گنجور

بخش ۱

آدینه بیست وهفتم ماه رجب سنة اربعین و اربعمائة:

دردا کی همی روی بره باید کرد
وین مفرش عاشقی دوته باید کرد

پس خواجه علیک را که از نشابور بود و مرید شیخ بود گفت بر پای باید خاست، علیک برخاست، گفت اکنون بنشابور باید رفت بسه روز و بسه روز مراجعت باید کرد و آنجا روی گر را سلام گویی و بگویی ایشان می‌گویند کی آن کرباس کی برای آخرت نهادۀ در کار ایشان کن. علیک هم در ساعت روی براه نهاد و مقصود حاصل کرد. شیخ این وصیتها بکرد در مجلس، پس هم در مجلس روی به خواجه عبدالکریم کرد و گفت در زندگانی شغل طهارت ماتو تیمار می‌داشتۀ در وفات هم ترا تیمار باید داشت. در غسل ما تقصیر مکن و با حسن یار باش و باخبر باش تا درآن دهشتی نیفتد و به شرایط و سنن قیام کنی کی ایشان محفوظند و اگر ترک سنتی رود باز نمایند. ستور زین کنید. چون اسب زین کردند برنشست و گرد میهنه می‌گشت و هرجایی کی خلوت کرده بود وداع می‌کرد. حسن مؤدب گفت کی من در رکاب شیخ می‌رفتم و می‌اندیشیدم کی بعد از وفات شیخ من خدمة چنین کنم و دلم با وام مشغول بود درین اندیشه بودم، شیخ عنان بازکشید و روی به من کرد و گفت، شعر:

آیا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی

من از دست بشدم، شیخ گفت ای حسن دل مشغول مدار کی بوسعد دادا می‌آید بعد از وفات ما و دل تو از وام فارغ گرداند. و چون شیخ ما را وفات در رسید بعد از آن هرگز خواجه حسن مؤدب هیچ خدمت نتوانست کرد درویشان را، خدمت درویشان خواجه بوطاهر و فرزندان او کردند چنانک اشارت شیخ بودو بعد از وفات شیخ بسه روز بوسعد دادا از غزنین برسید و وام بگزارد. پس شیخ با سرای خویش آمد و اندک مایه رنجور گشت و پیوسته مریدان و فرزندان شیخ بخدمت وی بودند و از شیخ ما سؤال کردند کی در پیش جنازۀ شما کدام آیت خوانند؟ شیخ گفت این کاری بزرگ باشد اما این بیت باید خواند:

خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار
دوست بر دوست رفت و یار بر یار
آن همه اندوه بودو این همه شادی
آن همه گفتار بود و این همه کردار

پس آن روز کی جنازۀ شیخ از سرای بیرون آوردند این بیت برخواندند. و هم درین روز از شیخ پرسیدند کی بر تربت شما شهداللّه و آیت کرسی نویسیم یاتبارک؟ شیخ ما گفت آن کاری بلند است این قطعه باید نوشت:

سألتک بل اوصیک ان مُتّ فاکتبی
علی لوح قبری کان هذا متیّما
لعل شجیا عارفا سنن الهوی
یمر علی قبر الغریب مسلّما

و کثیر درحقّ عزه قطعۀ می‌گوید و املا کرد:

یا عز اقسم بالذی انا عبده
وله الحجیج و ما حوت عرفات
لاابتغی بدلاً سواک خلیلة
فثقی بقولی و الکرام ثقات
ولوان فوقی تربة و دعوتنی
لاجبت صوتک و العظام رفات
واذا ذکرتک ما خلوت تقطعت
کبدی علیک وزادت الحسرات

پس بعد از وفات شیخ این هر دو قطعه در سه خط بر تربت شیخ نوشتند.

و پیش از وفات شیخ ما بدو روز بر لفظ مبارک شیخ برفت بوقتی که فرزندان و مریدان پیش او نشسته بودند روی بدیشان کرد و گفت نعمة اللّه مجهولة ما دامت محصولة فاذا فقدت عرفت.

و باز پسین سخن کی شیخ گفت این بود کی گفت گوش بازدارید تا ایمان بکار خلق بزیان نیارید.

