چنین گوید مؤلّف این کلمات، بندهٔ گناهکار، محمّد بن المنوّر بن ابی سعید بن ابی طاهر بن الشیخ الکبیر، سلطان الطّریقة و برهان الحقیقة، ابی سعید فضل اللّه بن ابی الخیر المیهنيّ -قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز و نَوَّرَ مضاجعهم-: از بدایت کودکی و عنفوان جوانی، همّت این بیچاره مقصور بوده است بر طلب فواید انفاس میمون و آثار و مقامات همایون جدّ خویش، سلطان الطّریقة و برهان الحقیقة، ابوسعید فضل اللّه بن ابی الخیر المیهنيّ -قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز- و از مشایخ اولاد و اکابر و احفاد او -نَوَّرَ اللّهُ مضاجعَهم- استخبار آن میکردم و در تصحیح اسانید آن بِاَقصی الإمکان میکوشیدم و چون آن عهد، عهد دولت دین و آن روزگار، روزگار طراوت طریقت و شریعت و عالم آراسته بود به وجود ائمهٔ کبار، کی شموس آسمان دین و نجوم فلک یقین بودند، و زمین مزیّن به مکان مشایخ بزرگوار، کی اوتاد زمین طریقت و اقطاب عالم حقیقت بودند و مریدان صادق و محبّان مشفق، همّتها مقصور بر طلب شریعت و نهمتها موقوف بر رفتن طریقت، همگنان از جهت تبرّک و تیمّن روزگار خویش و از جهت آن تا در سلوک نهج حقیقت، ایشان را دلیلی و مُعینی باشد کی به وسیلت آن به حضرت حق راه جویند و به دلالت آن میان خواطر نفسانی و الهامهای رحمانی فرق کنند، احوال و مقامات شیخ ما - قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز- بیشتر یاد داشتندی و روزگار در مذاکرهٔ آن گذاشتندی؛ بدین سبب مشایخ ما -نَوَّرَ اللّهُ مضاجعَهم- در جمع آن خوضی نکردند و چون همهٔ خواطرها بدان فواید منوّر بود و همهٔ سمعها از ذکر آن مطیّب، و همهٔ زبانها به ذکر آن معطّر، به جمعی که مُنبی باشد از جمل و تفصیل آن، محتاج نگشتند. چه آن مقامات و مقالات در میان خاص و عام معروف بود و ایشان از جمع آن مستغنی.
تا اکنون کی حادثۀ غز و فتنۀ خراسان پدید آمد و در خراسان علی العموم رفت آنچ رفت و در میهنه علی الخصوص دیدیم آنچ دیدیم و کشیذیم آنچ کشیدیم، و به حقّیقت در جملۀ بلاد خراسان هیچ موضع را آن بلا و محنت و آن خرابی و مشقت نبود کی میهنه را و اهل میهنه را و حقّیقت این خبر را که اَشَدُّ الْبَلایا لِلْاَنْبِیاءِ ثُمَّ لِلْاوْلِیاءِ ثُمَّ لِلْاَ مثلِ فَالاَمثل ما را و همۀ اهل خراسان را در بلاهای میهنه مشاهد و معاین گشت، و قصیرةٌ عن طویلة اینست کی در نفس میهنه صد و پانزده تن از فرزندان شیخ، خرد و بزرگ بانواع شکنجه از آتش و خاک و غیر آن هلاک شدند و به شمشیر شهید کردند، بیرون آنک بشهرهای دیگر شهید گشتندو در قحط و وبای این حادثه