گنجور

شمارهٔ ۳۸

از عشق تو اندر تاب و تبم
وز شوق تو در وجد و طربم
از شمۀ لطف تو سلمانم
وز شعلۀ قهر تو بو لهبم
هندوی بت خال تو شدم
رسوای تو در عجم و عربم
با سر ره عشق تو می پویم
گر مانده شود پای طلبم
من بندۀ حلقه بگوش توام
جز این نبود حسب و نسبم
خود را بشمار غلامانت
می آورم، و دور از ادبم
ای شام غمم را صبح امید
بازآ که شود چون روز، شبم
از عشق تو سینه لبالب غم
وز شوق تو آمده جان به لبم
گر سوخته مفتقرت چه عجب
از خامی مدعیان عجبم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن فعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از عشق تو اندر تاب و تبم
وز شوق تو در وجد و طربم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو در حالت نا آرامی و اشتیاق به سر می‌برم و از شوق تو در حالت خوشحالی و سرزندگی هستم.
از شمۀ لطف تو سلمانم
وز شعلۀ قهر تو بو لهبم
هوش مصنوعی: من به خاطر مهربانی تو مانند سلیمان هستم و از آتش غضبت مانند شعله‌ای می‌سوزم.
هندوی بت خال تو شدم
رسوای تو در عجم و عربم
هوش مصنوعی: من به خاطر وجود زیبا و منحصر به فرد تو، در دنیای ایرانیان و عرب‌ها به عنوان یک عاشق و شیفته شناخته می‌شوم.
با سر ره عشق تو می پویم
گر مانده شود پای طلبم
هوش مصنوعی: من با تمام وجود در پی عشق تو هستم، حتی اگر در این مسیر به بن بست برسم.
من بندۀ حلقه بگوش توام
جز این نبود حسب و نسبم
هوش مصنوعی: من تنها خدمتگزار تو هستم و هیچ خصوصیت دیگری از خاندانی و نسبی ندارم.
خود را بشمار غلامانت
می آورم، و دور از ادبم
هوش مصنوعی: من خودم را بندۀ تو می‌شمارم، و از نظرم این بی‌ادبی است که چنین فکری داشته باشم.
ای شام غمم را صبح امید
بازآ که شود چون روز، شبم
هوش مصنوعی: ای شب غم من، صبح امید بیا تا روز روشن شود و شب من به پایان برسد.
از عشق تو سینه لبالب غم
وز شوق تو آمده جان به لبم
هوش مصنوعی: از عشق تو، دلم پر از غم شده و به یاد تو، جانم به لب رسیده است.
گر سوخته مفتقرت چه عجب
از خامی مدعیان عجبم
هوش مصنوعی: اگر تو در آتش عشق سوخته‌ای، چه جای تعجب از نادانی و خامی مدعیان عشق! من خودم از این نادانی‌ها حیرت‌زده‌ام.