدا در راه عشق همواره میوزد، یا مانند شمعی درخشان که تـا همیشه بر زیبایی معشوق در میانه مهمانی میتابد.
جلوۀ شمع طریقت چشمها را خیره کرد
یا سنا برق حقیقت میزند کوس فنا
هوش مصنوعی: درخشش شمع راه و روش صحیح انسانها را جذب کرد و نور واقعی به قدری درخشان است که صدای نابود شدن را به گوش میرساند.
کعبه را تاج شرف تا اوج «أرادنی» رسید
یافت چون از مولد میمون او اقصی المنیٰ
هوش مصنوعی: کعبه که جایگاه والایی دارد، زمانی به اوج شرف و مقام خود رسید که به عنوان مقصدی برای هدایت در نظر گرفته شد. این مقام به خاطر تولد بزرگی به دست آمد که خودش دارای ویژگیها و شایستگیهای برجستهای بود.
قبلۀ اهل یقین شد خطۀ بیت الحرام
روضۀ خلد برین شد ساحت خیف و منا
هوش مصنوعی: محل عبادت و نیایش اهل یقین، سرزمین کعبه شد و مکانهای مقدس مانند خیف و منا به باغی از بهشت تبدیل شدند.
بیت معمور ار شود و بر آن از این حسرت رواست
یا بیفتد گنبد دوار من أعلی البناء
هوش مصنوعی: اگر این دنیای فانی آباد شود و بر آن، حسرتی باقی نماند، چه بهتر از این که گنبد عالم بالا فرو ریزد.
از پی تعظیم خم شد گوییا پشت فلک
فرش را عرش معلی گفت تبریک وهنا
هوش مصنوعی: شخصی برای نشان دادن احترام و تعظیم، خم شد و گویی پشت آسمان، فرشی که زیر پای فرشتگان است، او را وادار به تبریک و ستایش کرد.
با ولید البیت! غوغای نصاریٰ در مسیح
گرچه میزیبد ترا، لکن تعالی ربنا
هوش مصنوعی: با ولید البیت! در میان مسیحیان شور و هیجان به راه افتاده است، هرچند این وضعیت برای تو زیباست، اما بزرگمنشی پروردگار ما بالاتر از اینهاست.
مفتقر گر میکند با یک زبان مدحتگری
میکند روح الامین با صد نوا مدح و ثنا
هوش مصنوعی: اگر کسی فقیر باشد و با یک زبان او را ستایش کند، مثل این است که فرشته وحی با صدای زیبا و نواهای دلنشین او را ستایش میکند.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: با دقت و توجه به پیامی که خداوند فرستاده گوش بسپار: کسی جز علی در میدان نبرد شایسته نیست و هیچ شمشیری مانند ذوالفقار نیست.
کعبه چو نگوی سبق از سینۀ سینا گرفت
پایه برتر از فراز گنبد مینا گرفت
هوش مصنوعی: حضرت موسی از کوه سینا به مقام و منزلتی رسید که کعبه از او الگو گرفت و پایهاش را از او اقتباس کرد، به گونهای که مقام او برتر از فراز گنبد آسمانی است.
خانه، بی سالار و صاحب بود تا میلاد شاه
سر به کیوان ز درچه رب البیت در وی جا گرفت
هوش مصنوعی: خانه بدون سرپرست و صاحب بود تا زمانی که شاهی متولد شد که به آسمانها عروج کرد و در درون آن خانه جا گرفت.
تا ز برج کعبه خورشید حقیقت جلوه کرد
چرخ چارم سوخت از حسرت دل از دنیا گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید حقیقت از کعبه درخشید و نمايش خود را نشان داد، چرخ فلک (جهان) از غم و حسرت سوخت و دل از جهان فانی رها شد.
کعبه شد تا با مقام لی مع اللهی قرین
از شرافت همسری تا بزم او ادنی گرفت
هوش مصنوعی: کعبه به خاطر ارتباطش با مقام نزدیک بودن به خدا، به شرافت و مقام همسری نزدیکتر شد و در نتیجه از فضیلت بزم او بهرهمند گشت.
