گنجور

شمارهٔ ۲۰

ای بسته دل اندر خوان طمع
وی خسته تن از پیکان طمع
ای مرغ دلت پیوسته کباب
از نائرۀ سوزان طمع
فریاد که آب رخت را ریخت
بر خاک مذلت، نان طمع
حیف است یوسف طبع عزیز
در بند و غل زندان طمع
از گنج قناعت بی خبری
ای دل که شدی ویران طمع
یا آنکه بنه دندان به جگر
یا آنکه بکش دندان طمع
یا گوش بهر بد و نیک بده
یا آنکه به بند زبان طمع
بر حالت مفتقرت جانا
رحمی کن و بستان جان طمع

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن فعل
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بسته دل اندر خوان طمع
وی خسته تن از پیکان طمع
هوش مصنوعی: ای دل که در انتظار آرزوها هستی و به خاطر طمع به زحمت افتاده‌ای، بدان که این طمع همچون پیکانی به تو آسیب می‌زند.
ای مرغ دلت پیوسته کباب
از نائرۀ سوزان طمع
هوش مصنوعی: ای پرنده دل، همیشه در آتش تمنا می‌سوزی و در حال کباب شدن هستی.
فریاد که آب رخت را ریخت
بر خاک مذلت، نان طمع
هوش مصنوعی: فریاد بزنید، که آب رخت بر خاک ننگ و ذلت ریخته شده و نان در نتیجه طمع و حرص به دست آمده است.
حیف است یوسف طبع عزیز
در بند و غل زندان طمع
هوش مصنوعی: حیف است که فردی با استعداد و ذو الفنون در اثر هوس و طمع به اسارت بیفتد.
از گنج قناعت بی خبری
ای دل که شدی ویران طمع
هوش مصنوعی: ای دل، تو از زیبایی قناعت ناآگاهی و به خاطر طمع، ویران و بی‌نصیب شده‌ای.
یا آنکه بنه دندان به جگر
یا آنکه بکش دندان طمع
هوش مصنوعی: یا باید با دل‌درد خود بسازی و تحمل کنی، یا اینکه آرزوها و خواسته‌های نابجا را رها کنی.
یا گوش بهر بد و نیک بده
یا آنکه به بند زبان طمع
هوش مصنوعی: یا گوش خود را برای شنیدن خوب و بد باز کن، یا اینکه در دام زبان و طمع گرفتار نشو.
بر حالت مفتقرت جانا
رحمی کن و بستان جان طمع
هوش مصنوعی: ای جانا، به حال دل شکسته‌ام رحم کن و آرزوهای بی‌پایه‌ام را از من بگیر.