شمارهٔ ۱ - فی رجوع الحرم الی المدینه الطیبه
بسوی وطن باز گشتند یاران
خروشان چه رعد، اشکباران چه باران
چه لاله فروزان و چون شمع سوزان
ز داغ غم و دوری گلعذاران
چمن شد پر از قمری شورش انگیز
بر آمد ز گلشن نوای هزاران
نوای حجازی ز هر سو بپا شد
ز شور عراقیّ آن سوگواران
گروهی اسیر غم نوجوانان
گروهی زمین گیر آن شهسواران
بلعید، پرورده هر یک جوانی
ولی شام شد صبح امیدواران
چه بر آستان رسالت رسیدند
ز کف شد قرار دل بی قراران
چه برگ خزان ریخته از چپ و راست
باشک روان همچه ابر بهاران
بسر بسکه خاک مصیبت فشاندند
حرم گشت چون کلبۀ خاکساران
مهین بانوی خلوت کبریائی
بگفت ای سر و سرور تاجداران
ز کوی حسین تو دارم پیامی
که برده است هوش از سر هوشیاران
لبش خشک و تن غرقۀ لجۀ خون
سرش روی نی رهبر رهسپاران
پس از زخم های فراوان کاری
نگویم چه کردند آن نابکاران
به پیرامنش نونهالان نامی
چگویم ز جانان و آن جان نثاران
گر از بانوان نبوت بگویم
دل سنگ گرید بر آن داغداران
ز بیداد گردون دل بانوان خون
چه رفتند در محفل میگساران
گر از سختی ما بخواهی نشانه
بود شانۀ من یکی از هزاران
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسوی وطن باز گشتند یاران
خروشان چه رعد، اشکباران چه باران
هوش مصنوعی: یاران با شور و شوق به وطن بازگشتند، گویی رعد و برق برپا شده و باران اشک بر چهره میبارید.
چه لاله فروزان و چون شمع سوزان
ز داغ غم و دوری گلعذاران
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالت غم و دلتنگی اشاره دارد. شاعر از لالهای که درخشندگی و زیبایی دارد، یاد میکند و آن را به شمعی که در حال سوختن است، تشبیه میکند. این لاله، نشاندهندهی غم و اندوه ناشی از فاصله و دوری از محبوبش است. به طور کلی، احساسات عمیق و درد ناشی از جدایی را به تصویر میکشد.
چمن شد پر از قمری شورش انگیز
بر آمد ز گلشن نوای هزاران
هوش مصنوعی: دشت پر از پرندگان شاد و نغمهسرا شده است و صدای زیبای آنان از باغ به گوش میرسد.
نوای حجازی ز هر سو بپا شد
ز شور عراقیّ آن سوگواران
هوش مصنوعی: سروصدای نغمههای حجازی از هر طرف به گوش میرسد، ناشی از شوری است که عراقیها در حال سوگواری دارند.
گروهی اسیر غم نوجوانان
گروهی زمین گیر آن شهسواران
هوش مصنوعی: گروهی از مردم در غم و اندوه جوانان گرفتار شدهاند و گروهی دیگر به خاطر دلاوریها و شجاعتهای قهرمانان در جای خود ثابت ماندهاند و نمیتوانند حرکت کنند.
بلعید، پرورده هر یک جوانی
ولی شام شد صبح امیدواران
هوش مصنوعی: هر یک از جوانان به شکلی در حال رشد و پرورش است، اما شب به پایان میرسد و صبح امیدها فرا میرسد.
چه بر آستان رسالت رسیدند
ز کف شد قرار دل بی قراران
هوش مصنوعی: کسانی که به مقام پیامبری دست یافتهاند، باعث شدهاند دلهای بیقرار آرامش بیابند و در برابر آن جایگاه احترام بگذارند.
چه برگ خزان ریخته از چپ و راست
باشک روان همچه ابر بهاران
هوش مصنوعی: برگهای خزان از دو طرف به زمین ریخته و روی زمین به آرامی و با زیبایی است. این صحنه به مانند باران بهاری است که لطافت و طراوت خاصی دارد.
بسر بسکه خاک مصیبت فشاندند
حرم گشت چون کلبۀ خاکساران
هوش مصنوعی: به خاطر شدت مصیبت و تراکم مشکلات، حرم و مقدسنما به وضعیتی افتاده که انگار به کلبههای فقرا و حقیران تبدیل شده است.
مهین بانوی خلوت کبریائی
بگفت ای سر و سرور تاجداران
هوش مصنوعی: زن بزرگ و باشکوهی که در محیط خاص و پر شکوه خود قرار دارد، گفت: ای ریشه و محور تاجداران و سرداران،
ز کوی حسین تو دارم پیامی
که برده است هوش از سر هوشیاران
هوش مصنوعی: از راه حسین پیامی دارم که حتی افراد هوشیار را هم مدهوش کرده است.
لبش خشک و تن غرقۀ لجۀ خون
سرش روی نی رهبر رهسپاران
هوش مصنوعی: لبهای او خشک و بدنش در خون غرق شده است، سرش روی نی است که رهبر راهپیمایان را نشان میدهد.
پس از زخم های فراوان کاری
نگویم چه کردند آن نابکاران
هوش مصنوعی: بعد از تحمل زخمهای بسیار، دیگر چیزی نمیگویم و فقط به کارهای آن آدمهای بد میاندیشم.
به پیرامنش نونهالان نامی
چگویم ز جانان و آن جان نثاران
هوش مصنوعی: من در کنار او به جوانان میگویم از محبوب و آن کسی که جانش را فدای او کردهاست.
گر از بانوان نبوت بگویم
دل سنگ گرید بر آن داغداران
هوش مصنوعی: اگر از بانوان پیامبری صحبت کنم، دل هر سنگی نیز بر آن مصیبتزده خواهد گریست.
ز بیداد گردون دل بانوان خون
چه رفتند در محفل میگساران
هوش مصنوعی: به دلیل ظلم و ستمی که بر دل خانمها رفته، معصومیت و احساسات آنها در محفل نوشیدنیخواران به درد و رنج تبدیل شده است.
گر از سختی ما بخواهی نشانه
بود شانۀ من یکی از هزاران
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از سختیها و struggles ما نشانی ببینی، میتوانی به شانه من نگاه کنی که در میان هزاران، یکی است.