شمارهٔ ۲ - فی الکساء
تا عقل نخستین زد در زیر کساء قدم
در پرده تجلی کرد ناموس جمال قِدم
چون شاهد هستی را بی پرده شهود نبود
در پرده فروزان شد آن شمع دل عالم
معراج نبوت بود تا خلوت او أدنی
کان پرده بخود بالید از زینت آن مقدم
آن لؤلؤ لالا شد اندر صدف امکان
آن دُرّه والا شد در بوتۀ کان کرم
دریای نبوت را هنگام تلاطم شد
هم لؤلؤ و هم مرجان رستند ز قعریم
آن روضۀ خضرا شد از روی حسن خندان
وان لالۀ حمرا شد از بوی حسین خرم
هیهات اگر روید اندر چمن گیتی
چون آن دو گل خود رو از آب و گل آدم
اکلیل رسالت را بودند دو درّ ثمین
مشکوه نبوت را مصباح منیر ظلم
اقلیم ولایت را میقات فتوح آمد
زانروی به پیوستند هم فاتح و هم خاتم
تا ماه ولایت شد با مهر نبوت جفت
از رشک کسا برخواست دود از فلک اعظم
در بزم حقیقت کرد تا شمع طریقت جای
آن پرده چه سینا زد از سرّ انا الله دم
آن عرش سلونی بود یا مسند هارونی
کاندر پی تعظیمش پشت فلک آمد خم؟
چون دائرۀ هستی زان چار بهم پیوست
حوراء فلک حشمت شد محور مستحکم
هرگز نشود مرکز انوار ولایت را
جز نیرۀ عظمی ما أشرقها و أتم!
آن نقطۀ وحدت بود شمع دل جمع آمد
یا شاهد اصلی شد در غیب مصون مد غم
زان پنج چه شد لبریز زان گنج جواهر خیز
از پرده برون شد راز بر عرش کشید علم
در مملکت ایجاد حق داد ستایش داد
چندانکه ز تقریرش هر ناطقه ای ابکم
تشریف محبت شد زیب تن آن تنها
غایت بظهور آمد زان پنج نه بیش و نه کم
در منطقۀ هستی جز برج ولایت نیست
در صفحۀ امکان نیز جز آن رقم محکم
دیوان مشیت را هر یک قلم اعلی
الواح قضا و قدر زان پنج گرفته رقم
از پرتو آن پنج است هر شارق و هر غارب
وز گوهر آن گنج است هر سرّ که بود مبهم
از غرۀ غراشان وز طرۀ زیباشان
الصبح اذا اسفرّ و اللیل اذا اظلم
جبریل چه پروانه در دور حرمخانه
تا شمع جهان سوزش در پرده کند محرم
فرمان طهارت را از حق بشفاعت برد
با تحفۀ تقدیمی شد داخل خیل خدم
از مفتقر ناچیز این نظم عبیر آمیز
نبود عجب ار باشد از روح قدس ملهم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا عقل نخستین زد در زیر کساء قدم
در پرده تجلی کرد ناموس جمال قِدم
هوش مصنوعی: زمانی که عقل اولیه وارد پردهای از راز و جمال شد، در آن لحظه زیبایی و کمال نمایان گردید.
چون شاهد هستی را بی پرده شهود نبود
در پرده فروزان شد آن شمع دل عالم
هوش مصنوعی: زمانی که تو به عنوان یک شاهد، حقایق را بدون هیچ پردهای مشاهده میکنی، در واقع نمیتوانی در سایه یا پردهای که روشن است، حضور داشته باشی. در این حالت، مشعل دل انسانها مانند شمعی روشن و زنده میشود.
معراج نبوت بود تا خلوت او أدنی
کان پرده بخود بالید از زینت آن مقدم
هوش مصنوعی: معراج پیامبری فرصتی بود که نزدیکی خاصی به خداوند ایجاد کند و در این مقام، پردهای که از زینت آن جلیل و بزرگوار به خود آراسته بود، نمایان شد.
