گنجور

شمارهٔ ۷

در آن وقت کی شیخ ما قدس اللّه روحه به نشابور بود درویشی فرا پیش شیخ آمد پای افزار پوشیده و گفت بمیهنه می‌شوم خدمتی هست؟ شیخ گفت تا فرزندان را چیزی نویسم، بنوشت:

بسم اللّه الرحمن الرحیم.

هیچ صورتگر به صد سال از بدایع وز
آن نداند کرد و نتواند کی یک باران کند

روی تازه و پیشانی بکار گشاده و ز میهمان چاره نی والسلام.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آن وقت کی شیخ ما قدس اللّه روحه به نشابور بود درویشی فرا پیش شیخ آمد پای افزار پوشیده و گفت بمیهنه می‌شوم خدمتی هست؟ شیخ گفت تا فرزندان را چیزی نویسم، بنوشت:
هوش مصنوعی: در آن زمان که شیخ ما در نشابور بود، درویشی به نزد او آمد که پایش را با پارچه‌ای پوشانده بود و از شیخ پرسید که آیا خدمت خاصی دارد؟ شیخ پاسخ داد که تا من چیزی برای فرزندان بنویسم.
هیچ صورتگر به صد سال از بدایع وز
آن نداند کرد و نتواند کی یک باران کند
هوش مصنوعی: هیچ هنرمند شکل‌ساز و مجسمه‌سازی نمی‌تواند در طول یکصد سال از زیبایی‌ها و شگفتی‌های طبیعت آگاه شود و درک کند که چگونه یک باران می‌تواند همه چیز را دگرگون کند.
روی تازه و پیشانی بکار گشاده و ز میهمان چاره نی والسلام.
هوش مصنوعی: چهره جدید و پیشانی باز و از میهمان راه حل ندارم و سلام.