خاک بطحا زین عنایت آنچنان شد سر بلند
رونق عز و شرف از مسجد اقصی گرفت
هوش مصنوعی: خاک بطحا به لطف و فضل الهی به قدری به کمال و احترام رسید که جایگاه و عظمت خود را از مسجد اقصی، این مکان مقدس، گرفت.
کعبه شد تا مرکز طاوس گلزار ازل
تا ابد زاغ و زغن یکسر ره صحرا گرفت
هوش مصنوعی: کعبه به عنوان مرکز و محور اصلی دنیای معنوی و زیباییهای الهی شناخته میشود. از زمان پیدایش تا همیشه، پرندگان زشت و بیارزش (زاغ و زغن) به جای جستجوی زیبایی و حقیقت، به سمت بیابانها و ناپایداریها رفتهاند.
خیر مقدم ای همایون طاله برج شرف
ملک هستی زیب و فر زان طلعت غرا گرفت
هوش مصنوعی: خوش آمدی ای سرمایهی بزرگ و ارزشمند که با وجود زیبایی و عظمت خود، زندگی را پربار میکنی و جلال و زیبایی را به وجود میآوری.
نغمهٔ دستان نباشد درخور این داستان
شور جبریل امین در عالم بالا گرفت
هوش مصنوعی: صدای دلنواز دستان برای بیان این داستان مناسب نیست، چرا که شور و حال جبرئیل امین در آسمان، بالاتر و والاتر از اینهاست.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: با دقت و توجه به سخنان خداوند گوش فرا ده، زیرا در عالم شجاعت و دلیری کسی همانند علی نیست و در میان شمشیرها، تنها شمشیر ذوالفقار نام آشناست.
گوهری شد از درون کعبه بیرون از صدف
کرد بیت الله را با آن شرف بیت الشرف
هوش مصنوعی: گوهری از کعبه خارج شد و به دلیل عظمت و شرفی که داشت، به یادگار و نماد ارزشمندی تبدیل گردید.
گوهری سنگینبها رخشان شد از بیت الحرم
کز ثریا تا ثری را کرد کمتر از خزف
هوش مصنوعی: جواهر با ارزشی که درخشان است، از خانه خدا به دست آمده و آنقدر با ارزش است که به قدری عظیم است که دیگر چیزهای کمارزش در مقایسه با آن بیارزش میشوند.
کعبه شد از مقدم اوقاف عنقاء قدم
شاهبازان طریقت در کنارش صف به صف
هوش مصنوعی: بر اثر ورود و ظهور عنقاء (نماد روحانی یا موجودی مقدس) در مکان کعبه، که مقدس ترین مکان نزد مسلمانان است، صفوفی از همرنگان و پیروان راه حقیقت و طریقت (عاشقان و سالکان معنوی) در کنار آن تشکیل شده است. این تصویر نشان دهنده تعالیم الهی و حضور جستجوگران را در جستجوی نور و حقیقت به تصویر میکشد.
سینۀ سینا مگر از هیبتش شد چاک چاک
یا شنید از رأفتش موسی ندای «لاتخف»
هوش مصنوعی: سینهی سینا شاید به خاطر هیبت او پارهپاره شد یا موسی از مهربانیاش ندای «ترس نداشته باش» را شنید.
ز اشتیاقش یوسف صدیق در زندان غم
وز فراقش پیر کنعان نغمۀ ساز را أسف
هوش مصنوعی: از شوق او، یوسف زیبا در زندان غم به سر میبرد و به خاطر دوریاش، پیر پدرش، کنعان، نغمه سازش را با اندوه میزند.
خلعت خلت شد ارزانی بر اندام خلیل
کرد بنیاد حرم چون بهر آن نعم الخلف
هوش مصنوعی: لباس بهشتی بر اندام خلیل پوشانده شد و بنای کعبه به خاطر آن نعمت بزرگ برپا گردید.