خواجه عبدالکریم گفت کی شیم روز پنجشنبه چشم باز کرد و گفت بخواجه بوطاهر: علیک آمد؟ گفت نه. شیخ چشم بر هم نهاد. من برخاستم و بیرون شدم،علیک در رسید، من بدرخانه شدم و با خواجه بوطاهر گفتم علیک آمد و کرباس آورد. بوطاهر با شیخ بگفت شیخ چشم باز کرد و با خواجه بوطاهر گفت چه می‌گویی؟ گفت علیک رسید. و شیخ گفت الحمدلله و نفس منقطع شد چهارم شعبان سنة اربعین و اربعمائة.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آدینه بیست وهفتم ماه رجب سنة اربعین و اربعمائة:
هوش مصنوعی: جمعه، بیست و هفتم ماه رجب در سال چهار صد و چهل.
دردا کی همی روی بره باید کرد
وین مفرش عاشقی دوته باید کرد
هوش مصنوعی: آه، کی و کجا باید از عشق روی برگردانم؟ در حالی که این عشق گرانبها، دو راهی را پیش روی من قرار داده است.
پس خواجه علیک را که از نشابور بود و مرید شیخ بود گفت بر پای باید خاست، علیک برخاست، گفت اکنون بنشابور باید رفت بسه روز و بسه روز مراجعت باید کرد و آنجا روی گر را سلام گویی و بگویی ایشان می‌گویند کی آن کرباس کی برای آخرت نهادۀ در کار ایشان کن. علیک هم در ساعت روی براه نهاد و مقصود حاصل کرد. شیخ این وصیتها بکرد در مجلس، پس هم در مجلس روی به خواجه عبدالکریم کرد و گفت در زندگانی شغل طهارت ماتو تیمار می‌داشتۀ در وفات هم ترا تیمار باید داشت. در غسل ما تقصیر مکن و با حسن یار باش و باخبر باش تا درآن دهشتی نیفتد و به شرایط و سنن قیام کنی کی ایشان محفوظند و اگر ترک سنتی رود باز نمایند. ستور زین کنید. چون اسب زین کردند برنشست و گرد میهنه می‌گشت و هرجایی کی خلوت کرده بود وداع می‌کرد. حسن مؤدب گفت کی من در رکاب شیخ می‌رفتم و می‌اندیشیدم کی بعد از وفات شیخ من خدمة چنین کنم و دلم با وام مشغول بود درین اندیشه بودم، شیخ عنان بازکشید و روی به من کرد و گفت، شعر:
هوش مصنوعی: خواجه علیک که اهل نشابور و مرید شیخی بود، به او گفت که باید برخیزد. علیک نیز فوراً برخاست و اعلام کرد که باید برای سه روز به نشابور برود و سپس بازگردد. در آنجا باید به بزرگان سلام کند و به آنها بگوید که می‌پرسند چرا برای آخرت کرباسی در کار آنها گذاشته‌اند. علیک به سرعت به سفر پرداخت و به هدف خود رسید. شیخ در جلسه‌ای این وصیت‌ها را بیان کرد و سپس به خواجه عبدالکریم گفت که در زندگی به کارهای طهارت توجه کرده و حال که وفات نزدیک است نیز باید به همین گونه عمل کند. او توصیه کرد که در غسل کوتاهی نکند و همیشه با حسن رفتار کند تا در آن زمان دچار مشکل نشود و طبق شرایط و سنت‌ها عمل کند تا همه چیز محفوظ باشد. اگر سنتی ترک شود، باید بازگردانده شود. سپس زین کردن اسب‌ها را آغاز کردند و وقتی سوار شدند، در حینی که دور می‌گشتند، به هر مکان خلوتی که می‌رسیدند وداع می‌کردند. حسن مؤدب که در رکاب شیخ بود، می‌گفت که در دلش این فکر بود که بعد از وفات شیخ چگونه خدمتگزاری کند و در این اندیشه بود که شیخ ناگهان گردن را به سوی او چرخاند و شعری را بیان کرد.
آیا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
هوش مصنوعی: آیا تو در تسلط بر جان ما به اندازه‌ی یک بازیکن ماهر در شطرنج هستی؟ زیرا وقتی ما را دچار بحران می‌کنی، چون در شطرنج که شاه را مات می‌کنند، آیا می‌توانی خود را از این بازی نجات دهی؟
من از دست بشدم، شیخ گفت ای حسن دل مشغول مدار کی بوسعد دادا می‌آید بعد از وفات ما و دل تو از وام فارغ گرداند. و چون شیخ ما را وفات در رسید بعد از آن هرگز خواجه حسن مؤدب هیچ خدمت نتوانست کرد درویشان را، خدمت درویشان خواجه بوطاهر و فرزندان او کردند چنانک اشارت شیخ بودو بعد از وفات شیخ بسه روز بوسعد دادا از غزنین برسید و وام بگزارد. پس شیخ با سرای خویش آمد و اندک مایه رنجور گشت و پیوسته مریدان و فرزندان شیخ بخدمت وی بودند و از شیخ ما سؤال کردند کی در پیش جنازۀ شما کدام آیت خوانند؟ شیخ گفت این کاری بزرگ باشد اما این بیت باید خواند:
هوش مصنوعی: من ناراحت و ناامید شده بودم، ولی شیخ به من گفت ای حسن، نگران نباش؛ بوسعد دادا بعد از مرگ ما می‌آید و دل تو را از غم آزاد خواهد کرد. وقتی شیخ از دنیا رفت، خواجه حسن دیگر نتوانست به درویشان خدمت کند و خدمت درویشان بر عهده خواجه بوطاهر و فرزندان او قرار گرفت، همانطور که شیخ اشاره کرده بود. سه روز بعد از مرگ شیخ، بوسعد دادا از غزنین آمد و به کارش رسیدگی کرد. بعد از آن، شیخ به خانه‌اش برگشت و اندکی بیمار شد. مریدان و فرزندان شیخ در کنار او بودند و از او پرسیدند که در زمان دفن شما کدام آیه باید خوانده شود؟ شیخ پاسخ داد که این موضوع مهمی است، اما باید این بیت خوانده شود:
خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار
دوست بر دوست رفت و یار بر یار
هوش مصنوعی: در دنیا چه کاری بهتر از این است که دوست برای دوست و یار برای یار باشد؟
آن همه اندوه بودو این همه شادی
آن همه گفتار بود و این همه کردار
هوش مصنوعی: در زندگی، لحظات پر از غم و اندوه وجود دارد و در کنار آن، لحظات شاد و خوشحال کننده هم هست. همچنین، خیلی از چیزهایی که می‌گوییم و اظهار نظر می‌کنیم، در مقایسه با کارهایی که انجام می‌دهیم، تفاوت زیادی دارند.
پس آن روز کی جنازۀ شیخ از سرای بیرون آوردند این بیت برخواندند. و هم درین روز از شیخ پرسیدند کی بر تربت شما شهداللّه و آیت کرسی نویسیم یاتبارک؟ شیخ ما گفت آن کاری بلند است این قطعه باید نوشت:
هوش مصنوعی: در روزی که جنازه‌ی شیخ را از خانه بیرون آوردند، شعری را خواندند. همچنین در همان روز از شیخ پرسیدند که آیا بر روی مزار شما، عبارت "شهداللّه" و "آیت‌الکرسی" بنویسیم یا "تبارک"؟ شیخ پاسخ داد که این کار بسیار مهمی است و باید این بخش نوشته شود:
سألتک بل اوصیک ان مُتّ فاکتبی
علی لوح قبری کان هذا متیّما
هوش مصنوعی: از تو خواهش می‌کنم، اگر روزی بمیرم، بر روی سنگ قبرم بنویس که اینجا کسی است که عاشق بود.
لعل شجیا عارفا سنن الهوی
یمر علی قبر الغریب مسلّما
هوش مصنوعی: یک سنگ قیمتی آشنا با راه و رسم عشق، به آرامی از کنار قبر بیگانه‌ای عبور می‌کند.
و کثیر درحقّ عزه قطعۀ می‌گوید و املا کرد:
هوش مصنوعی: و بسیاری درباره عزت شعرهایی می‌گویند و آن‌ها را نوشته‌اند:
یا عز اقسم بالذی انا عبده
وله الحجیج و ما حوت عرفات
هوش مصنوعی: ای بزرگ، به کسی که من بنده او هستم قسم می‌خورم و به او تکیه می‌کنم و به چیزهایی که در عرفات هست، پناه می‌برم.
لاابتغی بدلاً سواک خلیلة
فثقی بقولی و الکرام ثقات
هوش مصنوعی: من به دنبال دوستی بهتر از تو نیستم، پس به گفته‌ام خوب توجه کن، زیرا افراد با شخصیت و محترم قابل اعتماد هستند.
ولوان فوقی تربة و دعوتنی
لاجبت صوتک و العظام رفات
هوش مصنوعی: اگر در بالای خاک باشی و به من دعوت کنی، این دعوت تو را پاسخ می‌دهم حتی اگر فقط استخوان‌هایم باقی مانده باشد.
واذا ذکرتک ما خلوت تقطعت
کبدی علیک وزادت الحسرات
هوش مصنوعی: وقتی تنها به یاد تو می‌افتم، دلم به شدت پر از درد و غم می‌شود و حسرت‌هایم بیشتر می‌شوند.
پس بعد از وفات شیخ این هر دو قطعه در سه خط بر تربت شیخ نوشتند.
هوش مصنوعی: پس از فوت شیخ، این دو متن کوتاه را در سه خط بر روی مزار شیخ نوشتند.
و پیش از وفات شیخ ما بدو روز بر لفظ مبارک شیخ برفت بوقتی که فرزندان و مریدان پیش او نشسته بودند روی بدیشان کرد و گفت نعمة اللّه مجهولة ما دامت محصولة فاذا فقدت عرفت.
هوش مصنوعی: قبل از فوت شیخ، او در زمان خاصی که فرزندان و مریدانش در کنار او بودند، به آن‌ها رو کرد و گفت: "نعمت خدا ناشناخته است، اما وقتی که از دست برود، ارزش و اهمیت آن را می‌فهمیم."
و باز پسین سخن کی شیخ گفت این بود کی گفت گوش بازدارید تا ایمان بکار خلق بزیان نیارید.
هوش مصنوعی: شیخ در آخر گفت که باید گوش‌هایتان را باز نگه‌دارید تا به خاطر ایمان‌تان به دیگران ضرر نزنید.
خواجه عبدالکریم گفت کی شیم روز پنجشنبه چشم باز کرد و گفت بخواجه بوطاهر: علیک آمد؟ گفت نه. شیخ چشم بر هم نهاد. من برخاستم و بیرون شدم،علیک در رسید، من بدرخانه شدم و با خواجه بوطاهر گفتم علیک آمد و کرباس آورد. بوطاهر با شیخ بگفت شیخ چشم باز کرد و با خواجه بوطاهر گفت چه می‌گویی؟ گفت علیک رسید. و شیخ گفت الحمدلله و نفس منقطع شد چهارم شعبان سنة اربعین و اربعمائة.
هوش مصنوعی: خواجه عبدالکریم گفت در روز پنجشنبه چشمانش را باز کرد و از خواجه بوطاهر پرسید: آیا علیک آمده است؟ بوطاهر جواب داد نه. سپس شیخ چشمانش را بست. من بلند شدم و بیرون رفتم. در همین حین، علیک رسید و من به درون خانه برگشتم و به خواجه بوطاهر گفتم که علیک آمده و کرباس آورده است. بوطاهر با شیخ گفت که شیخ چشمانش را باز کرده و از خواجه بوطاهر پرسیده است چه می‌گوید. او گفت علیک رسیده است. شیخ گفت الحمدلله و جانش در عصر چهارم شعبان سال چهارصد و چهل و یکم نهایت یافت.

