شمارهٔ ۱ - فی مدح الامام ابی جعفر الجواد علیه السلام
باز طبعم را هوای بادۀ گلگون بود
در سرم شور و نوا و نغمۀ موزون بود
نوبهار است و کنار یار، ساقی می بیار
طالع می با مبارک طلعتی میمون بود
باده گلرنگ و نگاری شوخ و شنگ و وقت تنگ
هر که را این سود و این سودا نشد مغبون بود
صحبت حوری سرشتی، باغ و گشتی چون بهشت
هر که این عشرت بهشتی بخت او وارون بود
جز لب جوی و کنار یار دلجوئی مجو
جز حدیث می مگو کافسانه و افسون بود
ساقیا ده ساغری، بر گردنم نه منتی
از خمی کش یک حباب او خم گردون بود
از خم وحدت که لبریز محبت بود و عشق
از خمی کاندر هوایش در خم افلاطون بود
از خم مینای عشق حسن لیلای ازل
کز صبوحش عقل تا شام ابد مجنون بود
بادۀ گلگون اگر خواهی برون از چند و چون
از خم عشق ولی حضرت بیچون بود
پادشاه کشور ایجاد ابوجعفر جواد
آنکه در عین حدوثش با قدم مقرون بود
مصحف آیات و عنوان حروف عالیات
غایه الغایات کاوصافش ز حد بیرون بود
مظهر غیب مصون و مُظهر ما فی البطون
سرّ ذاتش سرّ اعظم مخزون مخزون بود
گنج هستی را طلسم و با جهان چون جان و جسم
مخزن دُرّ ثمین و لؤلؤ مکنون بود
فالق صبح ازل مصباح نور لم یزل
کز تجلیهای او اشراق گوناگون بود
طور سینای تجلی مطلع نور جلی
کز فروغش پور عمران واله و مفتون بود
شد خلیل از شعلۀ روی مهش آتش به جان
فلک عمر نوح از سودای او مشحون بود
گر ذبیح اندر رهش صد بار قربانی شود
در منای عشق او از جان و دل ممنون بود
چشم یعقوب از فراق روی او بی نور شد
یوسف اندر سجن شوق کوی او مسجون بود
در کمند رنج او رنجور ایوب صبور
طعمۀ کام نهنگ عشق او ذوالنون بود
بر سر راهش نخستین راهب راغب مسیح
آخرین پروانۀ شمع رخش شمعون بود
قرن ها بگذشت ذوالقرنین با حرمان قرین
خضر از شوق لبش سر گشتۀ هامون بود
غُرّۀ وجه محمد قُره العین علیّ
زهرۀ زهرا و دُرّ درج آن خاتون بود
فرع میمون امام ثامن ضامن رضا
اصل مأمون تمام واجب و مسنون بود
عرش اعلی در برش مانند کرسی بر درش
امر عالی مصدرش ما بین کاف و نون بود
لعلش اندر روح افزائی به از عین الحیات
سروش از طوبی بر عنائی بسی افزون بود
گرد روی ماه او مهر فلک گردش کند
پیش گرد راه او خرگاه گردون دون بود
گاهی از غیرت گهی از حسرت آن ماهرو
قرص خور چون شمع سوزان و چه طشت خون بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز طبعم را هوای بادۀ گلگون بود
در سرم شور و نوا و نغمۀ موزون بود
هوش مصنوعی: خواستار نوشیدن بادهای خوشرنگ و دلنشین هستم و در درونم احساس شوری و شادی همراه با نغمهای موزون و لذتبخش وجود دارد.
نوبهار است و کنار یار، ساقی می بیار
طالع می با مبارک طلعتی میمون بود
هوش مصنوعی: فصل بهار فرا رسیده و همراه یار در کنار هم هستیم، ای ساقی، شراب بیاور. ستاره شانس ما با دیدن چهرهای خوشآمد و خوشبخت، درخشان شده است.
باده گلرنگ و نگاری شوخ و شنگ و وقت تنگ
هر که را این سود و این سودا نشد مغبون بود
هوش مصنوعی: نوشیدنی خوشرنگ و معشوقهای شیطنتآمیز در زمانی کوتاه؛ هر کسی که از این لذت و این آرزو بیبهره مانده، واقعاً متضرر شده است.