کعبه را شد همسری با تربت خاک غری
مبدأ اندر کعبه بود و منتهی اندر نجف
هوش مصنوعی: کعبه با خاکی که در دیاری غریب قرار دارد، پیوند خورده است. محل شروع این پیوند در کعبه است و پایان آن در نجف.
آسمان زد کوس شاهی در محیط کن فکان
زهره، ساز نغمۀ تبریک زد بی چنگ و دف
هوش مصنوعی: آسمان صدای پادشاهی را اعلام کرد و در میان فضایی که زهره در آن میدرخشد، ساز شادی و تبریک نواخته شد بدون اینکه از چنگ یا دف استفاده کنند.
هر دو گیتی را بشادی کرد فردوس برین
نغمۀ روح الامین، با یک جهان شوق و شعف
هوش مصنوعی: فردوس برین، با نغمهای معنا دار و روحافزا، هر دو عالم را شاداب و خوشحال کرده است، و این شادی همراه با شور و شوقی جهانی است.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: گوشهایت را خوب باز کن و از خدای قابل اعتماد بشنو: هیچ جوانمردی جز علی نیست و هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.
آفتاب عالم لاهوت از برج قدم
کرد گیتی را چه صبح روشن از سر تا قدم
هوش مصنوعی: خورشید عالم بالا از جایگاه خود به زمین فرود آمد و دنیا را مانند صبحی روشن از سر تا پا روشن کرد.
کعبه شد مشکات مصباح جمال لم یزل
بیت، رب البیت را گردید مجلای اتم
هوش مصنوعی: کعبه به مثل چراغی روشن و زیبا شده است که همیشه نور دارد و خانه خدا به مکانی کاملاً درخشان و با شکوه تبدیل گشته است.
کوکب دری دری بگشود از فیض وجود
کز فروغش نیست جز نام دروغی از عدم
هوش مصنوعی: ستارهای در آسمان دروازهای را از نعمت وجود گشود، زیرا از روشنایی او چیزی جز نامی دروغین از نیستی باقی نمانده است.
کلک قدرت در درون کعبه نقشی را نگاشت
پایهاش را برد برتر از سر لوح و قلم
هوش مصنوعی: قلم قدرت در دل کعبه نقش و نگاری را پدید آورد که پایهاش بالاتر از لوح و قلم است.
کعبه گویی کنز محفی بود گوهرزای شد
زین شرافت تا ابد گردید در عالم علم
هوش مصنوعی: کعبه به نوعی گنجینه پنهانی است که به خاطر ارزش و شرافتش، به همگان شناخته میشود و از آن زمان به بعد در جهان به عنوان منبعی از علم و دانش معتبر شناخته شده است.
مکه شد ام القری از مقدم ام الکتاب
قبۀ عرش برین زد بوسه بر خاک حرم
هوش مصنوعی: مکه به عنوان مادر شهرها شناخته شد زیرا کتاب بزرگ آسمانی در آن نازل شد و گنبد عرش برتر به زمین حرم مقدس بوسه زد.
شاه اقلیم «سلونی» تا قدم در کعبه زد
قبلۀ حاجات گشت و مستجار و ملتزم
هوش مصنوعی: پادشاه سرزمین «سلونی» زمانی که به کعبه قدم گذاشت، جایگاه آرزوها و پناهگاه نیازمندان شد و به او پایبند شدند.
از مروت داد عنوانی، صفا و مروه را
وز فتوت آبرویی یافت زمزم نیز هم
هوش مصنوعی: به خاطر ویژگیهای انسانی و جوانمردی، صفا و مروه (دو کوه در مکه) به شهرت رسیدند و همچنین بر اساس جوانمردی، چشمه زمزم هم معتبر و دارای آبرو شد.
منطق تقریر میگوید: لقد کل اللسان
خامهٔ تحریر مینالد: لقد جف الغلم
هوش مصنوعی: منطق سخن میگوید که زبان، همچون قلمی است که در حال نوشتن نمیتواند فریاد بزند، بلکه فقط میتواند بگوید که جوهرش تمام شده است.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: با دقت و توجه گوش کن و از امین و درستکار پروردگار بشنو: هیچ جوانمردی جز علی نیست و هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.