حاشیه ها

1402/02/16 11:05
یزدانپناه عسکری

3- ستور زین کنید. چون اسب زین کردند برنشست و گرد میهنه می‌گشت و هر جایی کی خلوت کرده بود وداع می‌کرد. 

***

آخرین گشت وگذار سالک در این دنیای زیبا و ثبتِ آخرین تصاویر، برای چشم ها.

4:123

1402/02/16 11:05
یزدانپناه عسکری

8 - پس آن روز کی جنازۀ شیخ از سرای بیرون آوردند این بیت برخواندند. و هم درین روز از شیخ پرسیدند کی بر تربت شما شهداللّه و آیت کرسی نویسیم یاتبارک؟ شیخ ما گفت آن کاری بلند است این قطعه باید نوشت:

سألتک بل اوصیک ان مُتّ فاکتبی - علی لوح قبری کان هذا متیّما

لعل شجیا عارفا سنن الهوی - یمر علی قبر الغریب مسلّما

 از تو درخواستم ، بلکه وصیت می کنم که چون درگذرم برلوح گور من بنویس که او عاشقی شوریده بود شاید اندوهگنی آشنا به آیین عشق ورزی برخاک من بگذرد و سلام گوید.

***

[یزدانپناه عسکری]

او عاشقی قصد آشنا بود.