نماندند، رحمة اللّه علیهم اجمعین، و مریدان صادق و محبان عاشق را حال برین قیاس باید کرد. بزرگان دین و پیشوایان طریقت به نقاب خاک محتجب شدند و روزگار قحط مسلمانی و عزت دین پدید آمد و کار دین تراجعی تمام گرفت و اختلالی هرچ عظیمتر بکار دین راه یافت و زمان انقراض ایمۀ دین و انقطاع پیران طریقت فرا رسید و حقّ سبحانه و تعالی وعدۀ اَوَلَمْ یَرَوْا اَنْا تَأْتی الْاَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها بانجاز رسانید و حقّیقت نص اِنَّ اللّه تَعالی لایَنْزعُ الْعِلْمَ اِنْتِزاعاً یَنْتَزعُه وَ لکنْ یَقْبِضُ الْعِلْمَ بِقَبْضُ الْعِلْمَ بِقَبْضِ الْعُلَماءِ مبین و مبرهن گشت. طلبها درباقی شدو اعتقادها فسادی تمام گرفت و بیشتر اهل اسلام از مسلمانی باسمی و از طریقت و حقّیقت بر سمی مجرد قانع شدند، جاذبۀ فضل ربانی در درون این بیچاره پدید آمد و داعیۀ مریدان بر آن باعث گشت که جمعی ساخته شود در مقامات و احوال و آثار جد خویش قدس اللّه روحه العزیز، تا راغبان را در دخول راه طریقت رغبت زیادت شود و سالکان را در سلوک طریق حقّیقت راهبری و مقتدایی باشد، که وَاِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتدُونَ و جایی دیگر کی ذکر جماعت اصفیا میفرماید کی به نظر عنایت حضرت عزت مخصوصاند، کی اُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللّه فَبِهُدَیهم اقْتَدِه
و چون به سبب اختلاف روزگار و حدوث غارت و تاراج مرّة بعد اولی و کرّة بعد اخری،احوال میهنه چنان گشته بود که از آثار شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز جز تربتی و مشهدی قایم نبود، بجد وجهد فراوان از آن مطلوب اندکی بدست میآمد و از هر جانبی پراکنده چیزکی یافته میشد، و آنچ در خاطر بود به سبب بلاها و مشقت فراموش گشته و در حجاب شغلنی الشعیر عن الشعر بمانده، و نیز مدت عمر شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز هزارماه بوده است که مبلغ آن هشتاد و سه سال و چهار ماه بوده است، چنانک بر لفظ مبارک او رفته است، در مجلس وداع، کی ایشان را هزار ماه تمام شد و ورای هزار شمار نباشد و چگونه این مدت را ضبط توان کرد یا مراقبت آن چگونه صورت بندد، و این خود محال باشد و از جملۀ ناممکنات که جملگی اقوّال و افعال و حرکات و سکنات شخصی در مدت عمر او نقل توان کرد.
اما آنچ در حیز امکان این دعاگوی آمد، و توانایی را در آن مجال بود، بجای آوردو غایت مجهود در آن بذل کرد و در تصحیح اسانید آن باقصی الامکان بکوشید و هرچ در روایت آن خللی و یا در اسناد آن شبهتی بود حذف کرد و از ایراد آن تحاشی نمود.