گلشن خلد برین شد عرصه بیت الحرام
تا خرامان گشت دروی تازه سر وی خوشخرام
هوش مصنوعی: باغ بهشت به مکانی برای زائران و عبادتکنندگان تبدیل شده است تا اینکه درویش تازهای با سر و وضعی زیبا و آرام در آنجا قدم میزند.
نونهالی معتدل از بوستان «فاستقم»
شاخۀ طوبی بری از روضۀ دار السلام
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، انسان باید در مسیر درست و بر اساس اصول اخلاقی حرکت کند. مانند درختی میوهدهنده و پربرکت که در باغ بهشتی قرار دارد، باید از نعمات و زیباییهای زندگی بهرهمند شود.
قامتی در استقامت چون صراط مستقیم
سرو آزادی بقامت همچو میزانی تمام
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که قد و قامت او نشاندهنده استقامت و ثبات است. او به اندازهی سرو، نماد آزادی، بلند و راستقامت است، گویی که انسجام و تناسب در او به کمال رسیده است.
قد و بالای دلآرایش به غایت دلستان
عالم از حسن نظامش در کمال انتظام
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی دلربا به حدی است که تمام زیباییهای دنیا تحت تأثیر نظم بینظیر او قرار دارد.
شمع بزم کبریایی گاه قد افراختن
نخلۀ طور تجلای الهی در کلام
هوش مصنوعی: شمع مهمانی خدایی، لحظهای بلند میشود مثل نخل طور که نشانگر جلوه الهی در کلام است.
نقطه بائیه بود و در تجلی شد الف
مصحف کونین را داد افتتاح و اختتام
هوش مصنوعی: نقطهی بائیه، که نشانهی آغاز همه چیز است، در تجلی، الف را به عالم وجود بخشید و آغاز و پایانی برای کائنات رقم زد.
تا قیامت وصف آن قامت نگنجد در بیان
لیک میدانم قیامت میکند از وی قیام
هوش مصنوعی: وصف آن قامت زیبا را تا ابد نمیتوان در کلمات قرار داد، اما میدانم که روز قیامت، مثل آن قامت، همه چیز را به حرکت درمیآورد.
زان میان حاشا اگر آرم حدیثی در میان
سر خاص الخاص کی باشد روا در بزم عام؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهم داستان خاصی را در جمع عمومی بگویم، باید بدانم که آیا این کار درست و مناسب است یا نه.
وصف آن بالا نباید کار هر بی پا و سر
من کجا و مدحت آن سرور والا مقام؟
هوش مصنوعی: توصیف اوج آن موجود بزرگ و والا، کار هر کسی نیست که توانایی و دانش کافی ندارد. من چگونه میتوانم دربارهی آن سرور عظیم سخن بگویم؟
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: به توجه و دقت گوش کن و از پروردگار مطمئن بشنو: هیچ جوانمردی جز علی نیست و هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.
تا درخشان شد درون کعبه زان وجه حسن
ثم وجه الله روشن شد، برون شد شک و ظن
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و نور وجه حق در درون کعبه تابید، شک و تردید از بین رفت و آنجا روشن شد.
چون که بودش خلوت غیب الغیوبی جایگاه
دید بیت الله را نیکو مثالی در وطن
هوش مصنوعی: وقتی او در خلوت و جایگاه غیب حضور دارد، میتواند به خوبی نمایی از خانه خدا را در وطنش مشاهده کند.
کعبه شد طور حقیقت سینۀ سینا شکافت
پور عمران کو که تا باز آیدش آواز «لن»؟
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره شده است که کعبه، مثل کوه طور است و حقیقتی که در دل کوه سینا نهفته بوده، در انتظار ظهور کسی است که صدای «لن» را بشنود و پاسخ دهد. این بیت به دنبال درک عمیقتر از مفاهیم مذهبی و روحانی است و به امید ظهور یک شخص بزرگوار و الهی اشاره میکند که میتواند نور حقیقت را به ارمغان بیاورد.
