حکایت شمارهٔ ۵
در ابتداء حالت شیخ قدس اللّه روحه العزیز مستورۀ از بزرگ زادگان میهنه بخواب دید کی درین موضع کی اکنون مشهد شیخ است آدم علیه السلام آمده بود با جملگی پیغامبران وآنجا ایستاده چنانک مستوره ابرهیم و یعقوب و موسی و عیسی را علیهم السلم یک بیک میدانستی و در آن وقت آن موضع سرایی بود کی آنرا شیخ بخرید و اسب شیخ آنجا بستندی، شیخ آنرا عمارت کرد و مشهد ساخت و در آنجا مینشست و صوفیان در آنجا مینشستند و در آن وقت کی شیخ آنرا عمارت میکرد و اسم مشهد بر وی نهاد خواجه امام ابوالبدر مشرقی در خدمت شیخ این قطعه بگفت:
چون شیخ را وفات رسید بفرمود تا او را درآن خانه آن موضع کی اکنون تربتست دفن کردند، مستوره گفت تعبیر آن خواب که من دیده بودم پدید آمد. او گفت چهل سال منتظر تعبیر این خواب بودم چون شیخ را دفن کردند نگاه کردم آن موضع آن بود که پیغامبران را آنجا ایستاده دیده بودم، بعد چهل سال تعبیر آن خوب پدید آمد که مضجع این بزرگوار دین گشت.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.