گنجور

شمارهٔ ۱ - فی رثاء سید الساجدین علیه السلام

دل بود بیمار آن بیمار عشق مه جبین
تن بود رنجور آن رنجور یار نازنین
آهوی طبعم به نخجیر غمش تا شد اسیر
چون به زنجیر ستم سر رشتۀ دنیا و دین
شد به بند بندگان، سر حلقۀ آزادگان
یا سلیمان حلقۀ اهریمنان را شد نگین
نقطهٔ اسلام را پرگار کفر آمد محیط
مرکز عدل حقیقی شد مدار ظلم و کین
طائر قدس از فضای انس رفت اندر قفس
شاهباز اوج وحدت شد بدام مشرکین
همنشین زاغ شد طاوس باغ کبریا
یا که عنقاء و هما با کرکس و شاهین قرین
چون اسیر روم رفت از کربلا تا شام شوم
پادشاه یثرب و شهزادۀ ایران زمین
زیب و زین عالم امکان علی بن الحسین
نور یزدان سید سجاد زین العابدین
مشرق صبح ازل مفتون حسن لم یزل
دردمند شام محنت مبتلای شامتین
سرو باغ استقامت نخلۀ پر نور طور
گرچه شد بی شاخ و بر آن دوحۀ علم و یقین
شد ز سوز تب و تاب، آمد ز داغ دل بتاب
گرچه آهش بود گاهی سرد و گاهی آتشین
کنز مخفی بود لیکن شهرۀ هر شهر شد
تا شود سرّ محبت آشکارا و مبین
نالۀ «یا لیت امی لم تلدنی» بر کشید
بهر هتک حرمت ناموس رب العالمین
آنکه همچون نقطۀ مرکز بود ثابت قدم
کی نهد پا از محیط صبر بیرون این چنین؟
انه شیءُ عجاب صبره عند المصاب
زشت باشد آفرین بر صبر آن صبر آفرین
آنکه از وی شد نظام عالم هستی بپای
سر برهنه شد بپا در محفل پستی لعین
شاهد گیتی سراپا سوخت در بزم شراب
همچو شمع از سوز دل با شعلۀ آه و أنین
«لا تقل هجراً» شند از معدن جهل و غرور
عین اسرار علوم أولین و آخرین
یافت در ویرانۀ شام خراب از کین مکان
آنکه بود اندر مقام لی مع اللهی مکین
گنج را ویرانه باید، خاصه گنج معرفت
زین سبب ویرانه آمد مخزن دُرّ ثمین
بس که تلخی‌ها چشید آن خسرو شیرین لبان
زهر را نوشید در آخر نفس چون انگبین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل بود بیمار آن بیمار عشق مه جبین
تن بود رنجور آن رنجور یار نازنین
هوش مصنوعی: دل به عشق معشوق دچار بیماری است و تن این عاشق نیز به خاطر معشوق دچار رنج و درد شده است.
آهوی طبعم به نخجیر غمش تا شد اسیر
چون به زنجیر ستم سر رشتۀ دنیا و دین
هوش مصنوعی: وجود لطیف و پرجنب و جوش من به دام غم گرفتار شده است، مانند آهویی که در جنگل صید شده است. وقتی به زنجیر ستم کشیده می‌شود، دیگر نمی‌تواند به آزادی و راستی که در دنیای معنوی و دینی وجود دارد، دست یابد.
شد به بند بندگان، سر حلقۀ آزادگان
یا سلیمان حلقۀ اهریمنان را شد نگین
هوش مصنوعی: در میان بندگان، شخصی به درجه عالی و آزادی رسیده است، مانند اینکه در دستان سلیمان، اهریمنان به عنوان زینت و نماد قدرت قرار گرفته‌اند.
نقطهٔ اسلام را پرگار کفر آمد محیط
مرکز عدل حقیقی شد مدار ظلم و کین
هوش مصنوعی: نقطهٔ اصلی اسلام تحت تأثیر دایرهٔ کفر قرار گرفت و مرکز حقیقی عدالت، به محیطی برای ظلم و کینه تبدیل شد.
طائر قدس از فضای انس رفت اندر قفس
شاهباز اوج وحدت شد بدام مشرکین
هوش مصنوعی: پرنده قدس از فضای دوستی و صمیمیت پرواز کرد و به درون قفس شاهین رسید. او در اوج وحدت و یگانگی گرفتار دام مشرکین شد.
همنشین زاغ شد طاوس باغ کبریا
یا که عنقاء و هما با کرکس و شاهین قرین
هوش مصنوعی: اگر کسی با زاغ نشین شود، به مقام و صفای طاووس در باغ کبریا دست نمی‌یابد، یا اگر همسایه پرندگان شریف باشد، در کنار کرکس و شاهین زندگی می‌کند.