در محیط کعبه چندان موج زد دریای عشق
کز نهیبش گشت نه فلک فلک لشکرشکن
هوش مصنوعی: در مکانی که کعبه قرار دارد، عشق به قدری شور و هیجان ایجاد کرد که بر اثر قدرتش، آسمان هم نتوانست مقابل آن ایستادگی کند و احساس شکست کرد.
سر وحدت از جبینش آنچنان شد آشکار
کز در و دیوار بیت الله فراری شد و تن
هوش مصنوعی: نور وجود او به قدری روشن و نمایان است که حتی از در و دیوار کعبه هم کسانی که در آنجا بودند، به دلیل شگفتی و زیباییاش فرار کردند.
نقش باطل چیست با آن صورت یزدان نما؟
با وجود اسم اعظم کی بماند اهرمن؟
هوش مصنوعی: نقش ناپسند چه ارزشی دارد در برابر آن تصویر زیبا و الهی؟ وقتی که نام بزرگ و مقدس وجود دارد، چگونه ممکن است شیاطین باقی بمانند؟
تا علم زد بر فراز کعبه شاه ملک عشق
عالم توحید را یکباره روح آمد به تن
هوش مصنوعی: زمانی که علم و پرچم بر بالای کعبه برافراشته شد، شاه عشق و محبت، که تجلیگاه توحید است، به یکباره روح و زندگی به بدن ما دمیده شد.
شهریار لافتیٰ تازد قدم در آن سرا
حسن ایام جوانی یافت این دهر (دیر) کهن
هوش مصنوعی: شهریار در دوران جوانی خود، قدم به دنیایی میگذارد که در آن زیبایی و خوشیهای زندگی را تجربه میکند، حتی اگر این دنیا قدیمی و کهنه باشد.
تیشه بر سر کوفت از ناقابلی فرهادوار
مفتقر، هرچند میگوید به شیرینی سخن
هوش مصنوعی: مردی از روی ناتوانی و بیپولی مانند فرهاد، چنان بر سر خود میکوبد که گویا حرفهای شیرینی هم در دهان دارد.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: با گوش دل بشنو از خدای قابل اعتماد: هیچ جوانمردی جز علی وجود ندارد و هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.
کعبه تا نقطۀ بائیه را در بر گرفت
در جهان گوی سبق از چار دفتر بر گرفت
هوش مصنوعی: کعبه که برای خود شکوه و عظمت دارد، تا جایی که نقطهای به نام بائیه را در آغوش گرفته است، در دنیا مانند برتری دارد که بر همه چهار دفتر و نوشتههای عالم پیشی گرفته است.
در محیط کعبه شد تا نقطۀ وحدت مدار
عالم ایجاد را آن نقطه سرتاسر گرفت
هوش مصنوعی: در فضای کعبه، نقطهای بهوجود آمد که مرکز وحدت تمام عالم است و آن نقطه همهچیز را در بر گرفته است.
نامۀ هستی شد از طغرای نامش نامور
طلعتی زیبا از آن دیباچۀ دفتر گرفت
هوش مصنوعی: نامهای از وجود به واسطهٔ خوشنامیاش نوشته شد و زیباییاش مانند طلعتی زیبا از جلد کتاب دریافت کرد.
تا که زیر پای او را از دل و جان بوسه داد
آنچه را در وهم ناید کعبه بالاتر گرفت
هوش مصنوعی: شخصی به قدری با عشق و ارادت در پیش پای معشوق خود افتاده که احساس میکند کاری بالاتر از بوسه زدن به زیر پای او وجود ندارد. او به ثمرات عشق خود میبالد و آنچه را که در تصورات نمیگنجد، از ارزش و مقام معشوق میداند.
از قدوم روح قدسی از شعف پرواز کرد
شاهباز سد ره را در زیر بال و پر گرفت
هوش مصنوعی: با ورود روح مقدس، شاهباز از خوشحالی پرواز کرد و راه را زیر بال و پر خود گرفت.
