شمارهٔ ۱ - فی مدح عبدالله الرضیع المعروف بعلی الاصغر و رثائه سلام الله علیه و علی ابیه
کنار مادر گیتی ز طفل اشک بود تر
بیاد خشکی حلقوم و تشنه کامی اصغر
رضیع ثدی امامت مسیح مهد کرامت
شفیع روز قیامت ولی خالق اکبر
بمحفل ازلی شمع جمع و شاهد وحدت
بحسن لم یزلی ثانی شبیه پیمبر
یگانه کوکب دُرّی آستان ولایت
بطلعت آیت «الله نور» را شده مظهر
چه شیر خواره که شیر فلک مسخر و خارش
چه طفل شیر که صد عقل را شده رهبر
بچهره رشک گل و مل، بطرّه رونق سنبل
بشور و نغمه ز بلبل هزار بار نکوتر
لبش چه گوهر رخشان عقیق و لعل درخشان
نه از یمن نه بدخشان ز کنز مخفی داور
دریغ و درد که یاقوت لعل روح فزایش
چه کهربا شد و مرجان دوست را زده آذر
لبی که غنچۀ سیراب از او گرفته طراوت
چنان فسرده شد از تشنگی که لا یتصور
ز قحط آب، لبی خشک ماند در لب دریا
که سلسبیل لبش بود رشک چشمۀ کوثر
لبی ز سوز عطش زد شرر بخرمن هستی
که بود مبدء عین الحیوه خضر و سکندر
نداشت شیر چه آن بچه شیر بیشۀ هیجا
شد آبش از دم پیکان آبدار مقدر
لبان او به تبسم ز ذوق بادۀ وحدت
زبان او مترنم ز شوق جلوۀ دلبر
درید خار خدنگ آن گلوی چون گل و سر زد
ز باز وی پدر و خون ز چشم مادر و خواهر
دُر عدم زنگار بدن عقیق یمن شد
چه شد گلو هدف ناوک برنده چه خنجر
خلیل دشت بلا خون همی فشاند به بالا
که این ذبیح من ای دوست تحفه ایست محقر
ز اشک پرد کیان وز شور نوحه سرایان
سزد که چشم ملک کور باد و گوش فلک کر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنار مادر گیتی ز طفل اشک بود تر
بیاد خشکی حلقوم و تشنه کامی اصغر
هوش مصنوعی: کنار مادر زمین، کودک اشک میریزد که به خاطر خشکی گلویش و تشنگیاش به یاد میآورد.
رضیع ثدی امامت مسیح مهد کرامت
شفیع روز قیامت ولی خالق اکبر
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت و مقام امام مهدی (عج) اشاره دارد. او در اصل، مورد تایید و محبت الهی است و به عنوان واسطهای در روز قیامت شناخته میشود. این بیانگر جایگاه والای ایشان در دین و نزد خداوند متعال است.
بمحفل ازلی شمع جمع و شاهد وحدت
بحسن لم یزلی ثانی شبیه پیمبر
هوش مصنوعی: در محفل ابدی، شمعی روشن است و شاهدی بر اتحاد زیبایی که مانند هیچ چیز دیگری نیست و به پیامبر شباهت دارد.
یگانه کوکب دُرّی آستان ولایت
بطلعت آیت «الله نور» را شده مظهر
هوش مصنوعی: یک ستاره منحصر به فرد و درخشان در دروازه ولایت، تجلی آیه «الله نور» شده است.
چه شیر خواره که شیر فلک مسخر و خارش
چه طفل شیر که صد عقل را شده رهبر
هوش مصنوعی: بچهای را تصور کن که تحت تأثیر قدرت آسمانی قرار دارد و نوزادی که به او توجه میشود، به قدری باهوش و نابغه است که میتواند دیگران را هدایت کند.
بچهره رشک گل و مل، بطرّه رونق سنبل
بشور و نغمه ز بلبل هزار بار نکوتر
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت ظاهری اشاره دارد. شاعر میگوید که چهرهای که به گل و سنبل میماند، باعث رقبتی برای آنها میشود. همچنین، شاعر بیان میکند که صدای بلبل نیز بارها و بارها زیباتر است. به طور کلی، شعر به جذابیت و دلپذیری زیباییهای طبیعی و موسیقیهای دلنواز میپردازد.