و پیش ازین در عهد استقامت، اجل امام عالم جمال الدین ابوروح بن ابی سعد که پسر عم این دعاگوی بود، جمعی ساخته بود، باستدعای مریدی، و آنرا پنج باب نهاده و در هر بابی خبری باسناد روایت کرده و فصلی در معنی آن خبر ایراد کرده، چنانک از کمال فضل و فصاحت وی زیبد و مخلص بحالت و سخنان شیخ قدس اللّه روحه العزیز باز آورده، اما طریق اختصار و ایجاز سپرده، و این دعاگوی نخواست که با آن جواهر نفیس شبۀ خسیس خویش عرضه کند، یا این بضاعت مزجاة در مقابلۀ آن نصاب فضل و بلاغت آرد چه خود را آن اهلیت نمیبیند کی چنگ در فتراک بزرگواری وی تواند زد و یا در هیچ فن از فنون هنر در گرد مرکب او تواند رسید اما گفتهاند کی: در رشته کشند با جواهر شبه را. اینقدر آرزو بود کی آنچ آن بزرگ آورده است و آنچ بدین دعاگوی رسیده است و درست گشته از آثار و کلمات مبارک او در قلم آرد تا بیشتر در میان خلق بماند و بعضی از آنچ به سبب این فتنها و تشویشها مندرس گشته است تازه گردد و پس از ما یادگار ماند، چه معلوم و مقررست که هرچند آدمیان را روزگار دورتر انجامد، در همتها قصور زیادت بودو سالک راه کمتر یافته شود، و علم هر کس را دست ندهد و معامله خود کبریت احمرست، کم از آن نباشد که به سخن آن بزرگ دین و یگانۀ عهد اسماع معتقدان خوش گردد و دل و جان مدعیان طریقت را استرواحی باشد، چنانک گفتهاند:
گر تنگ شکر خریدمینتوانم
باری مگس از تنگ شکر میرانم
و نیز گفتۀ بزرگانست: عند ذکر الصالحین تنزل الرحمة٭
و چون احوال جملۀ آدمیان و مرتبۀ از سه وجه بیرون نیست ابتدا و وسط و نهایتها، این مجموع بر سه باب نهاده آمد:
باب اول: در ابتداء حالت شیخ قدس اللّه روحه العزیز از ایام طفولیت تا چهل سالگی و آنچ در این مدت از تعلیم و ریاضات و مجاهدات او به ما رسیده است، و ذکر پیران و مشایخ او و نسبت علم و خرقۀ او تا به مصطفی صلوات اللّه و سلامه علیه.
باب دوم: در وسط حالت شیخ قدس اللّه روحه العزیز، و این باب سه فصل است:
فصل اول: در حکایاتی که از کرامات او ظاهر شده است و از روات و ثقات درست گشته، نزدیک ما.
فصل دوم: در حکایاتی که متضمن فواید باشد و بعضی از حکایات و سخنان مشایخ که برای فایده بر لفظ مبارک او رفته است.
فصل سوم: در فواید و نکت پراکنده از سخنان او و بعضی از دعوات او و ابیات متفرق که بر لفظ عزیز او رفته است و نامۀ چند که بما رسیده است از آن او.
باب سوم: در انتهاء حالت شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز و آن سه فصل است:
فصل اول: در وصیتهاء او در وقت وفات.
فصل دوم: در کیفیّت حالت وفات وی.
فصل سوم: در کراماتی که بعد از وفات وی ظاهر گشته است
و این مجموع را اَسْرارُ التُّوحیدِ فِی مَقاماتِ الشَّیخ اَبِی سَعیِد نام نهاده آمد. و از حقّ سبحانه و تعالی در اتمام این مجموع و نمودن راه راست و طریق رشد توفیق خواسته شد، و از جهت ایجاز و اختصار حذف اسانید کرده شد. حقّ سبحانه و تعالی به کمال فضل و کرم و لطف خویش توفیق رفیق گرداند و آنچ مطلوب اهل عقیده است از حقّوق طریقت میسر گرداند و از تراجع و نقصان در ضمان امان و نَعُوذُ بِاللّه مِن الْحَوْرِ بَعْدَ الْکَوْر فَاِنَّهُ خَیْرُ مُوَفِّقٍ وَمُعِینٍ
