شمارهٔ ۸۸
شیخ گفت وقتها هر جایی میگشتیمی و این حدیث سر بر پی ما نهاده بودو ما خدای را میجستیم در کوه و در بیابان، بودی کی بازیافتیمی و بودی کی بازنیافتیمی و اکنون چنان شدهایم کی خود را باز نمییابیم کی همه او ماندهایم و آن صفت او بودو ما نبودیم، او خواهد بود و ما نخواهیم بود واکنون یک دم زدن بخودی خود مینتوانیم کی باشیم و ما را دعوی مشاهده و تصوف و زاهدی نرسد، کسی کی اورا چیزی نبود و نامی نباشد او را نامی توان نهاد؟ این خود محال باشد و روا نبود.
شمارهٔ ۸۷: شیخ گفت: اهل الرسوم فی حیوتهم اموات و اهل الحقّایق فی مماتهم احیاء.شمارهٔ ۸۹: شیخ گفت هر کرا کی او باید اینجا باید آمد تا بُوی او شنود و آن مجلسهای دیگر مجلس علمست و این مجلس حقّست ایشان در آن کلاه و جاه و عزّ جویند و اینجا کلاه و عزّ و جاه ا زخود دور میکنند. عزّ خداوند راست لله العزة جمیعاً به کلام خویش میگوید لم یَزَل که عزّ جمله مراست.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شیخ گفت وقتها هر جایی میگشتیمی و این حدیث سر بر پی ما نهاده بودو ما خدای را میجستیم در کوه و در بیابان، بودی کی بازیافتیمی و بودی کی بازنیافتیمی و اکنون چنان شدهایم کی خود را باز نمییابیم کی همه او ماندهایم و آن صفت او بودو ما نبودیم، او خواهد بود و ما نخواهیم بود واکنون یک دم زدن بخودی خود مینتوانیم کی باشیم و ما را دعوی مشاهده و تصوف و زاهدی نرسد، کسی کی اورا چیزی نبود و نامی نباشد او را نامی توان نهاد؟ این خود محال باشد و روا نبود.
هوش مصنوعی: شیخ گفت: زمانی در هر جا که میرفتیم، این حدیث بر ما سایه انداخته بود و ما خدا را در کوهها و بیابانها جستجو میکردیم. گاهی او را مییافتیم و زمانی دیگر نه. اکنون به جایی رسیدیم که خود را نمیشناسیم؛ زیرا همه وجود ما به او تعلق دارد و آن صفت اوست که در ما نیست. او باقی است و ما زائل خواهیم شد. حالا حتی نمیتوانیم یک لحظه به خودمان فکر کنیم و ادعای مشاهده و تصوف و زهد کنیم. آیا میتوان به کسی که در او هیچ وجودی نیست و نامی ندارد، نامی داد؟ این امر محال و نادرست است.