چون اسیر روم رفت از کربلا تا شام شوم
پادشاه یثرب و شهزادۀ ایران زمین
هوش مصنوعی: وقتی که اسیران به رومیان می‌رسند و از کربلا به شام می‌روند، احساس می‌کنند که تبدیل به پادشاه یثرب و فرزند ارشد سرزمین ایران شده‌اند.
زیب و زین عالم امکان علی بن الحسین
نور یزدان سید سجاد زین العابدین
هوش مصنوعی: علی بن حسین، زیبایی و زینت این عالم است. او نور الهی و آقای زاهدان و عبادت‌گذاران است.
مشرق صبح ازل مفتون حسن لم یزل
دردمند شام محنت مبتلای شامتین
هوش مصنوعی: سحرگاه آغازین همیشه به زیبایی بی‌پایان عشق مبتلا بوده و در دل شب‌های پر از درد و محنت، غم و اندوه عمیقی را تحت تاثیر قرار داده است.
سرو باغ استقامت نخلۀ پر نور طور
گرچه شد بی شاخ و بر آن دوحۀ علم و یقین
هوش مصنوعی: درخت نخل که نشانه استقامت و سکونت است، با وجودی که بی‌سایه و شاخه شده، اما هنوز درختی پرنور و با شکوه است. این درخت به علم و یقین که نشانه‌های بلند و محکم هستند، تکیه دارد.
شد ز سوز تب و تاب، آمد ز داغ دل بتاب
گرچه آهش بود گاهی سرد و گاهی آتشین
هوش مصنوعی: از شدت سوز و داغ دل، حالت هیجان‌زده‌ای به او دست داده است. گرچه گاهی آه او آرام و بی‌هیجان است، اما برخی اوقات هم به شدت آتشین و پرشور می‌باشد.
کنز مخفی بود لیکن شهرۀ هر شهر شد
تا شود سرّ محبت آشکارا و مبین
هوش مصنوعی: گنج پنهانی وجود داشت، اما به معروف‌ترین چیز در هر شهری تبدیل شد تا راز عشق به وضوح و آشکاری نمایان شود.
نالۀ «یا لیت امی لم تلدنی» بر کشید
بهر هتک حرمت ناموس رب العالمین
هوش مصنوعی: شکایت و ناله‌ای از عمق قلب به گوش می‌رسد که ای کاش مادر به دنیا نیاورده بودم، برای اینکه حرمت و شأن خداوند متعال را زیر سوال برده‌اند.
آنکه همچون نقطۀ مرکز بود ثابت قدم
کی نهد پا از محیط صبر بیرون این چنین؟
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند نقطه مرکزی ثابت و پایدار است، چگونه می‌تواند از دایره صبر خارج شود و قدمی فراتر نهد؟
انه شیءُ عجاب صبره عند المصاب
زشت باشد آفرین بر صبر آن صبر آفرین
هوش مصنوعی: صبر در زمان مصیبت واقعاً شگفت‌انگیز است و باید به آن احترام گذاشت. آفرین بر کسی که چنین صبری دارد.
آنکه از وی شد نظام عالم هستی بپای
سر برهنه شد بپا در محفل پستی لعین
هوش مصنوعی: آن که به خاطر او جهان به نظم و ترتیب درآمد، با کمال تواضع و بدون هیچ زینتی در جمع افراد پست و شرور حاضر شد.
شاهد گیتی سراپا سوخت در بزم شراب
همچو شمع از سوز دل با شعلۀ آه و أنین
هوش مصنوعی: در مجلس شراب، زیبایی دنیا تمام و کمال در حال سوختن است، مانند شمعی که به خاطر درد دل، از شدت سوزش می‌سوزد و با آتش اشک و ناله، می‌درخشد.
«لا تقل هجراً» شند از معدن جهل و غرور
عین اسرار علوم أولین و آخرین
هوش مصنوعی: نابجا سخن نگو و از دانش نادانی و خودبزرگ‌بینی چیزهایی نشنو که رازهای علوم اولیه و پایانی در آن نهفته است.
یافت در ویرانۀ شام خراب از کین مکان
آنکه بود اندر مقام لی مع اللهی مکین
هوش مصنوعی: در خرابه‌های شام، بی‌نظمی و ویرانی را می‌بینم، و در این مکان کسی را پیدا می‌کنم که جایگاهش نزد خداوند محکم و راسخ بوده است.
گنج را ویرانه باید، خاصه گنج معرفت
زین سبب ویرانه آمد مخزن دُرّ ثمین
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن گنجی ارزشمند، گاه باید از ویرانی‌ها گذر کرد. به ویژه در مورد گنج‌های معرفتی، به همین دلیل است که این گنج‌ها در مکان‌های متروکه و دور از دسترس قرار دارند.
بس که تلخی‌ها چشید آن خسرو شیرین لبان
زهر را نوشید در آخر نفس چون انگبین
هوش مصنوعی: بس که در زندگی تلخی‌ها را تجربه کرد، آن پادشاه شیرین‌زبان زهر را نوشید و در آخرین لحظات زندگی‌اش، مانند عسل شیرین و گوارا شد.