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین گوید مؤلّف این کلمات، بندهٔ گناهکار، محمّد بن المنوّر بن ابی سعید بن ابی طاهر بن الشیخ الکبیر، سلطان الطّریقة و برهان الحقیقة، ابی سعید فضل اللّه بن ابی الخیر المیهنيّ -قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز و نَوَّرَ مضاجعهم-: از بدایت کودکی و عنفوان جوانی، همّت این بیچاره مقصور بوده است بر طلب فواید انفاس میمون و آثار و مقامات همایون جدّ خویش، سلطان الطّریقة و برهان الحقیقة، ابوسعید فضل اللّه بن ابی الخیر المیهنيّ -قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز- و از مشایخ اولاد و اکابر و احفاد او -نَوَّرَ اللّهُ مضاجعَهم- استخبار آن میکردم و در تصحیح اسانید آن بِاَقصی الإمکان میکوشیدم و چون آن عهد، عهد دولت دین و آن روزگار، روزگار طراوت طریقت و شریعت و عالم آراسته بود به وجود ائمهٔ کبار، کی شموس آسمان دین و نجوم فلک یقین بودند، و زمین مزیّن به مکان مشایخ بزرگوار، کی اوتاد زمین طریقت و اقطاب عالم حقیقت بودند و مریدان صادق و محبّان مشفق، همّتها مقصور بر طلب شریعت و نهمتها موقوف بر رفتن طریقت، همگنان از جهت تبرّک و تیمّن روزگار خویش و از جهت آن تا در سلوک نهج حقیقت، ایشان را دلیلی و مُعینی باشد کی به وسیلت آن به حضرت حق راه جویند و به دلالت آن میان خواطر نفسانی و الهامهای رحمانی فرق کنند، احوال و مقامات شیخ ما - قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز- بیشتر یاد داشتندی و روزگار در مذاکرهٔ آن گذاشتندی؛ بدین سبب مشایخ ما -نَوَّرَ اللّهُ مضاجعَهم- در جمع آن خوضی نکردند و چون همهٔ خواطرها بدان فواید منوّر بود و همهٔ سمعها از ذکر آن مطیّب، و همهٔ زبانها به ذکر آن معطّر، به جمعی که مُنبی باشد از جمل و تفصیل آن، محتاج نگشتند. چه آن مقامات و مقالات در میان خاص و عام معروف بود و ایشان از جمع آن مستغنی.
هوش مصنوعی: نویسنده این کلمات، محمد بن المنور بن ابی سعید بن ابی طاهر بن الشیخ الکبیر، همواره در دوران کودکی و جوانی خود، به دنبال کسب دانش و آگاهی از آثار و مقامات جدّ خود، ابوسعید فضلالله بن ابیالخیر میهنی، بوده است. او تلاش کرده تا اطلاعات مربوط به آن بزرگوار و مشایخ دیگر را جمعآوری کند و در صحت اسناد آن به بهترین شکل ممکن کوشش کند. در آن دوره، زمانی بود که دین و شریعت در اوج خود قرار داشت و وجود ائمه بزرگ تأثیر زیادی بر عموم مردم داشت. زمین به برکت مشایخ بزرگ و معرفت آنان آراسته بود و مریدان و محبان آنها نیز به دنبال شریعت و راهی برای درک حقیقت بودند. همگان در جستجوی راهنمایی به سوی حق، به یادگیری و بحث درباره احوال و مقامات شیخ خود میپرداختند. به همین دلیل، مشایخ در این امر به جمعآوری اطلاعات نیاز نداشتند، زیرا مقامات و سخنان آنها به خوبی در میان مردم شناخته شده بود و نیازی به تکرار آن نبود.