صحبت حوری سرشتی، باغ و گشتی چون بهشت
هر که این عشرت بهشتی بخت او وارون بود
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که وقتی از زیباییهای بهشت و لذتهای آن سخن میگوییم، اگر کسی نسبت به این خوشیها احساس خوشی نکند یا در زندگیاش دچار مشکل باشد، نشاندهنده بدبختی یا ناکامی اوست. به عبارت دیگر، در میان زیباییهای بهشت، اگر کسی نتواند از آن لذت ببرد، در واقع بخت و اقبالش به او روی خوش نشان نمیدهد.
جز لب جوی و کنار یار دلجوئی مجو
جز حدیث می مگو کافسانه و افسون بود
هوش مصنوعی: به جز در کنار جوی و نزد یار دلسوز، به دنبال دلمشغولی نرو. دربارهی شراب هم صحبت نکن، زیرا این داستانها تنها افسانه و جادو هستند.
ساقیا ده ساغری، بر گردنم نه منتی
از خمی کش یک حباب او خم گردون بود
هوش مصنوعی: ای ساقی، چندین جام به من بده و از من خواهش و انتظاری نداشته باش، چون سرنوشت من به گردن یک حباب از آن خم در آسمان است.
از خم وحدت که لبریز محبت بود و عشق
از خمی کاندر هوایش در خم افلاطون بود
هوش مصنوعی: در این شعر به معانی عمیق و زیبای عشق و محبت اشاره شده است. شاعر از جایی صحبت میکند که پر از عشق و محبت است، و به این نکته اشاره میکند که این فضای عاشقانه به نوعی به افلاطون و اندیشههای او وابسته است. گویی عشق و محبت میتوانند ما را به دنیایی بالاتر و عمیقتر برسانند که شبیه به فلسفه افلاطونی باشد. در اینجا، وحدت و عشق به هم پیوند خوردهاند و مکانی برای تفکر و احساسات عمقدار فراهم کردهاند.
از خم مینای عشق حسن لیلای ازل
کز صبوحش عقل تا شام ابد مجنون بود
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی لیلا از دیری این چنین قوی و پرجاذبه است که از صبح تا شب ابدی، عقل و هوش را مجنون کرده است.
بادۀ گلگون اگر خواهی برون از چند و چون
از خم عشق ولی حضرت بیچون بود
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از بادهای خوش رنگ و عطر لذت ببری، باید از مسائل و جزئیات پیچیده گذر کنی؛ زیرا بهشت عشق خالی از هر گونه قید و شرط است.
پادشاه کشور ایجاد ابوجعفر جواد
آنکه در عین حدوثش با قدم مقرون بود
هوش مصنوعی: پادشاه کشور ایجاد، ابوجعفر جواد است، که در حالی که وجودش تازه و نو به نظر میرسد، با قدمی راسخ و مستحکم همراه است.
مصحف آیات و عنوان حروف عالیات
غایه الغایات کاوصافش ز حد بیرون بود
هوش مصنوعی: کتابی که شامل آیات و حروف بلند مرتبه است، به نهایت کمال خود رسیده و ویژگیهای آن فراتر از حد و اندازهی معمول است.
مظهر غیب مصون و مُظهر ما فی البطون
سرّ ذاتش سرّ اعظم مخزون مخزون بود
هوش مصنوعی: مظهر غیب همیشه در امان است و آنچه در دلها نهفته است را به نمایش میگذارد. راز وجودش، رازی بزرگ و پنهان است که در خفا نگهداری میشود.
گنج هستی را طلسم و با جهان چون جان و جسم
مخزن دُرّ ثمین و لؤلؤ مکنون بود
هوش مصنوعی: حکمتهای زندگی و ارزشهای واقعی در دل جهان نهفته است، مانند یک گنج ارزشمند که نیاز به کشف و درک دارد. مانند رابطه بین جان و جسم، این ارزشها باید به درستی شناخت و حفظ شوند. بیتوجهی به این گنجینهها میتواند باعث از دست دادن چیزهای مهم و گرانبها در زندگی شود.
فالق صبح ازل مصباح نور لم یزل
کز تجلیهای او اشراق گوناگون بود
هوش مصنوعی: فالق صبح ازل به معنای شکافنده صبح ابتدایی و روشنکننده دائم نور است. او به خاطر تجلیها و ظهورات مختلفش، همواره نورهایی متفاوت و دلانگیز را به وجود آورده است.
طور سینای تجلی مطلع نور جلی
کز فروغش پور عمران واله و مفتون بود
هوش مصنوعی: کوه سینا محل ظهور نور روشن است که به خاطر درخشش آن، پور عمران (مردم و نسلها) شگفتزده و مجذوب شدهاند.