شد حرم دار الامان در رقص آمد آسمان
تا که شعری بوسه بر خاک ره مشعر گرفت
هوش مصنوعی: در حرم امن و آرامش، آسمان به شوق و شادی در حال رقص است، چرا که شعری با عشق و احترام، بر خاک مشعر بوسه میزند.
چشمۀ خاور فروغی دید از آن مه جبین
نارطور از شعلۀ نور جمالش در گرفت
هوش مصنوعی: در خاور، نوری شگفتانگیز را دید که از چهرهی زیبا و دلربای او میتابید و مانند شعلهای از نور، دلها را به خود جذب میکرد.
عقل فعال از دبستان کمالش بهره یافت
چون خداوند سخن جا بر سر منبر گرفت
هوش مصنوعی: عقل پویا و کامل این فهم را از مدرسه علم و دانش به دست آورد که خداوند در مقام یک معلم بزرگ، کلامش را به دیگران منتقل کرده و بر آن منبر قرار گرفته است.
شهسواری آمد اندر عرصه میدان رزم
کز سرای عالم امکان سرو افسر گرفت
هوش مصنوعی: یک شاهزاده دلیر وارد میدان جنگ شد، او که از جهان هستی مانند سرو بلند و راست قامت است.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: اهل بصیرت و حق را با گوش جان بشنو، زیرا هیچ جوانمردی غیر از علی نیست و هیچ شمشیری جز ذوالفقار وجود ندارد.
کعبۀ کوی حقیقت قبلۀ اهل وصول
مستجار علوی و سفلی و ارواح عقول
هوش مصنوعی: مکانی که به حقیقت و واقعیت نزدیک است، نقطهای است که راهیافتگان به معرفت به آن سمت گرایش دارند. این مکان پناهگاهی برای ارواح و عقلها محسوب میشود، چه از بالا و چه از پایین.
نسخۀ اسماء و سر لوح حروف عالیات
مصدر افعال، اول صادر و اصل الاصول
هوش مصنوعی: نسخهای از نامها و سرلوح حروف والا، منبع کارهاست؛ نخستین پدیده و اساس تمامی اصول.
آنکه بودش قاب و قوسین اولین قوس صعود
کعبهاش گاه تنزل آخرین قوس نزول
هوش مصنوعی: شخصی که دارای قدرت و توانایی است، اولین مرحله عروج و صعودش به کعبه، به نوعی نماد بالارفتن و ترقی او، و در عین حال آخرین مرحله نزول او به زمین و تنزلی که تجربه میکند نیز در این بیانات وجود دارد.
در رواق عزتش اشراقیان را راه نیست
در حریم خلوتش عقل است ممنوع از دخول
هوش مصنوعی: در مکان با احترام و عظمت او، جایی برای افراد روشنفکر وجود ندارد و در فضایی خصوصی او، عقل و تفکر اجازه ورود ندارند.
ریزهخوار خوان او میکال با حفظ ادب
حامل فرمان او جبریل با شرط قبول
هوش مصنوعی: میکال به عنوان موجود ریزهخوار از سفره او به طور مودبانه استفاده میکند و جبریل به عنوان حامل فرمان او فقط در صورتی آن را میپذیرد که شروط خاصی را رعایت کند.
قطرهای از قلزم جودش محیطی بیکران
عکس از نور جمالش آفتابی بی افول
هوش مصنوعی: قطرهای از دریای سخاوت او، فضایی بینهایت را پر کرده و تصویری از زیباییاش مانند آفتابی است که هرگز غروب نمیکند.
حاکم ارمن و سمایی شبهه اندر رتق و فتق
واجب ممکن نمایی اتحاد و بی حلول
هوش مصنوعی: اگر حاکم ارمن و سمایی بخواهد مشکلات را حل و فصل کند، باید بتواند اتحاد و یکپارچگی را به گونهای نشان دهد که نیاز به پذیرش تضادها و تفکیکها نداشته باشد.
خاتم دور ولایت فاتح اقلیم عشق
هرکه این معنی نمیداند ظلوم است و جهول
هوش مصنوعی: حاکمیت عشق با راهنمایی رهبران واقعی این مسیر به دست میآید. اگر کسی این مفهوم را درک نکند، نادان و بیخبر از حقیقت است.