تا اکنون کی حادثۀ غز و فتنۀ خراسان پدید آمد و در خراسان علی العموم رفت آنچ رفت و در میهنه علی الخصوص دیدیم آنچ دیدیم و کشیذیم آنچ کشیدیم، و به حقّیقت در جملۀ بلاد خراسان هیچ موضع را آن بلا و محنت و آن خرابی و مشقت نبود کی میهنه را و اهل میهنه را و حقّیقت این خبر را که اَشَدُّ الْبَلایا لِلْاَنْبِیاءِ ثُمَّ لِلْاوْلِیاءِ ثُمَّ لِلْاَ مثلِ فَالاَمثل ما را و همۀ اهل خراسان را در بلاهای میهنه مشاهد و معاین گشت، و قصیرةٌ عن طویلة اینست کی در نفس میهنه صد و پانزده تن از فرزندان شیخ، خرد و بزرگ بانواع شکنجه از آتش و خاک و غیر آن هلاک شدند و به شمشیر شهید کردند، بیرون آنک بشهرهای دیگر شهید گشتندو در قحط و وبای این حادثه نماندند، رحمة اللّه علیهم اجمعین، و مریدان صادق و محبان عاشق را حال برین قیاس باید کرد. بزرگان دین و پیشوایان طریقت به نقاب خاک محتجب شدند و روزگار قحط مسلمانی و عزت دین پدید آمد و کار دین تراجعی تمام گرفت و اختلالی هرچ عظیمتر بکار دین راه یافت و زمان انقراض ایمۀ دین و انقطاع پیران طریقت فرا رسید و حقّ سبحانه و تعالی وعدۀ اَوَلَمْ یَرَوْا اَنْا تَأْتی الْاَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها بانجاز رسانید و حقّیقت نص اِنَّ اللّه تَعالی لایَنْزعُ الْعِلْمَ اِنْتِزاعاً یَنْتَزعُه وَ لکنْ یَقْبِضُ الْعِلْمَ بِقَبْضُ الْعِلْمَ بِقَبْضِ الْعُلَماءِ مبین و مبرهن گشت. طلبها درباقی شدو اعتقادها فسادی تمام گرفت و بیشتر اهل اسلام از مسلمانی باسمی و از طریقت و حقّیقت بر سمی مجرد قانع شدند، جاذبۀ فضل ربانی در درون این بیچاره پدید آمد و داعیۀ مریدان بر آن باعث گشت که جمعی ساخته شود در مقامات و احوال و آثار جد خویش قدس اللّه روحه العزیز، تا راغبان را در دخول راه طریقت رغبت زیادت شود و سالکان را در سلوک طریق حقّیقت راهبری و مقتدایی باشد، که وَاِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتدُونَ و جایی دیگر کی ذکر جماعت اصفیا میفرماید کی به نظر عنایت حضرت عزت مخصوصاند، کی اُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللّه فَبِهُدَیهم اقْتَدِه
هوش مصنوعی: تا به حال به وقوع حوادث غز و فتنه در خراسان پرداختهایم و آنچه در خراسان به طور کلی و به ویژه در میهنه رخ داده، را دیدهایم و تجربه کردهایم. حقیقت این است که در همه مناطق خراسان، بلاها و مشکلات بسیاری بر مردم میهنه وارد شد. این اتفاقات شرایط سختی را برای همه اهل خراسان به وجود آورد، به طوری که از پیامبران و اولیا گرفته تا دیگران، همه از این مصیبتها رنج بردند. در میهنه، صد و پانزده نفر از فرزندان شیخ، به روشهای مختلفی از جمله آتش و شکنجه جان باختند و شماری دیگر در شهرهای دیگر شهید شدند. در این اوضاع، رحمت خداوند شامل حال همه آنها شد. متأسفانه، بزرگان دین و پیشوایان طریقت زیر خاک پنهان شدند و زمان قحطی مسلمانی و عزت دین فرا رسید. کار دین به شدت کاهش یافت و اختلالاتی بزرگ در آن ایجاد شد. زمان انقراض امامان دین و قطع نسل پیشوایان طریقت فرا رسیده بود. خداوند وعدهای داده بود که زمین را از اطرافش کاهش میدهد و حقیقتاً علم از میان نخواهد رفت، بلکه با رفتن عالمان، علم نیز از بین میرود. در این مدت، طلبهای مردم باقی ماند و اعتقادها به فساد کشیده شد. بسیاری از مسلمانان فقط به لحاظ نام مسلمان بودند و از حقیقت دین فاصله گرفتند. در این شرایط، جذبهی فضل الهی در دل این افراد بروز کرد و موجب شد تا جمعی دربارهی مقامات و آثار جد خود، بهویژه در طریقت، جمعآوری کنند تا رغبت در ورود به این راه بیشتر شود و سالکان را راهنمایی کنند. در جایی دیگر اشاره شده که جماعت اصفیا به عنایت خاص حضرت عزت هدایت شدهاند و باید از هدایت آنها پیروی کرد.