شد خلیل از شعلۀ روی مهش آتش به جان
فلک عمر نوح از سودای او مشحون بود
هوش مصنوعی: خلیل به خاطر زیبایی معشوقش دچار آتش عشق شده است و عمر نوح تحت تاثیر آرزوی او، پر از زندگی و شور و شوق شده است.
گر ذبیح اندر رهش صد بار قربانی شود
در منای عشق او از جان و دل ممنون بود
هوش مصنوعی: اگر هزاران بار هم در راه او قربانی شوم، باز هم از صمیم قلب شکرگزار عشقش خواهم بود.
چشم یعقوب از فراق روی او بی نور شد
یوسف اندر سجن شوق کوی او مسجون بود
هوش مصنوعی: چشم یعقوب به خاطر دوری از چهره عزیزش دیگر روشنایی نداشت، در حالی که یوسف در زندان شوق و آرزوی کوی او به سر میبرد.
در کمند رنج او رنجور ایوب صبور
طعمۀ کام نهنگ عشق او ذوالنون بود
هوش مصنوعی: در دامی از درد گرفتار است، مانند ایوب که صبر داشته و تحمل کرده است. عشق او مانند طعمهای است که نهنگ به دنبال آن است و ذوالنون، شخصیت بزرگ و عارف، نماینده چنین عشقی است.
بر سر راهش نخستین راهب راغب مسیح
آخرین پروانۀ شمع رخش شمعون بود
هوش مصنوعی: در ابتدای مسیر او، اولین راهبی که به او توجه داشت، مسیح بود و آخرین پروانهای که به نور چهرهاش عشق ورزید، شمعون بود.
قرن ها بگذشت ذوالقرنین با حرمان قرین
خضر از شوق لبش سر گشتۀ هامون بود
هوش مصنوعی: قرنها گذشت و ذوالقرنین همیشه در حسرت بود و خضر از عشق لبش به صورت سرگشتهای در دشت هامون نمایان بود.
غُرّۀ وجه محمد قُره العین علیّ
زهرۀ زهرا و دُرّ درج آن خاتون بود
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و درخشندهی محمد، مایهی شادی و روشنی چشم علی و دخترش زهرا بود و در واقع، جواهر و ارزش واقعی آن بانوی بزرگ به شمار میرفت.
فرع میمون امام ثامن ضامن رضا
اصل مأمون تمام واجب و مسنون بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرع و نتیجهای که از امام هشتم (علی بن موسی الرضا) به وجود آمده، به عنوان یک ضمانت و اساس مطمئن، نشاندهندهای از جوهره و حقیقت (مأمون) است. اصول و قواعد واجب و مستحب، در نهایت به محوریت و قوام خاصی دست پیدا میکنند که به اعتبار و ارزش واقعی آنها میافزاید.
عرش اعلی در برش مانند کرسی بر درش
امر عالی مصدرش ما بین کاف و نون بود
هوش مصنوعی: عرش اعلی که در مرکز عالم قرار دارد، مانند کرسیای است که در دروازهاش قرار دارد. فرمانهای والایی که صادر میشوند، از میان حرفهای «کاف» و «نون» به وجود میآیند.
لعلش اندر روح افزائی به از عین الحیات
سروش از طوبی بر عنائی بسی افزون بود
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تاثیرگذاری عشق و محبت اشاره دارد. شاعر میگوید که سنگ قرمز و زیبای عشق، از زندگی و حیات با ارزشتر است و برکت و عطاهای الهی بر این عشق افزونتر است. در واقع، عشق و محبت روح را تقویت میکند و از نعمات دنیوی بالاتر است.
گرد روی ماه او مهر فلک گردش کند
پیش گرد راه او خرگاه گردون دون بود
هوش مصنوعی: هرچند که زمین و زمان در حال چرخش هستند، اما زیبایی و نور او در دلها میتابد و اهمیت آن به قدری است که تمام رویدادها و حرکتها به دور او میچرخند. خیمهگاه و مسکن او در این گردونه کار، چیزی کمتر از آسمان نیست.
گاهی از غیرت گهی از حسرت آن ماهرو
قرص خور چون شمع سوزان و چه طشت خون بود
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر غیرت و گاهی به خاطر حسرت، آن زیبای ماهرو مانند قرص ماه میدرخشد و همچون شمعی میسوزد؛ و چه حالتی دارد که دلی پر از درد و خون به دوش میکشد.