لبش چه گوهر رخشان عقیق و لعل درخشان
نه از یمن نه بدخشان ز کنز مخفی داور
هوش مصنوعی: لبان او مانند عقیقی درخشان و لعل دیگری پرنور است، اما این زیبایی نه به خاطر یمن یا بدخشان است بلکه از گنجینهی پنهانی است که در دل قضا و تقدیر نهفته شده است.
دریغ و درد که یاقوت لعل روح فزایش
چه کهربا شد و مرجان دوست را زده آذر
هوش مصنوعی: ناراحت کننده و دردناک است که جواهرات گرانبها و ارزشمند مانند یاقوت و لعل دیگر جذابیت خود را از دست دادهاند و مرجانهای دوست به آتش افتادهاند.
لبی که غنچۀ سیراب از او گرفته طراوت
چنان فسرده شد از تشنگی که لا یتصور
هوش مصنوعی: لبی که به تازگی از سرسبزی و شادابی سیراب شده، حالا به قدری از تشنگی خشک و پژمرده شده که قابل تصور نیست.
ز قحط آب، لبی خشک ماند در لب دریا
که سلسبیل لبش بود رشک چشمۀ کوثر
هوش مصنوعی: از کمبود آب، لب خشک ماندهای در کنار دریا، در حالی که آب شیرین لبش، حسرت چشمه کوثر را برانگیخته است.
لبی ز سوز عطش زد شرر بخرمن هستی
که بود مبدء عین الحیوه خضر و سکندر
هوش مصنوعی: زبان حال از دلی پر از عشق و تشنگی، به آتش درآمده است و این آتش، منشاء حیات و زندگیست که خضر و سکندر از آن نشأت گرفتهاند.
نداشت شیر چه آن بچه شیر بیشۀ هیجا
شد آبش از دم پیکان آبدار مقدر
هوش مصنوعی: شیر در یک زمان نمیتوانست بچه شیر را که در بیابان به دنیا آمده، نجات دهد و سرنوشتش به تیر آبدار و خطرناکی وابسته بود.
لبان او به تبسم ز ذوق بادۀ وحدت
زبان او مترنم ز شوق جلوۀ دلبر
هوش مصنوعی: لبان او به خاطر شادی و لذت از شراب وحدت میخندد و زبانش از عشق و شوق به زیبایی معشوق آواز میخواند.
درید خار خدنگ آن گلوی چون گل و سر زد
ز باز وی پدر و خون ز چشم مادر و خواهر
هوش مصنوعی: سهمگین و دردناک است حادثهای که در آن، تیر کهنهای بر گلوی زیبا و لطیف زخمی میزند. در این میان، اشک و خون از چشمان کسانی که او را دوست دارند، جاری میشود؛ پدر و مادری که داغ فرزند را میکشند و خواهرانی که در غم او در anguish هستند.
دُر عدم زنگار بدن عقیق یمن شد
چه شد گلو هدف ناوک برنده چه خنجر
هوش مصنوعی: در دل وجود انسان، حقیقتی ناب و خالص وجود دارد که به زیبایی عقیق یمن میدرخشد. اما با این حال، گویی در زندگی، تیر و خنجری به نشانه هدف قرار داده شده است که میتواند آسیب برساند.
خلیل دشت بلا خون همی فشاند به بالا
که این ذبیح من ای دوست تحفه ایست محقر
هوش مصنوعی: خلیل در دشت مصیبت خون را به سوی آسمان میریزد و میگوید: این قربانی من، ای دوست، هدیهای است که ارزش چندانی ندارد.
ز اشک پرد کیان وز شور نوحه سرایان
سزد که چشم ملک کور باد و گوش فلک کر
هوش مصنوعی: از اشک و نالهی پادشاهان و نوحهخوانان، شایسته است که چشم فرشتگان بسته و گوش آسمان کر باشد.