دست هر ادراک کوتاه است از دامان او
پس چه گویم من؟ تعالی شانهٔ عما نقول
هوش مصنوعی: هر دلیلی که برای درک و فهم وجود دارد، در برابر عظمت و بزرگی او ناتوان است. پس من چه باید بگویم؟ خداوند برتر از آن است که ما بتوانیم دربارهاش سخن بگوییم.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: گوش خود را باز کن و به سخنان خداوند امین گوش کن: هیچ جوانمردی جز علی وجود ندارد و هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.
شد سمند یکه تاز طبع را زانو دو تا
چون قدم زد در مدیح شهسوار لافتیٰ
هوش مصنوعی: سمند رهوار و آزاد شعر در برابر ستایش و وصف شاهزادهای بزرگ، به حالتی در آمده است که مثل دو زانو نشسته است.
خامهٔ مشکین من چون مینگارد این رقم
خون خورد از رشک و حسرت نافۀ مشک ختا
هوش مصنوعی: دست نویسندۀ من که با رنگ سیاه مینویسد، هنگامی که این خط را مینویسد، از حسادت و آرزویی که به بوی خوش مشک ختن دارد، خون گریه میکند.
گر بگیرم باج از تاج کیان نبود عجب
چون سرایم نغمهای از تاجدار هل أتیٰ
هوش مصنوعی: اگر از شاهنشاهان طلا و مالی بگیرم، جای تعجبی ندارد زیرا من آهنگی سر میدهم از پادشاهی که به او «هل أتی» گفته میشود.
ای سروش غیب پیغامی ز کوی یار من
جان به لب آمد ز حسرت همتی حتی متیٰ؟!
هوش مصنوعی: ای فرشته آسمانی، پیامی از سوی محبوبم بیاور. جانم به لب رسیده از حسرت، تا کی باید منتظر بمانم؟
عمر بگذشت و ندیدم روی خوبی ای دریغ
زندگانی رفت بر بادا فنا واحسراتا
هوش مصنوعی: زندگی سپری شد و من هرگز نتوانستم زیبایی را ببینم. افسوس که عمرم به هدر رفت و همه چیز به فنا رفت. وای بر من که چنین حسرتی دارم.
روز من از شب سیه تر کو جهان افروز من؟
صبحم از شام غریبان تیرهتر و اغربتا
هوش مصنوعی: روز من از شب تاریکتر است، پس کجاست روشنیدهندهام؟ صبح من هم از شب غریبها تاریکتر و به ناامیدی نزدیکتر است.
در حضیض جهل افتادم ز اوج معرفت
در میان شهر دانش در کنار روستا
هوش مصنوعی: من از بالاترین درجه آگاهی به پایینترین سطح جهل سقوط کردم، در شهر علم و دانش زندگی میکنم اما در کنار بیخبری و ناآگاهی.
عشق گفتا دست زن در دامن شیر خدا
تا رهایی از نهنگ طبع چون پور متی
هوش مصنوعی: عشق گفت که دست خود را در دامن شیر خدا قرار بده تا از چنگال نهنگ خویشتن رهایی پیدا کنی، مانند پسر متی.
آنکه در اقلیم وحدت فرد ربی مانند بود
وانکه اندر عرصۀ میدان نبودش هیچ تا
هوش مصنوعی: کسی که در سرزمین وحدت، تنها به خداوند و یکتایی او توجه دارد، و کسی که در میدان زندگی، هیچگونه برتری و امتیازی نداشته باشد.
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
لافتیٰ إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار
هوش مصنوعی: با جان خود گوش کن و از خداوند راستگو بشنو: هیچ قهرمانی جز علی وجود ندارد و هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.
حاشیه ها
1402/09/08 11:12
حسین ملک حسینی
سلام.
در مصرع هشتم بند اول در جمله "لم تمسه نار" کلمه تمسه اشتباه است و صحیح آن "تمسسه" می باشد. منبع آیه مشریفه 35 سوره نور