حکایت شمارهٔ ۳۴
آوردهاند کی شیخ روزی در نشابور با جمعی بسیار بکویی میرفتند، زنی پارۀ خاکستر از بام مینداخت، بعضی از آن بر جامۀ شیخ افتاد، شیخ از آن متأثر نگشت. جمع در اضطراب آمدند و خواستند کی حرکتی کنند با صاحب خانه. شیخ ما گفت آرام گیرید! کسی کی مستوجب آتش بود با او بخاکستر قناعت کنند، بسیار شکر واجب آید. جملۀ جمع را وقت خوش گشت و هیچ آزاری به کسی نرسانیدند و بسیار بگریستند.
حکایت شمارهٔ ۳۳: روزی شیخ در نشابور مجلس میگفت و شیخ ابوالقسم قشیری حاضر بود و هم در آنروز او را دعویی بود بآسیایی در دیه حسین آباد. روستاییی دعوی میکرد و او میگفت آن منست. مقری در مجلس شیخ میخواند لِمنْ المُلک الیَوم. شیخ ما گفت با منت راست است، با استاد امام راست کن کی میگوید آسیای حسین آباد ازآن منست.حکایت شمارهٔ ۳۵: آوردهاند کی روزی شیخ در خانۀ خویش شد، کدبانو فاطمه را دید کی دختر خواجه بوطاهر بود و نبیرۀ شیخ و ریسمان بر کلاف میزد و سر ریسمان گم کرده بود. شیخ گفت یا فاطمه! اگر این بارت سر ریسمان گم شود این آیت برخوان تا بازیابی وَلاتَکُونوُا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍانْکاثاً کدبانو فاطمه آن آیت برخواند، سررشته و ریسمان بازیافت.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آوردهاند کی شیخ روزی در نشابور با جمعی بسیار بکویی میرفتند، زنی پارۀ خاکستر از بام مینداخت، بعضی از آن بر جامۀ شیخ افتاد، شیخ از آن متأثر نگشت. جمع در اضطراب آمدند و خواستند کی حرکتی کنند با صاحب خانه. شیخ ما گفت آرام گیرید! کسی کی مستوجب آتش بود با او بخاکستر قناعت کنند، بسیار شکر واجب آید. جملۀ جمع را وقت خوش گشت و هیچ آزاری به کسی نرسانیدند و بسیار بگریستند.
هوش مصنوعی: روزی شیخ در نشابور همراه جمعی به سمت کوهی میرفتند. در آن لحظه، زنی بخشی از خاکستر را از بام به پایین میریخت و مقداری از آن بر لباس شیخ افتاد. شیخ به این موضوع واکنشی نشان نداد و به آن اعتنایی نکرد. جمع از این موضوع نگران شدند و خواستند که به صاحب خانه چیزی بگویند. اما شیخ به آنها گفت که آرام باشند! او افزود که اگر کسی شایسته عذاب باشد، بهتر است که با خاکستر قناعت کند و در این صورت شکرگزاری بسیار لازم است. پس از این سخنان، حال جمع خوب شد و کسی آسیبی به دیگری نرساند و بسیاری از آنها به گریه افتادند.