و چون به سبب اختلاف روزگار و حدوث غارت و تاراج مرّة بعد اولی و کرّة بعد اخری،احوال میهنه چنان گشته بود که از آثار شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز جز تربتی و مشهدی قایم نبود، بجد وجهد فراوان از آن مطلوب اندکی بدست میآمد و از هر جانبی پراکنده چیزکی یافته میشد، و آنچ در خاطر بود به سبب بلاها و مشقت فراموش گشته و در حجاب شغلنی الشعیر عن الشعر بمانده، و نیز مدت عمر شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز هزارماه بوده است که مبلغ آن هشتاد و سه سال و چهار ماه بوده است، چنانک بر لفظ مبارک او رفته است، در مجلس وداع، کی ایشان را هزار ماه تمام شد و ورای هزار شمار نباشد و چگونه این مدت را ضبط توان کرد یا مراقبت آن چگونه صورت بندد، و این خود محال باشد و از جملۀ ناممکنات که جملگی اقوّال و افعال و حرکات و سکنات شخصی در مدت عمر او نقل توان کرد.
هوش مصنوعی: به دلیل تغییرات زمان و وقوع غارت و خشونت، وضعیت وطن به گونهای شده بود که تنها نشانههای شیخ ما، که خدا روح او را عزیز بدارد، تنها قبر و زیارتگاه او باقی مانده بود. با تلاش و کوشش بسیار، تنها کم و اندکی از خواستهها برآورده میشد و از هر سو، چیزهای پراکندهای به دست میآمد. آنچه در ذهن بود به خاطر بلایا و سختیها فراموش شده و در حجاب مشغولیات زندگی باقی مانده بود. همچنین عمر شیخ ما، که خدا روح او را عزیز بدارد، هزار ماه بود، معادل هشتاد و سه سال و چهار ماه، که به بیان مبارک او اشاره شده است. در مجلس وداع، ایشان فرمودند که عمرشان به هزار ماه کامل رسیده و فراتر از آن نیست. اما ضبط این مدت یا مراقبت از آن ممکن نیست و این خود امری محال به شمار میرود و نمیتوان تمام اقوال، اعمال و حرکات او را در این مدت زمان ثبت کرد.
اما آنچ در حیز امکان این دعاگوی آمد، و توانایی را در آن مجال بود، بجای آوردو غایت مجهود در آن بذل کرد و در تصحیح اسانید آن باقصی الامکان بکوشید و هرچ در روایت آن خللی و یا در اسناد آن شبهتی بود حذف کرد و از ایراد آن تحاشی نمود.
هوش مصنوعی: اما هر آنچه که در توان داشت تا این دعا را انجام دهد، در آن زمان انجام داد و تمام تلاش خود را به کار بست. او سعی کرد تا هرگونه اشکال در روایت یا تردید در اسناد را از بین ببرد و از ایرادات احتمالی خودداری کرد.
و پیش ازین در عهد استقامت، اجل امام عالم جمال الدین ابوروح بن ابی سعد که پسر عم این دعاگوی بود، جمعی ساخته بود، باستدعای مریدی، و آنرا پنج باب نهاده و در هر بابی خبری باسناد روایت کرده و فصلی در معنی آن خبر ایراد کرده، چنانک از کمال فضل و فصاحت وی زیبد و مخلص بحالت و سخنان شیخ قدس اللّه روحه العزیز باز آورده، اما طریق اختصار و ایجاز سپرده، و این دعاگوی نخواست که با آن جواهر نفیس شبۀ خسیس خویش عرضه کند، یا این بضاعت مزجاة در مقابلۀ آن نصاب فضل و بلاغت آرد چه خود را آن اهلیت نمیبیند کی چنگ در فتراک بزرگواری وی تواند زد و یا در هیچ فن از فنون هنر در گرد مرکب او تواند رسید اما گفتهاند کی: در رشته کشند با جواهر شبه را. اینقدر آرزو بود کی آنچ آن بزرگ آورده است و آنچ بدین دعاگوی رسیده است و درست گشته از آثار و کلمات مبارک او در قلم آرد تا بیشتر در میان خلق بماند و بعضی از آنچ به سبب این فتنها و تشویشها مندرس گشته است تازه گردد و پس از ما یادگار ماند، چه معلوم و مقررست که هرچند آدمیان را روزگار دورتر انجامد، در همتها قصور زیادت بودو سالک راه کمتر یافته شود، و علم هر کس را دست ندهد و معامله خود کبریت احمرست، کم از آن نباشد که به سخن آن بزرگ دین و یگانۀ عهد اسماع معتقدان خوش گردد و دل و جان مدعیان طریقت را استرواحی باشد، چنانک گفتهاند:
هوش مصنوعی: قبل از این، در زمان استقامت، یک فرد به نام امام عالم جمال الدین ابوروح بن ابی سعد که پسر عم این دعاگوی بود، مجموعهای تألیف کرده بود. او به درخواست مریدانش این متن را پنج باب تقسیم کرده و در هر باب گزارشی به همراه اسناد ارائه داده و فصلی در توضیح آن خبر نوشته است. این کار به خوبی نشاندهنده کمال فضل و eloquence اوست و نیز نشاندهنده احترام و ارادتش به سخنان شیخ قدس الله روحه العزیز است. ولی او تصمیم گرفته که به صورت مختصر و موجز این کار را انجام دهد، زیرا نمیخواست که با این جواهرات نفیس خود را در مقایسه با چیزهای کمارزش به نمایش بگذارد و یا این کارش را در برابر آن سطح بینظیر بلاغت و فضل قرار دهد؛ چرا که خودش را در مقام مقایسه نمیبیند. اما گفتهاند که در کارهای هنری، حتی جواهرات هم باید به نمایش گذاشته شوند. او آرزو داشت که آنچه آن بزرگ به دست آورده و آنچه به این دعاگو رسیده، در نوشتار گنجانده شود تا در میان مردم باقی بماند و برخی از این اطلاعات که به دلیل فتنهها و تشویشها فراموش شدهاند، دوباره زنده شوند و برای نسلهای بعد به یادگار بمانند. چرا که معلوم است با پیشرفت زمان، کمکم افراد کمتر به دنبال علم خواهند رفت و در این زمینه تلاش کمتری خواهند کرد. همچنین، علم هر کس به سختی به دست میآید و گاهی به دشواری در دسترس قرار میگیرد. این به این معنا نیست که از کلام آن بزرگ دینی که در زمان اسماع بود، غافل شویم و دل و جان پیروان را آسوده کنیم، همانطور که گفتهاند.
گر تنگ شکر خریدمینتوانم
باری مگس از تنگ شکر میرانم
هوش مصنوعی: اگر شکر را از تنگ خریدم، نمیتوانم مگس را از آنجا دور کنم.
و نیز گفتۀ بزرگانست: عند ذکر الصالحین تنزل الرحمة٭
هوش مصنوعی: و همچنین گفته بزرگان این است که: زمانی که نام نیکوکاران برده میشود، رحمت خدا نازل میشود.
و چون احوال جملۀ آدمیان و مرتبۀ از سه وجه بیرون نیست ابتدا و وسط و نهایتها، این مجموع بر سه باب نهاده آمد:
هوش مصنوعی: و چون وضعیت انسانها از سه جنبهی آغاز، میانه و پایان خارج نیست، این موضوع در سه بخش تنظیم شده است.
باب اول: در ابتداء حالت شیخ قدس اللّه روحه العزیز از ایام طفولیت تا چهل سالگی و آنچ در این مدت از تعلیم و ریاضات و مجاهدات او به ما رسیده است، و ذکر پیران و مشایخ او و نسبت علم و خرقۀ او تا به مصطفی صلوات اللّه و سلامه علیه.
هوش مصنوعی: فصل اول: در آغاز زندگی شیخ قدس الله روحه، از دوران کودکی تا چهل سالگی او و چیزهایی که در این مدت درباره آموزشها، تمرینها و تلاشهای او به ما رسیده است، مورد بحث قرار میگیرد. همچنین به ذکر اساتید و معلمان او و ارتباط او با علم و ارادتش تا پیامبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه خواهیم پرداخت.