آن لؤلؤ لالا شد اندر صدف امکان
آن دُرّه والا شد در بوتۀ کان کرم
هوش مصنوعی: درون صدف امکان، آن مروارید زیبا به خواب رفته و در نتیجه، آن گوهر ارزنده در دل خاک تبدیل به درّتی گرانبها شده است.
دریای نبوت را هنگام تلاطم شد
هم لؤلؤ و هم مرجان رستند ز قعریم
هوش مصنوعی: در زمانهای پرخروش و دشواریهای بزرگ، از عمق دریای پیامبری، هم مروارید و هم مرجان به وجود میآیند و خود را نمایان میسازند.
آن روضۀ خضرا شد از روی حسن خندان
وان لالۀ حمرا شد از بوی حسین خرم
هوش مصنوعی: این باغ سرسبز به خاطر زیبایی خندان گل کرده و گل سرخ هم به خاطر عطر حسین، شاداب و خوشبو شده است.
هیهات اگر روید اندر چمن گیتی
چون آن دو گل خود رو از آب و گل آدم
هوش مصنوعی: به هیچ وجه اگر در دشت جهان مانند آن دو گل زیبا و طبیعی از خاک و آب آدمی ظاهر شوند، این امر ممکن نخواهد بود.
اکلیل رسالت را بودند دو درّ ثمین
مشکوه نبوت را مصباح منیر ظلم
هوش مصنوعی: در این بیت به اهمیت و ارزشهای رسالت و نبوت اشاره شده است. "اکلیل رسالت" به معنای تاج و زینت رسالت است که به دو گوهر گرانبها اشاره شده است. این دو گوهر، نشاندهنده مقام و منزلت والای پیامبران و وظایف آنها در روشن کردن مسیر هدایت برای انسانها هستند. "مشکوه نبوت" به معنای چراغ روشنایی بخش در مسیر نبوت است که کمک میکند تا ظلمتها و چالشها را پشت سر بگذاریم و به سوی حقیقت و نور هدایت شویم. به طور کلی، این عبارت نماد ارزشهای بلندی است که در رسالت و پیامبری وجود دارد و بر اهمیت آنها در زندگی انسانها تأکید میکند.
اقلیم ولایت را میقات فتوح آمد
زانروی به پیوستند هم فاتح و هم خاتم
هوش مصنوعی: در سرزمین سرپرستی و فرمانروایی، زمان پیروزی و غلبه فرا رسیده است. از این رو، هم قهرمانان جنگ و هم پیماننامهداران به هم پیوستهاند و در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
تا ماه ولایت شد با مهر نبوت جفت
از رشک کسا برخواست دود از فلک اعظم
هوش مصنوعی: زمانی که ماه ولایت با خورشید نبوت در کنار هم قرار گرفتند، به خاطر زیبایی و شکوه آن دو، از آسمان عظمتی دودی بلند شد.
در بزم حقیقت کرد تا شمع طریقت جای
آن پرده چه سینا زد از سرّ انا الله دم
هوش مصنوعی: در محفل واقعیات، شمع راه و روش را برپا کرد و پردهای که به راز وجودی "من" اشاره دارد، به کنار زد.
آن عرش سلونی بود یا مسند هارونی
کاندر پی تعظیمش پشت فلک آمد خم؟
هوش مصنوعی: آیا این عرش، همان عرش سلیمان است یا همان تخت هارون؟ که به خاطر عظمت و احترامش، پشت آسمان خم شده است؟
چون دائرۀ هستی زان چار بهم پیوست
حوراء فلک حشمت شد محور مستحکم
هوش مصنوعی: وقتی دایرهٔ وجود به چهار قسمت تقسیم شد، زیبایی و شکوه هستی به مرکز توجه و استحکام بیشتری دست یافت.
هرگز نشود مرکز انوار ولایت را
جز نیرۀ عظمی ما أشرقها و أتم!
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتواند مرکز نورهای ولایت، جز از سوی بزرگترین نور که آن را روشن کرده و کمال بخشیده است، باشد.
