گنجور

حکایت شمارهٔ ۳

در آن وقت کی شیخ بطوس بود روزی با خواجه امام بوالحسن راوقی نشسته بودی و سخنی می‌گفتند. و شیخ را مهمی در پیش بود، ایشان در آن سخن بودند کی آن مهم شیخ ساخته شد. شیخ را برزفان برفت کی کارهای ما خدای ساز باشد! آنگه گفت کی الحمدلله رب العالمین. خواجه بوالحسن راوقی گفت ای شیخ پس کار ما دروگر می‌تراشد؟ شیخ گفت نه ولکن کار شما را شما در میان باشید و گویید من چنین کردم و چنین کنم و چنین می‌بایست کرد، پس کار شما هم خداساز باشد و لکن شما گویید کی ما هستیم و لکن کار ما را ما در میان نباشیم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آن وقت کی شیخ بطوس بود روزی با خواجه امام بوالحسن راوقی نشسته بودی و سخنی می‌گفتند. و شیخ را مهمی در پیش بود، ایشان در آن سخن بودند کی آن مهم شیخ ساخته شد. شیخ را برزفان برفت کی کارهای ما خدای ساز باشد! آنگه گفت کی الحمدلله رب العالمین. خواجه بوالحسن راوقی گفت ای شیخ پس کار ما دروگر می‌تراشد؟ شیخ گفت نه ولکن کار شما را شما در میان باشید و گویید من چنین کردم و چنین کنم و چنین می‌بایست کرد، پس کار شما هم خداساز باشد و لکن شما گویید کی ما هستیم و لکن کار ما را ما در میان نباشیم.
هوش مصنوعی: در آن زمان که شیخ در طوس بود، یک روز با خواجه امام بوالحسن راوقی نشسته بودند و درباره‌ای سخن می‌گفتند. شیخ مشغول کار مهمی بود و در حین صحبت، آن کار به نتیجه رسید. شیخ از خوشحالی گفت: کاری که ما کردیم، به خواست خداوند انجام شد. آنگاه خواجه بوالحسن پرسید: پس آیا کار ما در این میانه بی‌اهمیت است؟ شیخ پاسخ داد: نه، شما هم باید در کارهای خود مشارکت کنید و بگویید که من این کار را انجام دادم و باید اینگونه عمل کنیم. بنابراین، کارهای شما نیز می‌تواند به خواست خداوند انجام شود، اما شما باید بیان کنید که ما انجام‌دهنده این کارها هستیم و نباید خود را از آن کنار بگذارید.