باب دوم: در وسط حالت شیخ قدس اللّه روحه العزیز، و این باب سه فصل است:
هوش مصنوعی: باب دوم: در مورد وضعیت شیخ قدس اللّه روحه العزیز، و این باب شامل سه فصل است:
فصل اول: در حکایاتی که از کرامات او ظاهر شده است و از روات و ثقات درست گشته، نزدیک ما.
هوش مصنوعی: فصل اول: در داستانهایی که از معجزات او گزارش شده و از راویان و افراد معتبر به درستی نقل شدهاند، نزد ما بیان میشود.
فصل دوم: در حکایاتی که متضمن فواید باشد و بعضی از حکایات و سخنان مشایخ که برای فایده بر لفظ مبارک او رفته است.
هوش مصنوعی: فصل دوم: در داستانهایی که حاوی سود و منفعت هستند و همچنین برخی از داستانها و سخنان بزرگانی که هدفشان از ذکر الفاظ مقدس، دست یابی به فایده بوده است.
فصل سوم: در فواید و نکت پراکنده از سخنان او و بعضی از دعوات او و ابیات متفرق که بر لفظ عزیز او رفته است و نامۀ چند که بما رسیده است از آن او.
هوش مصنوعی: فصل سوم: در این بخش به مزایا و نکات جالبی از سخنان او، برخی از دعاهایش، و اشعار متفرقی که به نام او نوشته شده، پرداخته شده است. همچنین نامههایی که از او به ما رسیده نیز شامل میشود.
باب سوم: در انتهاء حالت شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز و آن سه فصل است:
هوش مصنوعی: فصل سوم: درباره پایان دوران شیخ بزرگوار ما، که روحش شاد و مقدس باشد، و شامل سه بخش است:
فصل اول: در وصیتهاء او در وقت وفات.
هوش مصنوعی: فصل اول: درباره وصیتهای او در زمان مرگش.
فصل دوم: در کیفیّت حالت وفات وی.
هوش مصنوعی: فصل دوم: در مورد ویژگیهای وضعیت مرگ او.
فصل سوم: در کراماتی که بعد از وفات وی ظاهر گشته است
هوش مصنوعی: فصل سوم: درباره معجزات و ویژگیهای خاصی که پس از درگذشت او نمایان شده است.
و این مجموع را اَسْرارُ التُّوحیدِ فِی مَقاماتِ الشَّیخ اَبِی سَعیِد نام نهاده آمد. و از حقّ سبحانه و تعالی در اتمام این مجموع و نمودن راه راست و طریق رشد توفیق خواسته شد، و از جهت ایجاز و اختصار حذف اسانید کرده شد. حقّ سبحانه و تعالی به کمال فضل و کرم و لطف خویش توفیق رفیق گرداند و آنچ مطلوب اهل عقیده است از حقّوق طریقت میسر گرداند و از تراجع و نقصان در ضمان امان و نَعُوذُ بِاللّه مِن الْحَوْرِ بَعْدَ الْکَوْر فَاِنَّهُ خَیْرُ مُوَفِّقٍ وَمُعِینٍ
هوش مصنوعی: این مجموعه تحت عنوان "اسرار توحید در مقامهای شیخ ابوسعید" نامگذاری شده است. از درگاه خداوند متعال خواسته شده تا این مجموعه را کامل کرده و راه راست و مسیر ترقی را مشخص کند. به منظور اختصار و اختصار، اسنادی حذف گردیده است. خداوند به خاطر فضل و کرم و لطف خود، توفیق را نصیب گرداند و آنچه که مورد خواست اهل ایمان است از حقوق طریقت فراهم آورد. همچنین از هرگونه تردید و نقصان در امانش محافظت کند و از خداوند میخواهیم که ما را از بازگشت به عقب پس از رشد محفوظ دارد؛ زیرا او بهترین یاریدهنده و کمککننده است.