آن نقطۀ وحدت بود شمع دل جمع آمد
یا شاهد اصلی شد در غیب مصون مد غم
هوش مصنوعی: در این بیت، به شخصی اشاره میشود که نقطهی اتحاد و پیوند دلهاست. این فرد مانند شمعی است که دلها را به هم نزدیک میکند و در تاریکیها، روشنی و امید را میآورد. همچنین به وجودش به عنوان حقیقت اصلی و پناهی در برابر غمها و مشکلات زندگی اشاره شده است.
زان پنج چه شد لبریز زان گنج جواهر خیز
از پرده برون شد راز بر عرش کشید علم
هوش مصنوعی: از آن پنج چیز چه برآمد که از گنجینه جواهر، لبریز و پر شد و رازی از پرده بیرون آمد و علم بر عرش قرار گرفت.
در مملکت ایجاد حق داد ستایش داد
چندانکه ز تقریرش هر ناطقه ای ابکم
هوش مصنوعی: در کشوری که حق و عدالت برقرار است، ستایش و قدردانی به اندازهای میشود که حتی بیزبانترین افراد نیز از آن حرف میزنند.
تشریف محبت شد زیب تن آن تنها
غایت بظهور آمد زان پنج نه بیش و نه کم
هوش مصنوعی: محبت با زیبایی و جلوهگری خود بر تن او نشسته و آنچه که مورد نظر بود، از پنج چیز بیشتر یا کمتر نبود، بلکه به طور کامل نمایان شد.
در منطقۀ هستی جز برج ولایت نیست
در صفحۀ امکان نیز جز آن رقم محکم
هوش مصنوعی: در دنیای وجود، تنها بالاترین مقام و جایگاه اهمیت دارد و در عرصۀ ممکنات نیز فقط همان مقام است که با قوت و ثبات شناخته میشود.
دیوان مشیت را هر یک قلم اعلی
الواح قضا و قدر زان پنج گرفته رقم
هوش مصنوعی: هر یک از قلمهای پرقدرت در دیوان مشیت، سرنوشت را بر اساس خواست و اراده خود مینویسند و این پنج قلم، نشانههای سرنوشت و تقدیر را رقم میزنند.
از پرتو آن پنج است هر شارق و هر غارب
وز گوهر آن گنج است هر سرّ که بود مبهم
هوش مصنوعی: از نور و روشنایی آن پنج وجود، هر چیز روشنی بخش و تاریکی زدا به وجود آمده است. و از ذات و عمق آن گنجینه، هر رازی که مبهم و پنهان باشد، سرچشمه میگیرد.
از غرۀ غراشان وز طرۀ زیباشان
الصبح اذا اسفرّ و اللیل اذا اظلم
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذبهای اشاره دارد که در چهرهها و جلوههای شب و روز وجود دارد. در روز هنگام صبح، وقتی روشنایی آغاز میشود و در شب، زمانی که تاریکی همه جا را میگیرد، زیبایی و جاذبه خاصی به نمایش در میآید. به نوعی، شاعر به تضاد میان روشنایی و تاریکی و تأثیر آن بر زیبایی میپردازد.
جبریل چه پروانه در دور حرمخانه
تا شمع جهان سوزش در پرده کند محرم
هوش مصنوعی: جبریل، فرشتهای که در اطراف حرم وجود دارد، همچون پروانهای میچرخد تا اینکه شمعی که درخشش آن جهان را روشن میکند، در پردهای مخفی بماند.
فرمان طهارت را از حق بشفاعت برد
با تحفۀ تقدیمی شد داخل خیل خدم
هوش مصنوعی: حق با شفاعت خود، فرمان پاکی را صادر کرد و با هدایای تقدیمی، او را به جمع خدمتگزاران راه داد.
از مفتقر ناچیز این نظم عبیر آمیز
نبود عجب ار باشد از روح قدس ملهم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگرچه من یک فرد ضعیف و ناچیز هستم و این نظم و شعر از من صادر شده، جای تعجب نیست که از روح قدس و الهام الهی نیز میتواند نشأت گرفته باشد.